ده راوی غیرقابل اعتماد در ادبیات
راوی غیرقابلاعتماد مفهومی عجیب است. به نظر من، همه ما راویان غیرقابلاعتماد زندگی خود هستیم که معمولاً به داستانهایی که خودمان به خودمان میگوییم اعتماد مطلق داریم. هر چه باشد هر حقیقتی فقط به زاویه دید بستگی دارد. تنها قاعدهای که من اجازه میدهم شخصیتها داستان بگویند این است که آنها باید همیشه روایت خودشان از حقیقت را به خواننده بگویند. هیچکس دوست ندارد که آشکارا به او دروغ گفته شود، حتی در داستان. من از راویانی که خودفریبی میکنند بدم نمیآید، اما سرنخهایی برای حقیقت این روایتها باید وجود داشته باشد تا خواننده مشاهده کند.
رمان من «پشت چشمان او»، در ظاهر داستان سه نفر در یک رابطه عاشقانه ممنوعه است. یک رابطه عاشقانه همراه با ازدواجی که روی اسراری بنا شده که در ژانر تریلر باید وجود داشته باشند و برای خلق راویهای غیرقابلاعتماد عالی است. ازاینگذشته، این شرایطی است که ما شرمآورترین وضعیتمان را داریم، خیانت به شریک زندگی، خوابیدن با شریک زندگی یک نفر دیگر، یا مخفیانه جنگیدن برای نگهداشتن همسر؛ وضعیتی که روایتهای ما از حقیقت شکنندهترین هستند. «دست خودم نبود. نمیخواستم اینطوری شود. یکهویی اتفاق افتاد. قرار بود تمامش کنم» و این یک مغاک سرگرمکننده برای یک نویسنده است، زمینی حاصلخیز، اجازه دهید با آن رودررو شویم: آدمهای خوب، داستانهای واقعاً کسلکنندهای میسازند.
البته راویان غیرقابلاعتماد انواع مختلفی دارند؛ کسانی که خودشان را گول میزنند، کسانی که دیگران را گول میزنند و عدهای مابین اینها. در ادامه چند مورد از آنها را آوردهام که برای من جذابترین هستند.
-
دختر گمشده اثر گیلیان فلین
داستان فوقالعاده ناخوشایندی در مورد مشکلات زناشویی امی و نیک که جان تازهای به تریلر روانشناختی بخشید. آن چه در این کتاب بیشتر از همه دوست داشتم پیچوتاب آن نبود، بلکه افشاگری آهسته نیک در بخش اول در مورد خودش بود که او را از قهرمانی بی کموکاست به قهرمانی با شخصیتی بهنوعی لکهدار شده تبدیل کرد.
-
باشگاه مشتزنی اثر چاک پالانیک
راویهای غیرقابلاعتماد در هیچ کتاب دیگری بهاندازه این کتاب با پیچوخمهای داستانی دستبهدست هم ندادهاند. هنگامی که راوی بینام و بیخواب با تایلر داردن مرموز ملاقات میکند، این دو مرد یک باشگاه مشتزنی زیرزمینی برای مردانی راهاندازی میکنند که احساس میکنند میخواهند با چیزی فراتر از شغل و موقعیت اجتماعیشان تعریف شوند. این باشگاه به پروژه میهم (Project Mayhem) تبدیل میشود که ارتشیست که هدف آن از بین بردن کل سیستم است. پیچوخمهای داستانی مثل ضربات مشت فاش میسازند که هر دو شخصیت به کلی غیرقابل اعتمادند.
-
سه اثر سارا لوتز
این کتاب داستان تاریک چهار هواپیمایی است که سقوط میکنند و سه کودکی که جان سالم به در میبرند. داستان روایت غیرقابلاعتماد را به شیوهای کاملاً متفاوت به بازی میگیرد؛ زیرا نوشتههای روزانه، چکیدههای یک کتاب، گزارشهای خبری و گزارشهای روانپزشکی قطعات پازل داستان را تشکیل میدهند. پس از دیدن وقایع و کنشها از دیدگاه یک شخصیت و باور آنها، آن وقت است که لوتز روایت شخصیت دیگری از همان رویدادها را به خواننده ارائه میدهد. فهمیدن این که به چه کسی میتوان اعتماد کرد، یا اصلاً میتوان اعتماد کرد سخت است.
-
کارخانه زنبور اثر ایان بنکس
فرانک کولدام نوجوان، شماره بیمه ملی و شناسنامه ندارد و پدر بهشدت محافظتکنندهاش به او گفته که اگر کسی پرسید او کیست، دروغ بگوید. فرانک که در جزیرهای دورافتاده در نزدیکی اسکاتلند زندگی میکند، صراحتاً به خواننده میگوید که در سن 10 سالگی سه نفر را به قتل رسانده است. با برادر بزرگترش که بهتازگی از یک مؤسسه روانپزشکی فرار کرده و پدری که اسرار خود را مخفی نگه میدارد، کارخانه زنبورک یک پژوهش تاریک و آزاردهنده در مورد یک خانواده بسیار ناکارآمد و غیرقابلاعتماد است.
-
ربهکا اثر دافنه دو موریه
در دومین «خانم دو وینتر» راوی داریم که غیرقابلاعتماد است اما این تقصیر او نیست، چرا که در مورد وضعیت وهمآلود دوروبرش دچار سوءتعبیر میشود و خواننده هم همراه با او گمراه میشود. ربهکا در کند و کار اسرار نهفته در یک ازدواج شاهکار است، زیرا یک زن تلاش میکند تا دریابد که چه بر سر زن پیش از او آمده است.
-
لولیتا اثر ولادیمیر ناباکوف
او حیلهگر است، هامبرت هامبرت است. او چاپلوسی خواننده را میکند، و درحالیکه از شیفتگی منحرفانهاش به دختری پیش از بلوغ صحبت میکند تلاش میکند تا اعمال خود را توجیه کند. کتابی که به شکل نفرتآوری درخشان است.
-
دختری در قطار اثر پائولا هاوکینز
بهسختی میتوانم باور کنم کسی در دنیا باقیمانده باشد که هنوز این کتاب را نخوانده است، اما روی دست این روایت غیرقابلاعتماد آمدن سخت است. شخصیت اصلی کتاب در روایت هوشمندانهاش از قتل، غیرقابلاعتماد است، صرفاً به این دلیل که بیشتر اوقات در کتاب سیاه مست است و از حال میرود.
-
قلب رازگو اثر ادگار آلنپو
هرگز به راویای که به دیوانه نبودنش اصرار میورزد اعتماد نکنید. اگرچه این فقط یک داستان کوتاه است، اما داستانی هولناک از تأثیر احساس گناه بر روان افراد است که برای مدتی طولانی با خوانندگان خواهد ماند. آیا قلب رازگو واقعاً شبحوار زیر کف اتاق میتپد، یا قاتل جهنم خودش را میسازد؟
-
یادداشتهایی بر یک رسوایی اثر زوئی هلر
از همان ابتدا، زبان گزنده راوی، باربارا، و اطمینان از این که او تنها کسی است که میتواند داستان کثیف رابطه نابخردانه یک معلم هنر با یک دانشآموز را تعریف کند، به خواننده این نکته را القا میکند که این راوی همه را منحرف میداند.
-
زندگی پی اثر یان مارتل
پس از غرق شدن کشتی که پسر جوان همراه خانوادهاش با آن سفر میکرد، پسر با یک ببر در قایق نجات در اقیانوس رها میشود. داستانی بسیار زیبا، که خواننده در پایان متحیر میماند که چقدرش حقیقت دارد و چقدرش دوباره تصویرسازی شده است تا پسر بتواند با تراژدی و مبارزه سبعانهاش برای بقا کنار بیاید. غیرقابلاعتماد بودن این راوی ممکن است قلب شما را بشکند.
4 دیدگاه در “ده راوی غیرقابل اعتماد در ادبیات”
مثالهای ذکر شده شما با رمانهای مطرح و راویان غیرقابل اعتماد حق مطلب را ادا میکنند و غیرقابل اعتمادی آنها ملموس و قابل باور است ولی آیا هر داستانی که از دل داستان دیگری دربیاید یا راوی اولی که حکایت یا حاطره شخصیت دیگری را تعریف کند زاویه دید این داستان الزاما میشود راوی غیرقابل اعتماد؟ درسته که اصولا روایات غیرقابل اعتمادند ولی داستان همش روایت است و راوی ها همه ناشناس، برای خواننده چه فرق میکند راوی اول روایت کند یا راوی دوم…آیا مشخصا در داستان نویسی، هر روایتی از راوی دومِ داستان که توسط راوی اول بازگو و روایت میشود حتما در دسته بندی راوی غیرقابل اعتماد جا میگیرد؟
البته این نظر نویسنده مقاله است و وینش خوشحال خواهد بود نقد شما بر روی این نظریه دریافت کند.
چه مطلب جالبی تهیه کردید. ممنون
خوشحالیم که دوست داشتید