سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

جومپا لاهیری، نقال داستان‌های مهاجرت

«آدمیزاد هم مثل سیب زمینی است. اگر نسل اندر نسل در همان خاک بی‌قوت بکارندش خوب رشد نمی‌کند» نقل قول ابتدایی مجموعه داستان خاک غریب که خیلی خوب دنیای این آمریکایی-هندی یا بهتر بگوییم فرزند مهاجرینی بنگالی که در لندن به دنیا آمده و در آمریکا بزرگ شده است را توصیف می‌کند. زندگی لاهیری پیوند خورده و پیچ‌وتاب خورده به همین مهاجرت است.

 

 

 

 

 

جومپا لاهیری مجموعه داستان خاک غریبش را با نقل قولی از ناتالی هاثورن آغاز می‌کند: «آدمیزاد هم مثل سیب زمینی است.

اگر نسل اندر نسل در همان خاک بی‌قوت بکارندش خوب رشد نمی‌کند» نقل قولی که خیلی خوب دنیای این آمریکایی-هندی یا بهتر بگوییم فرزند مهاجرینی بنگالی که در لندن به دنیا آمده و در آمریکا بزرگ شده است را توصیف می‌کند. زندگی لاهیری پیوند خورده و پیچ‌وتاب خورده به همین مهاجرت است. مهاجرتی از مبدایی به کلی متفاوت با مقصد. از کلکته‌ی شلوغ و پرازدحام که رخوتی هندوییستی دارد، به رودآیلند منطقه‌ای مرفه و خلوت در ساحل شمال شرقی آمریکا، به دل تمدنی پرتکاپو و زیاد‌خواه.


خود او در رمان هم‌نام‌ش خارجی بودن را به حاملگی مادام‌العمر تشبیه می‌کند: «خارجی بودن یک جور حاملگی مادام‌العمر است، با یک انتظار ابدی، تحمل باری همیشگی و ناخوشی مدام.»

مهاجرت یک گیج‌خوردگی ناگهانی و شدید در پی دارد و گاه تا یکی دو سه نسل بعد تاثیرات ادامه پیدا می‌کنند.

 

داستان‌های جومپا لاهیری تقریباً هیچ‌کدام از این گیج‌خوردگی خالی نیستند. گاه سراغ والدینی هندی می‌رود که با همه تلاش‌شان در جاافتادن و کار کردن در جامعه جدید هنوز هندی هستند و با فرزندان‌شان فاصله پیدا کرده‌اند. گاه سراغ فرزندانی می‌رود که با وجود تمام فاصله‌ای که با والدین گرفته‌اند هنوز جایی در عمق وجود، هندی‌اند و با دوستان‌شان فاصله دارند. آدم‌ها دنبال طنین زبان بنگالی‌اند و ارتباط با همتایان. هندی بودن، بنگالی بودن، چیزی نیست که به این سادگی از وجود آدم‌ها پاک شود.


در مقابل لاهیری گاه به هند می‌رود و فاصله‌ی هندی و بنگالیِ مانده در هند و بنگال را با این مهاجرت‌کرده‌های در آرزوی شناخت وطن به تصویر می‌کشد. این‌ها ظرایفی است که باید در داستان‌ها بچشید. جومپا لاهیری به واقع یک جور «مترجم دردها»است خودش. بنگالی‌ها را برای غربی‌ها و غربی‌ها را برای بنگالی‌ها ترجمه می‌کند و در این میان نه به تمامی جزو دسته اول است و نه به تمامی جزو دسته دوم. وضعیتی که با تشدید هرچه بیشتر روند مهاجرت از دهه هشتاد میلادی به این سو کم کم در کشورهای زیادتری اهمیت پیدا می‌کند و راویان خودش را پیدا می‌کند.

به خصوص که مثل عشق، قصه‌ی نامکرری است و آن هم هرچقدر روایت می‌شود باز تازه است. در همین کشور خودمان هم نسل‌های دوم و سوم مهاجرین افغان و شاید عراقی را داریم که وضعیتی مانند وضعیت لاهیری دارند.

 

باراک اوباما و جومپا لاهیری
باراک اوباما و جومپا لاهیری

 

 

اما این مترجم دردها نام اولین داستان او هم هست. لاهیری وقتی تنها ۳۲ سال داشت این داستان را نوشت که برنده جایزه اُ هنری و برنده بهترین داستان کوتاه سال در آمریکا شد. بعد جایزه انجمن قلم همینگوی را هم گرفت و به عنوان یکی از بیست نویسنده برتر زیر چهل سال آمریکا شناخته شد. بعد از انتشار سه داستان از هشت داستان این کتاب در نیویورکر،  برنده‌ی جایزه پولیتزر بهترین داستان کوتاه سال ۲۰۰۰ شد. موفقیتی خیلی زیاد برای اولین اثر یک نویسنده.


مترجم دردها که به عنوان‌های دیگری مثل ترجمان دردها یا مترجم ناخوشی‌ها هم ترجمه شده اما به همان اولی شهرت بیشتری در فارسی پیدا کرده، داستان یک خانواده هندی‌الاصل است که از آمریکا برای تعطیلات به هند آمده‌اند و ماشینی با راننده کرایه کرده‌اند. آقای کاپاسی راننده ماشین برای خانم خانواده تعریف می‌کند که شغل او این است که در مطب دکتری می‌نشیند و حرف‌های بیماران گُجَراتی‌زبان را برای دکتری که گُجَراتی نمی‌داند ترجمه می‌کند.

هرچند او ارزش و اعتبار این شغل را برای خود کم می‌داند اما وقتی می‌بیند توجه خانم داس به شغل او جلب شده خوشحال می‌شود…

باقی کارهای لاهیری را می‌توانید خیلی به سادگی در اینترنت با یک جستجوی ساده بدانید. به طور خلاصه اما دومین کار او، اولین رمانش به عنوان هم‌نام بود که هم در دنیای ادبیات موفق شد و هم میرا نایر خانم فیلمساز جنجالی هندی فیلمی با همین نام از روی آن ساخت که البته آن هم موفقیت کسب کرد ولی برخلاف دیگر آثار نایر باعث تظاهرات و اعتراض نشد!


در سال ۲۰۰۸ مجموعه داستان دیگرش خاک غریب را منتشر کرد و در سال ۲۰۱۳ دومین رمانش Lowland/گودی را نوشت که درباره سرنوشت غریب دو برادر بنگالی در کلکته است. اولی به آمریکا می‌رود و درس می‌خواند و تنهایی می‌کشد و دومی به گروه‌های مائوئیستی می‌پیوندد و سیاسی می‌شود و سرنوشت تلخ او، یعنی اعدام، همه چیز را به هم می‌ریزد. داستانی که به گفته لاهیری از فکر کردن او به اعدام یک مبارز سیاسی در محله پدربزرگ و مادربزرگش در کلکته ریشه گرفته است.

جومپا لاهیری از آن دسته نویسندگان تحصیل‌کرده است. او که وقتی سه سال داشته والدینش از هند به دنیای غرب مهاجرت کرده‌اند ابتدا مدرک لیسانس در رشته ادبیات انگلیسی گرفت. سال ۱۹۸۹٫ بعد به دانشگاه بوستون رفت و آن‌جا سه فوق‌لیسانس مختلف در رشته‌های زبان انگلیسی؛ نگارش خلاقه و ادبیات تطبیقی گرفت و دکترایش را در رشته مطالعات رنسانس ادامه داد. اما آموختن برای او تمام نشده. بعد از پنجاه سالگی تازه یک تصمیم نشدنی و نامعمول در این سن گرفت: می‌خواهم به ایتالیایی بنویسم. زبانی که تا چهل سالگی بلد نبوده‌ام.


جومپا لاهیری با یک ایتالیایی ازدواج کرده. سال ۲۰۱۱، ده سال بعد از این ازدواج به رم نقل مکان کردند و از آن موقع دو کتاب جستارش را به این زبان نوشت و بالاخره در سال ۲۰۱۹ به هدفش رسید و رمانش با نام «Dove mi trovo/جایی که در آن هستم» را به ایتالیایی منتشر کرد. زبانی که مدت‌ها تلاش کرد آنقدر به آن مسلط شود که بتواند به آن زبان هم مثل انگلیسی و بنگالی فکر کند.

 

 

 

راستی اگر دقیقا نمی‌دانید بنگالی زبان چه مناطقی از هند است به این نقشه نگاه کنید. کلکته، سومین شهر بزرگ هند بعد از دهلی و بمبئی، مرکز بنگال غربی است. بنگال شرقی اما کشور دیگری است که آن را بعد از ۱۹۷۱ به اسم بنگلادش می‌شناسیم و قبل از آن پاکستان شرقی بود.

بعد از استقلال هند، بنگال شرقی یکی از پنج ایالت مسلمانی بود که به کشور پاکستان پیوست و بنگال غربی ترجیح داد در هند باقی بماند. بنگالی زبان مردم این بخش کوچک اما بسیار پرجمعیت از هند است. ساتیاجیت‌رای فیلمساز معروف هند و رابیندرانات تاگور  ادیب معروف این کشور هم زبان مادری‌شان بنگالی بوده است.

جومپا لاهیری نویسنده‌ای موردعلاقه رسانه‌هاست. زن است، اقلیت و مهاجر است و زیبا هم هست. خیلی‌ها او را نویسنده‌ای می‌دانند که باب طبع سلیقه جوایز ادبی و رسانه‌هاست و به همین علت بزرگ داشته شده است. هرچند او جز نامزدی جایزه بوکر برای رمان گودی موفقیت خیلی بزرگی هم نداشته است.

بخشی از این انتقادات به خاطر نثر ساده‌ی او هم هست. چیزی که باعث محبوبیتش هم شده. خودش درباره این سادگی یکبار گفته است: «سادگی و سرراستی را دوست دارم و برای آن اهمیت بیشتری قائل هستم. در جهان داستان ما هم با فرم و ریخت اثر مواجهیم و هم با کارکرد و قصدیت. من از آن دسته نویسندگان نیستم که فقط طرفدار فرم هستند.

 

من و شوهرم همیشه سر این مساله بحث داریم چون برای مثال هروقت برای خریدن اثاثیه به بازار می‌رویم، چشم او اغلب پی صندلی‌های زیبا، خیره‌کننده و غیرمعمول می‌گردد در حالی که من تا وقتی یک صندلی راحت نباشد، دوست ندارم آن را بخرم. رغبتی هم به آن ندارم که فقط زبان‌ام را زیبا کنم» در مورد این مساله هم ناباکوف را مثال می‌زند که زبانش در عین زیبایی نقشی تعیین‌کننده در شکل‌گیری داستان دارد در حالی که لاهیری در بازنویسی هم دنبال هرچه ساده کردن داستان است.


جومپا لاهیری در بین نویسندگان قدیمی از طرفداران پروپاقرص چخوف و تولستوی است هرچند حالا بیشتر به توماس هاردی گرایش پیدا کرده و کارهای هاوثورن را هم می‌خواند و اسم خاک غریب و نقل قول اول کتاب را هم از کارهای او پیدا کرده. از بین نویسندگان جدیدتر هم ویلیام ترور، میویس گالانت و آلیس مونرو را می‌پسندد. جومپا لاهیری چندسالی است که کم‌کار شده ولی احتمالا در سال‌های آتی شاهد بازگشت او خواهیم بود.

جومپا لاهیری، نقال داستان‌های مهاجرت

 

  این مقاله را ۷ نفر پسندیده اند

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *