جمال میرصادقی، شصت سال داستاننویسی
جمال میرصادقی هم نویسنده است و هم پژوهشگر و مدرس در زمینه داستاننویسی. سال گذشته در هشتادوهفت سالگی کتاب «صدای شکستن میآمد» را منتشر کرد و در این سالها شاگردان زیادی داشته است که هرکدام داستاننویسی شدهاند. در کارهای او گزارش اجتماعی دقیقی از زندگی مردم کوچه و بازار به چشم میخورد. در این پرونده به جمال میرصادقی، کار جدید او و نیز یکی از بهترین داستانهایش «بادها خبر از تغییر فصل میدهند» پرداختهایم.
جمال میرصادقی هم نویسنده است و هم پژوهشگر و مدرس در زمینه داستاننویسی. سال گذشته در هشتادوهفت سالگی کتاب «صدای شکستن میآمد» را منتشر کرد و در این سالها شاگردان زیادی داشته است که هرکدام داستاننویسی شدهاند. در کارهای او گزارش اجتماعی دقیقی از زندگی مردم کوچه و بازار به چشم میخورد. در این پرونده به جمال میرصادقی، کار جدید او و نیز یکی از بهترین داستانهایش «بادها خبر از تغییر فصل میدهند» پرداختهایم.
جمال میرصادقی در اردیبهشت 1312 در تهران به دنیا آمده است. اولین بار در 25 سالگی داستانی به نام «برفها، سگها و کلاغها» نوشت و برای مسابقه داستان مجله سخن فرستاد و برنده شد. چهارسال بعد مجموعهای از داستانهای کوتاهش با نام «شاهزاده خانم سبزچشم» را منتشر کرد که البته بعداً اسم آن را به «مسافرهای شب» تغییر داد. چیزی حدود شصت سال است که داستان مینویسد و البته فعالیتهای پژوهشی فراوانی هم در زمینه ادبیات داستانی و غیرداستانی انجام داده است که بخش بزرگی از فهرست کتابهای تالیفی او را شامل میشوند.
«درازنای شب»، «بادها خبر از تغییر فصل میدهند»، «اضطراب ابراهیم» و… از مهمترین رمانهای او هستند. داستان کوتاه هم زیاد نوشته. نکته اینجاست که میرصادقی همچنان فعال است. سال گذشته رمانی به نام «صدای شکستن میآمد» را به بازار کتاب عرضه کرد و در زمینه آموزش داستاننویسی هم بسیار فعال بوده است.
این پرونده را به بهانه کتاب جدید او «صدای شکستن میآمد» و به انگیزه قدردانی از عمری فعالیت نویسندگی او ترتیب دادهایم. پس از همین رمان جدید شروع کنیم. داستان صدای شکستن میآمد یک لایهی رویی دارد که همان سفر قهرمان برای عشق گمشده است. اما لایه زیرینی دارد و آن مفاهیمی است که در داستان آمده است. میرصادقی امر مقدس سیاست را میبیند که روزگاری مردم برای آن جان میدادند و حالا تبدیل به محملی شده است برای جیببرها و دزدها و لمپنها که خون مردم را در شیشه کردهاند و آسمانشان را سیاه اما خود در آسمانی آبی قهقهه سر دادهاند! پس آن همه مبارزه و خون کشک؟ بله! کشک!
صدای شکستنداستان صدای شکستن میآمد یک لایهی رویی دارد که همان سفر قهرمان برای عشق گمشده است. اما لایه زیرینی دارد و آن مفاهیمی است که در داستان آمده است. میرصادقی امر مقدس سیاست را میبیند که روزگاری مردم برای آن جان میدادند و حالا تبدیل به محملی شده است برای جیببرها و دزدها و لمپنها که خون مردم را در شیشه کردهاند و آسمانشان را سیاه اما خود در آسمانی آبی قهقهه سر دادهاند! پس آن همه مبارزه و خون کشک؟ بله! کشک! ظاهرا رسم روزگار چنین است و عمری را باید نثار آرمانها کرد تا به این درس رسید. |
اما نگاهی هم انداختهایم به یکی از کتابهای قدیمی و موفق او. همین چندهفته قبل پروندهای درباره رمان «همسایهها» داشتیم و گیتی صفرزاده نویسنده این یادداشت، این دو رمان جمال میرصادقی و احمد محمود را با هم مقایسه کرده است. هردو راویانی نوجوان دارند از طبقات پایین اجتماع، که در کوران اتفاقات سیاسی و اجتماعی دهههای بیست و سی به بلوغی فکری و جسمی میرسند. چه چیز این دو رمان را که دو دوست نوشتهاند با هم متفاوت کرده؟ برای جواب این سوال یادداشت زیر را بخوانید.
بررسی «بادها خبر از تغیییر فصل میدهند» با نگاهی به «همسایهها»رمان بادها خبر از تغییر فصل میدهند، ناخودآگاه مرا یاد کتاب همسایهها نوشته احمد محمود میاندازد. هردو داستان دو نوجوان است که اتفاقی مسیر زندگیشان را تغییر میدهد و بهانهای میشود برای بیان مسائل سیاسی و اجتماعی. در مقام مقایسه دو اثر، به شباهتها و تفاوتهایی برمیخوریم که به شناخت بیشتر اثر میرصادقی کمک میکنند. و شاید یافتن پاسخی برای اینکه چرا این رمان به اندازه همسایهها دیده و ماندگار نشد، ما را با بخش دیگری از ماجرای ادبیات معاصر آشنا کند. |
سال گذشته با جمال میرصادقی در منزل این نویسنده گفتگویی کردیم. نسخه مکتوب و نسخه ویدئویی این مصاحبه را میتوانید اینجا بخوانید و ببینید:
داستان، ریشهی انسان استجمال میرصادقی از چهرههای پیشکسوت ادبیات داستانی ایران است. او دهها کتاب در زمینه داستاننویسی و پژوهش ادبی منتشر کرده است و آثار داستانی فراوانی خلق کرده از جمله رمانهای «بادها خبر از تغییر فصل میدهند» (۱۳۶۴) و «شب چراغ» (۱۳۵۵). با میرصادقی در آستانه ۸۷ سالگیاش درباره ادبیات داستانی معاصر گفتوگو کردیم. |
همچنین در پرونده رمان «جای خالی سلوچ» هم از تعدادی از نویسندگان و منتقدان خواستیم به این سوال پاسخ بدهند که چرا این رمان را به عنوان یکی از ده اثر مطلوبشان در صدسال داستاننویسی معاصر ایرانی برگزیدهاند. جمال میرصادقی هم به سوال ما پاسخ گفت و از دلایل انتخاب خود گفت. این ویدئو را هم اینجا میتوانید ببینید.
چرا «جای خالی سلوچ» را به قرن جدید می برمپویش صد سال شمسی ده داستان فارسی؛ جمال میرصادقی، نویسنده از دلایل انتخاب «جای خالی سلوچ» برای قرن جدید خود می گوید. |
2 دیدگاه در “جمال میرصادقی، شصت سال داستاننویسی”
سلام. وقت بخیر. در صورت امکان، نظر خود را در مورد کتاب (طرز تهیه زندگی) بفرمایید. باتشکر. امضا: نویسندهای در انتظار نقد.
سلام، در صورت تمایل به نقد یا معرفی لطفا کتاب را به دفتر وینش بفرستید تا در تحریریه بررسی بشه.