خط چینی و دنیای مدرن
چینشناس فقید سایمون لِیس یک بار به یک تناقض عجیب اشاره کرد: چین قدیمیترین تمدن زندهی دنیاست و با وجود این ماتریال اندکی از گذشتهی آن باقی مانده است ــ خیلی کمتر از آنچه در اروپا یا هندوستان شاهدش هستیم. در طول قرون و اعصار، امواج بتشکنان انقلابی کوشیدهاند هر چیز کهنه را نابود کنند؛ گاردهای سرخ در دهه شصت سدهی بیستم در واقع پیروان سنتی دیرپا در تاریخ این کشور بودند.
چینیها به ندرت چیزی را برای ابدیت میساختند؛ به هر رو چیزی مثل کلیساهای جامع اروپایی نساختهاند. و آنچه که از گذشته باقی مانده معمولاً خوب نگهداری نشده است.
خب در این صورت عمر دراز تمدن چین را چطور میتوان توضیح داد؟ لِیس معتقد بود دلیل این امر کلام نوشتاری بوده است، غنای زبانی که از نشانههایی استفاده میکند که بخشاً ایدئوگرافیک (مفهومنگار) هستند و در طول دو هزار سال، تغییر زیادی نکردهاند. همان طور که جینگ تسو، پژوهشگر چینی دانشگاه ییل در کتاب پادشاهی حروف: انقلابی در زبان که چین را مدرن ساخت (انتشارات ریوِرهِد) خاطرنشان میکند، چین زمانی دراز مهارت در نوشتار را مترادف «اقتدار، احترام به گذشته و طلسم مشروعیت» میدانست.
به همین سبب بود که مسلط بودن به چینی کلاسیک این همه مهم بود. در امپراتوری چین برای این که سمتی دولتی به دست بیاوری باید رسالهای علمی و دقیق دربارهی فلسفهی کنفوسیوس مینوشتی، کار شاقی که معدودی از پس آن برمیآمدند. حتی مائو که پیروانش را برمیانگیخت همهی مظاهر سنت را در هم بشکنند، با افتخار تمام تسلط خود را در خوشنویسی به نمایش میگذاشت تا جایگاه خود را به عنوان حامل تمدن کهنسال چین مستحکم سازد.
در زمینهی تداوم نوشتار زبان چینی حق کاملاً با لِیس بود. اما همانها که متعصبانه در پی این بودند تا همهی جلوههای تمدن چینی را محو و راه را برای اندیشههای نو باز کنند، زبان نوشتاری را هم نشانه رفتهاند.
یکی از مدلهای مائو، شین امپراتور چین (۲۵۹-۲۱۰ پیش از میلاد) بود، حکمران مستبدی که حکم به ساختن دیوار چین داد و یکی از اولین کتابسوزیهای تاریخ را راه انداخت. به دستور او همهی کتابهای کنفوسیوسی را نابود کردند و گفته میشود که اندیشمندان پیرو کنفوسیوس را زنده زنده دفن کردند. تنها انتقاد مائو به این نیای مشروعش این بود که به قدر کافی رادیکال عمل نکرده است. اما در دورهی همین امپراتور بود که حروف نوشتار چینی در سراسر امپراتوری استاندارد شدند.
هرچند دوام نوشتار چینی یک دستاورد تمدنی به حساب میآید، اما همیشه هم چون یک پدیدهی مثبت دیده نشده است. در اواخر سدهی نوزدهم و اوائل سدهی بیستم، بسیاری از چینیها نگران بودند که پیچیدگی نشانههای نوشتار چینی در جهانی که تحت تسلط الفبای لاتین است یک نقطهضعف جدی باشد. این که از اوائل سدهی بیستم زبان چینی و نظام نوشتاری آن چگونه به حرکتهای بتشکنانه نو دامن زده و نوسازی شدهاند، موضوع کتاب تسو است.
شکی نیست که زبان چینی زبان دشواری است. باسواد بودن در چین به این معناست که آدم دست کم سه هزار کاراکتر را بتواند بخواند و بنویسد. برای لذت بردن از مطالعهی یک کتاب جدی، خواننده باید چند هزار نشانهی دیگر را هم بشناسد. آموختن نوشتن نیازمند توانایی خارقالعاده در حافظه و مهارتهای گرافیکی است: هر نشانهی چینی نوشتاری مرکب از چندین ضربهی قلم مو است که باید به ترتیب خاصی اجرا شوند و بسیاری از کاراکترها هیجده ضربه یا بیشتر میطلبند.
تسو داستانش را از پایان سدهی نوزدهم شروع میکند، دورانی که چین در بحرانی عمیق فرو رفته بود. بعد از شورشهای خونین، شکستهای خفتبار در جنگهای تریاک، و اجبار به اعطای امتیازات بیحساب به قدرتهای خارجی ــ قدرتهای چپاولگری که هر اندازه میتوانستند این قارهی پارهپاره، خسته و فقیر را میچاپیدند ــ آخرین سلسلهی امپراتوری چین داشت از هم فرو میپاشید.
روشنفکران چین، که غالباً تحت تاثیر اندیشههای باب روز داروینیسم اجتماعی بودند، بحران چین را چون امری وجودی تلقی میکردند. برای آنها پرسش این بود که آیا زبان چینی با نظام نوشتاری دشوارش میتوانست به حیات خود ادامه دهد؟ خود تمدن چین چطور؟ و این دو پرسش البته سخت به هم وابسته بودند.
در این وانفسای فرهنگی بسیاری از روشنفکران چین از فقر و بیسوادی جمعیت روستایی شرمنده بودند، و همین طور از ضعف نخبگان منحط و کوتهنظر امپراتوری. آنها آرزومند اوراق کردن کامل سنتهای چین بودند. در سال ۱۹۱۱ به حکومت خاندان چینگ پایان داده شد، اما خواست نیروهای اصلاحطلب پاکسازی فرهنگ امپراتوری نیز بود. برای اینکه چین بتواند در دنیای مدرن سری میان سرها بلند کند، انواع مکاتب فلسفی کنفوسیوسی باید در هم کوبیده میشدند.
سبک کلاسیک زبان، که موجز و پیچیده بود، در دست معدود آدمهای تحصیلکردهای بود که همانند کسانی که در کلیسای کاتولیک لاتین میدانستند، از آن برای ارتقا به مقامات دولتی بالاتر استفاده میکردند.
اصلاحطلبان این نظام نوشتاری را مانعی در راه هم سواد عمومی و هم توسعهی سیاسی میدیدند. در اندک زمانی زبان محاورهتری در مکاتبات رسمی، کتابها و مطبوعات جای چینی کلاسیک را گرفت. در واقع شکل محاورهایتری از چینی نوشتاری که بایهوآ خوانده میشد خیلی پیشتر در دورهی سلسلهی مینگ (۱۳۶۸-۱۶۴۴) شکل گرفته بود. بنابراین برای تبدیل نوشتار زبان چینی به زبانی عامهفهمتر پیشینهای هم وجود داشت.
مدرنهای رادیکالتر امیدوار بودند کلاً خود را از شر حروف زبان چینی خلاص کنند و یک نوشتار فونتیک مبتنی بر حروف لاتین یا اقتباسی از آن را جایگزین کنند، کاری که ژاپنیها و کرهایها زمانی دراز پیش از آن کرده بودند. مشهور است که زبانشناسی به نام چیان دزوآنتونگ معتقد بود زمانی میتوان از تفکر کنفوسیوسی خلاص شد که حروف چینی کلاً ریشهکن شوند.
او در ادامه میگفت «و اگر میخواهیم از شر شیوهی تفکر کودکانه، سادهلوحانه و بدوی خلاص شویم، ضرورت الغای شیوهی نوشتار چینی مبرمتر هم میشود.» لو دزون، تحسینشدهترین مقالهنویس و داستاننویس سدهی بیستم چین، در سال ۱۹۳۶ نوشت: «اگر نشانههای نوشتاری چینی ملغا نشوند، مسلماً چین نابود میشود.»
کوششهای زیادی برای نوشتن زبان چینی با حروف لاتین به عمل آمده است. از سیستمی که دو دیپلمات بریتانیایی به نامهای تاماس وِید و هربرت جیلز در سدهی نوزدهم ابداع کردند، تا سیستم پینیین که توسط زبانشناسان جمهوری خلق چین تدوین شد که آن هم با اشکال مختلف استفاده از الفبای لاتین برای نگارش چینی که در تایوان رایجاند متفاوت است.
در جهان سخنگویان چینی اما نشانههای نوشتاری زبان چینی هرگز کنار گذاشته نشد، هرچند مشکلات جدی کماکان به جای خود باقی هستند. یکی از این مسائل ساخت ماشین تحریری بود که بتواند این همه نشانه را پوشش دهد. یا درست کردن یک سیستم تلگراف.
تسو به تفصیل شرح میدهد که چطور برای این مشکلات فنی ــ مثلاً در ارتباطات تلگرافی کاراکترهای چینی برای سیستم الفبایی کُدبندی شدند ــ و همین طور مسائل سیاسی راهحلهایی پیدا شدند. اما همچنان معلوم نیست در نهایت کدام سیستم نوشتن چینی با حروف لاتین غالب میشود. سیستم ابداع شده توسط جمهوری خلق چین یا سیستمهای هنگکنگ و تایوان؟
خواست اصلاحات رادیکال در سال ۱۹۱۹ در یک تظاهرات دانشجویی در بجین به اوج خود رسید، تظاهراتی علیه مفاد قرارداد ورسای که اجازه میداد ژاپن کنترل اراضی آلمان در چین را به دست بگیرد و همین طور علیه سنتهای کنفوسیوسی که همه بر این باور بودند که سر راه پیشرفت کشور قرار گرفتهاند. طیفی از گرایشهای سیاسی در حرکتی که «جنبش فرهنگ نو» خوانده میشد گرد هم آمدند، از پیروان عملگرایی جان دیویی تا نخستین هواداران سوسیالیسم. آن طور که تسو مینویسد، نکتهای که همهی این جریانها بر سر آن توافق داشتند اهمیت سواد همگانی بود.
به زیر کشیدن چینی کلاسیک و گسترش نوشتار محاورهای گامی بود در این جهت، با وجود اینکه کنار گذاشتن کاراکترهای چینی هنوز برای خیلیها تندروی غیرقابلقبول بود. با وجود این، برخی از ملیگراها، طرفدار دست کم سادهسازی حروف چینی بودند. کمونیستها هم بر همین نظر بودند.
امروز، در عصر برنامههای نگارش استاندارد و اپهای شبکههای اجتماعی چینی مانند «وی چت»، پینیین و نشانههای نوشتاری چینی دقیقاً به هم مرتبطند. کاربران معمولاً روی کیبوردهایشان پینیین تایپ میکنند ولی آنچه روی صفحه میبینند کاراکترهای سادهشدهی چینی است. (کاربران مسنتر میتوانند کاراکترها را روی تلفنهای هوشمند خود رسم کنند.)
سرانجام چنین به نظر میرسد که به قول تسو «چین شانس ارتباط با جهان به شیوهی دیجیتالی را به دست آورده است.» ظاهراً دعواهای قدیمی سر شکل نوشتار منتفی هستند. اما سیاستورزی در عرصهی زبان چینی ادامه دارد، بهخصوص در عرصهی ارتباط دولت با شهروندانش.
مدرنیزه کردن زبان هر اندازه هم متاثر از تکنولوژی باشد، جزئی از یک داستان سیاسی وسیعتر هم هست. حکومتهای مستبد هستند که تعیین میکنند ما به چه شیوهای بنویسیم و حرف بزنیم و در بسیاری از موارد فکر کنیم. این هم بخشی از داستان تحولات زبان چینی در عصر مدرن است.
هنوز هم وقتی به یاد میآورم که در سالهای ۱۹۷۰ در دورهی دانشجویی چطور مجبور بودیم نشریات مائوییستی را به چینی بخوانیم، وحشت برم میدارد. نوشتههایی به زبان منسوخ، با عبارتپردازی ریشخندآمیز به شیوه تبلیغات شوروی، و جملات بلندی که انگار ترجمهی لفظ به لفظ آلمانیِ مارکسیستها بودند ــ درست برعکس شاعرانگی موجز سبک کلاسیک چینی.
به هر رو، در چین مائو تسلط بر این زبان همان اندازه مهم بود که نوشتن رساله درباره کنفوسیوس در عهد امپراتوری. وقتی در دههی هفتاد خبرگزاری رسمی چین شینهوآ از دولت خواست تکنولوژی کامپیوتری را توسعه دهد، هدف اعلام شدهاش ترویج دکترینهای حزب کمونیست به شیوهای کارآتر بود.
این روزها موقعیت ژئوپلیتیک و تکنولوژیک چین به آن معناست که «روایتهای» سیاسی آن جهانی شدهاند. چین اکنون بدیلی برای دموکراسی به شیوهی غربی پیش مینهد.
قدرت نرم برای تغییر تصویر چین در خارج از کشور به کار گرفته میشود و برای نشان دادن شیوهای که تجارت با چین میتواند اداره شود. تسو میگوید چین میخواهد این توانایی را داشته باشد که «روایت خود را چون روایت غالب یا همهشمولی که دنیا میتواند به آن روی آورد» تبلیغ کند.
او مینویسد که «انتهای داستان چین بیتردید یک سرانجام پیروزمندانه است.» اما کدام داستان چین؟ آیا این داستان شامل تایوان هم میشود که شهروندانش به تکنولوژی حتی پیشرفتهتری دسترسی دارند تا شهروندان جمهوری خلق چین؟ یا تمامیتی است که همهی فرهنگهای چینی را در بر میگیرد؟
در آخرین جملهی کتاب تسو مینویسد «تاریخ همچنان پیش میرود و از داستان چین سبقت خواهد گرفت.» من مطمئن نیستم معنای این حرف چیست. اما داستان زبان چینی تحت کمونیسم عمدتاً داستان سرکوب و تحریف بوده است. در تشریح زبان، روایتها، کُدها، هنوز هم معنی کلمات بیشترین اهمیت را دارند. اگر بیش از اندازه بر مدیوم تاکید کنید، پیام از بین میرود.
آنچه خواندید ترجمهی کوتاه شدهی مقالهای است در نیویورکر. اصل مقاله را به زبان انگلیسی در اینجا میتوانید بخوانید:
https://www.newyorker.com/magazine/2022/01/17/how-the-chinese-language-got-modernized
نویسندهی کتاب جینگ تسو پژوهشگر تاریخ چین از سدهی نوزدهم تا امروز و فارغالتحصیل دکتری رشته مطالعات چین از دانشگاه هاروارد است.