زخم در تکرار کلمات
آرش نصرتاللهی میخواهد نقش آن سربازی را بازی کند که پرچم سفید به دست دارد. او خودش را بندهی شعر و کلمه میداند و این چیزی است که از همان آغاز کتاب «صدای من را از خواستن میشنوید» متوجه آن خواهید شد. کتابی که بیش از هر چیزی در پی جان بخشیدن به کلمه است. طوری که میتوان گفت آرش نصرتاللهی شاعر «جان بخشی» است. شعری از او نیست که این آرایه ادبی در آن به کار نرفته باشد.
صدای من را از خواستن میشنوید
نویسنده: آرش نصرتاللهی
ناشر: مروارید
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۱۲۷
آرش نصرتاللهی میخواهد نقش آن سربازی را بازی کند که پرچم سفید به دست دارد. او خودش را بندهی شعر و کلمه میداند و این چیزی است که از همان آغاز کتاب «صدای من را از خواستن میشنوید» متوجه آن خواهید شد. کتابی که بیش از هر چیزی در پی جان بخشیدن به کلمه است. طوری که میتوان گفت آرش نصرتاللهی شاعر «جان بخشی» است. شعری از او نیست که این آرایه ادبی در آن به کار نرفته باشد.
صدای من را از خواستن میشنوید
نویسنده: آرش نصرتاللهی
ناشر: مروارید
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۱۲۷
نوشتن چگونه رسالتی است؟ چطور میشود آدمی در میان این جهان پرهیاهو که گویا همه در حال مصرف کردن هستند تصمیم به تولید کلمه میگیرد؟ کلمه برایش تقدس مییابد و چون پرچم سفیدی در دل جنگِ مضامین با قالب شعر به پرواز در میآید تا شاید برای لحظهای چکاچاک شمشیرهای آخته از خبر و مطالبه و پرسشگری را متوقف کند.
شاید کمی غلوآمیز به نظر بیاید اما آرش نصرتاللهی میخواهد نقش آن سربازی را بازی کند که پرچم سفید به دست دارد. او خودش را بندهی شعر و کلمه میداند و این چیزی است که از همان آغاز کتاب «صدای من را از خواستن میشنوید» متوجه آن خواهید شد.
کتابی که بیش از هر چیزی در پی جان بخشیدن به کلمه است. طوری که میتوان گفت آرش نصرتاللهی شاعر «جان بخشی» است. شعری از او نیست که این آرایه ادبی در آن به کار نرفته باشد. «کلمه» «شعر» «دیوار» «مو» «زخم» و هر واژهی دیگری در شعر او جان دارد. کلماتی که با تکرار آنها علاوه بر ایجاد فرم سعی در حل شدن مضمونشان در ذهن مخاطب دارد:
به گزارش دارکوبِ ما که بر خوابها میکوبد میکوبد میکوبد میکوبد میکوبد میکوبد ای بابا
چرا کسی در این خواب را باز نمیکند؟
و یا کاربرد زیبای دیگری:
این فقط یک شعر است
و کسی نمیداند در زندگی واقعی، سطر بعدی را با کدام فعل تمام میکنی
میآیی میروی میآیی میروی میآیی میروی میآیی میروی
و لولای دلم از کار افتاده است
در بسیاری از موارد شاعران در پی استخراج موسیقی شعر و انتقال مفهوم کلمه بودهاند. نمونهی موفق آن را میتوان تکرار واژه «دف» در شعر براهنی دانست. اگر چه نمیتوان گفت تکرار کلمه همیشه جنبه زیباییشناسانه دارد. نصرتاللهی میخواهد با تکرارِ زخمی که بر روحش جراحت انداخته ما را به همان اندازه مجروح کند. اما آیا همیشه موفق است؟ آیا در شعری مثل:
تصمیم
تصمیم گرفته
تصمیم گرفته از من دور شود
تصمیم گرفته در من دیر شود
تصمیم گرفته در من
تصمیم گرفته
تصمیم
ما با تکرار کلمه به درک عمیقتری از مفهوم آنچه شاعر سعی در ارائه آن دارد میرسیم؟ از این دست تکرارها در کتاب او بارها به چشم میخورد. به نظر میرسد نصرتاللهی گاهی مجذوب انعکاس صدای خودش میشود و میخواهد آنچه خودش در آن انعکاس دریافته را به مخاطب منتقل کند، و آیا این همان واکنش سخت هنری نیست؟
هنرمند جهان را از منظر خودش، با دریافت خودش میبیند، درونش به تلاطم میافتد و میخواهد آنچه را او درک کرده به مخاطب منتقل کند. هنرمند تلاش میکند نقش آینهای را بازی کند اما همیشه این خطر وجود دارد که آینه به جای نمایش آن زیبایی که درک کرده فقط در خود منعکس شود.
یکی دیگر از شاخصههای شعر نصرتاللهی و کتاب «صدای من را از خواستن میشنوید» دیالوگ است. او در متن شعر با خودش، با کودکیاش، با مرگ و رویایی که در سر دارد وارد دیالوگ میشود. مانند آنچه در داستان اتفاق میافتد که در دل گفتار راوی یکی از شخصیتها یک جمله میگوید که لحن و زبان متفاوتی دارد:
و یک بار هم معنی مرگ را توی کلمهای گذاشتند و روی
دستم
فشار
دادند
و در حالی که سخت میسوختم، پرسیدند «فهمیدی؟»
گفتم «وسط سوختنم، صبرکنید آقا!»
و یا در شعر دیگری:
دیر شده بودم دور شده بودی
و اسب درون من از نیافتن تو، برگشت
برگشت با زخمهای زیادتر
برگشتم
چشم بستم
«اسب من!، اسب زخمی من!
من رو ببخش
باید این ماشه رو بکشم.»
استفاده از عناصر چندصدایی از این دست گویای این است که شاعر ترسی از تجربه کردن ندارد. اگر معیار قضاوت ما همین یک کتاب نصرتاللهی باشد به یقین میتوان او را شاعری تجربهگرا دانست. بسیاری از افراد در هنگام خرید کتاب شعر به صورت تفألی چند جای کتاب را باز میکنند و اگر از آن چند جمله یا آن یکی دو شعری که میخوانند خوششان آمد کتاب را خریداری میکنند. باید گفت این شیوه برای کتاب نصرتاللهی جواب نمیدهد، آن هم به دلیل همین تجربهگراییاش در زمینهی فرم.
او در بخشهایی از کتاب، سبک شاعری خودش را که در کتابهای قبل به سادهنویسی گرایش دارد ادامه داده، در جای دیگر به شعر تصویری پرداخته، یک جای کتاب متنی را تحت عنوان پادکست آورده و جای دیگری شعرهای کوتاهش را نوشته است. اینکه این تنوع و تجربهگرایی نقطه قوت یا ضعف کتاب محسوب میشود انتخابی است که به عهده مخاطب است، چرا که بسیاری از این فضای متنوع استقبال میکنند اما عدهای نیز معتقدند کتاب شعر همچون هر متن پیوسته دیگری نیازمند یکدستی در فرم است.
آرش نصرتاللهی شاعر است؛ خواندن کتابش میتواند تجربهای خوشایند باشد و مخاطب را با خودش همراه کند اما هنگام خواندن این کتاب به یاد برخی فیلمهای سینما میافتم که کارگردان خودش اثرش را تدوین کرده. یکی از خطرات کارگردانی که فیلمش را خودش تدوین میکند این است که دلش نمیآید بسیاری از نماهایی که نبودنشان آسیبی به فیلم نمیزند و چه بسا حذفشان باعث منسجمتر شدن فیلم شود کنار بگذارد.
به نظرم مهمترین چیزی که نصرتاللهی برای شعرهایش به آن نیاز دارد تدوینگری است که بدون تعصب بتواند برخی سطرها و کلمهها را خط بزند و خروجی منسجمتری به ما تحویل دهد. شعری که بتواند گاهی با اطناب و گاهی با ایجاز مخاطب را به وجد بیاورد.
زخم در تکرار کلمات