تنهاتر نشدهایم
فلسفه تنها به مفاهیم انتزاعی و به طور کلی «فلسفه نظری سیستماتیک» خلاصه نمیشود. اگر ما شروع فلسفه را پرسشهای سقراط از یونانیان باستان بدانیم، باید این نکته را در نظر باشیم که اتفاقاً پرسشهای سقراط بیشتر در مورد «زندگی روزمره»، «شخصیت» و «مسائل ارتباطی» شهروندان یونانی بود. بحث نویسنده در مورد تنهایی پیرامون کشف این پرسشها میگردد که معنای واقعی تنهایی چیست، چه کسانی گرفتار تنهایی میشوند و احساس تنهایی میکنند و چگونه افراد و اجتماع میتوانند به درکی متوازن و دقیق از تنهایی برسند.
فلسفه تنها به مفاهیم انتزاعی و به طور کلی «فلسفه نظری سیستماتیک» خلاصه نمیشود. اگر ما شروع فلسفه را پرسشهای سقراط از یونانیان باستان بدانیم، باید این نکته را در نظر باشیم که اتفاقاً پرسشهای سقراط بیشتر در مورد «زندگی روزمره»، «شخصیت» و «مسائل ارتباطی» شهروندان یونانی بود. بحث نویسنده در مورد تنهایی پیرامون کشف این پرسشها میگردد که معنای واقعی تنهایی چیست، چه کسانی گرفتار تنهایی میشوند و احساس تنهایی میکنند و چگونه افراد و اجتماع میتوانند به درکی متوازن و دقیق از تنهایی برسند.
معرفی و نقد کتاب فلسفه تنهایی
«فلسفه تنهایی» اولین کتاب از مجموعه دوم «تجربه و هنر زندگی» است که این بار توسط «نشر نو» چاپ خواهند شد. مجموعه اول در سال ۱۳۹۶ توسط نشر گمان وارد بازار نشر شده بود.
مجموعهای موفق در فلسفهی عمومی با موضوعات متنوع و انضمامی نظیر کار، مرگ، کمونیسم، خویشتن و اینترنت که خیلی زود مخاطبین خود را میان کتابخوانها پیدا کرد و مورد استقبال قرار گرفت. یکی از نقاط قوت مجموعه اول را میتوان نظم آن در انتشار دانست که به صورت مرتب وارد بازار کتاب میشد و برخلاف بسیاری از مجموعههای ناموفق این چنینی تا پایان پیش رفت و حالا ما با اولین کتاب از مجموعه دوم مواجه هستیم.
قبل از این که به بررسی کتاب «فلسفه تنهایی» بپردازیم، شاید لازم باشد ابتدا خیلی کوتاه از «فلسفه عمومی» سخن بگوییم. برای بسیاری از ما، فلسفه بیشتر همان مفاهیم کلی، انتزاعی و پیچیدهای است که کمتر با زندگی روزمره انسان قرن بیستویکمی مرتبط است. به همین خاطر علیرغم اینکه فلسفه میان کتابخوانها همواره بسیار مورداحترام و جذاب بوده است، پیچیدگی آن باعث شده که کمتر کسی به سراغ آن رود.
از طرفی، بیشتر کتابهایی که به اسم فلسفه در ایران ترجمه شده است نیز به درک ما از آن به عنوان مجموعهای پیچیده، غیر انضمامی و کلی کمک کرده است. این یعنی در ایران به فلسفه کمتر به عنوان چیزی نگریسته شده است که میتواند به درک تجربهی ما از پیچیدگیهای زندگی روزمره کمک کند و مانند آموزگاری فهیم در کنار ما باشد.
اما، همان طور که خشایار دیهیمی، دبیر این مجموعه و مترجم کتاب «فلسفه تنهایی» در پیشگفتار خود بر این مجموعه اشاره میکند، اصولاً فلسفه تنها به مفاهیم انتزاعی و به طور کلی «فلسفه نظری سیستماتیک» خلاصه نمیشود. اگر ما شروع فلسفه را پرسشهای سقراط از یونانیان باستان بدانیم، باید این نکته را در نظر باشیم که اتفاقاً پرسشهای سقراط بیشتر در مورد «زندگی روزمره»، «شخصیت» و «مسائل ارتباطی» شهروندان یونانی بود. بسیاری از فیلسوفان پس از سقراط مسیر او را در فلسفه ادامه دادند و کمتر به سمت حوزههایی چون فلسفه تحلیلی و نظری رفتند.
فیلسوفان اگزیستانسیالیست را میتوان بیشتر در این مسیر دانست، کسانی نظیر کیرکگور، شوپنهاور و امرسون بیشتر در مورد مسائل انسان در زندگی روزمرهاش مینویسند. مسائلی نظیر تولد، مرگ، ترس، درد، خوشبختی، نیکی، بدی، اخلاق و همه خصائل انسانی همواره مورد توجه این فیلسوفان بودهاند. به این ترتیب فلسفه را نه تنها نباید به مفاهیم انتزاعی و امری غیرشخصی و کلی تقلیل داد، بلکه میتوان آن را چنان از تجربه زندگی واقعی و انضمامی لبریز دانست که در هر حوزهای از زندگی میتواند یاریرسان ما باشد
کتابهای مجموعه «تجربه و هنر زندگی» در این حوزه قرار میگیرند. مجموعهای که قرار است بنا به نظر دبیر آن، در زندگی همراه ما باشد و به اعتلای خودمان کمک کند. مجموعهای که با تاباندن نور به زوایای تاریک و پیچیده زندگی، ما را به تفکر بیشتر و یافتن راهحل دعوت میکند تا جهان بهتری برای زیستن داشته باشیم.
از «لارس اسونسن» نویسنده و فیلسوف نروژی کتاب «فلسفه تنهایی» پیشتر کتابهایی نظیر فلسفه ملال، فلسفه ترس و کار چاپ شده بود که دو کتاب آخر، در مجموعه اول «تجربه و هنر زندگی» قرار گرفته بودند. کتاب مشتمل بر هشت فصل و یک پیشگفتار است. کمتر صفحاتی از کتاب است که ممکن است خستهتان کند. با این حال در بخشهایی از کتاب اشارههای طولانی و متعدد به نظریات بعضی فیلسوفان و نویسندههای دیگر میتواند کمی حوصلهسربر باشد. با این وجود کتاب بسیار خوشخوان با ترجمهای درخشان است.
همان طور که نویسنده پیشگفتار را با این جمله آغاز می کند که «هر آنچه گمان میبردم درباره تنهایی میدانم، خلاف از آب در آمد.»؛ کتاب میتواند بسیاری از پیشفرضهای شما را درباره تنهایی تحت تاثیر قرار دهد. این کتاب با قدرت به پیشفرضهای شما در مورد تنهایی حمله میکند و باید گفت تا اندازه زیادی موفق میشود «تنهایی» را برای شما باز تعریف کند.
اصولا روش پدیدارشناسانه در فلسفیدن غیر از این نیست که نویسنده تلاش میکند با آشنازدایی از مسئله مورد بررسی و زدودن پیشفرضها، شما را با جنبههای جدید از آن مواجه کند. جنبههایی که پیش از این، در غبار فهم روزمره، تاریک و گنگ شده بود. با جرات میتوان گفت که نویسنده بخش اعظم جنبههای مختلف «تنهایی» انسان را به خوبی واکاوی میکند و چیزی جدید به آن میافزاید.
نویسنده در پیشگفتار خود، پرداختن به مسئله تنهایی را از این نظر مهم و حیاتی میداند که میتواند بر زندگی فرد اثرات بسیار زیانباری داشته باشد. تنهایی میتواند فرد را تا آستانهی نابودی پیش ببرد و سلامت جسم و روان او را تهدید کند. با این حال نویسنده به این باور است که بخشی از فراگیری پرداختن به مضامین تنهایی در دنیای امروز بیشتر یک بازی رسانهای و عامهپسند است.
او همچنین معتقد است بنا بر تحقیقات علمی و تجربی انجامشده، هیچ نشانهای مبنی بر اینکه انسان امروز تنهاتر از گذشته است، وجود ندارد و ما با چیزی مثل «اپیدمی تنهایی» یا «عصر تنهایی» مواجه نیستیم. به این ترتیب بحث نویسنده در مورد تنهایی پیرامون کشف این پرسشها میگردد که معنای واقعی تنهایی چیست، چه کسانی گرفتار تنهایی میشوند و احساس تنهایی میکنند و چگونه افراد و اجتماع میتوانند به درکی متوازن و دقیق از تنهایی برسند.
نویسنده در فصل اول، گزارشی از تنهایی به دست میدهد که بیشتر مبتنی بر منابع روانشناسی و علوم اجتماعی است تا فلسفه. میتوان یکی از نقاط قوت کتاب را همین دانست که نویسنده با ارجاع به تحقیقات و پژوهشهای علمی انجامشده، نظریات و مبانی نظری خود را بر پایه بینشی مستند از جامعه ارائه میدهد.
همچنین نویسنده در فصل اول به تفاوت میان احساس تنهایی و تنها بودن میپردازد. نویسنده در این فصل اشاره میکند که تنهایی لزوما ارتباطی با «تنها بودن» ندارد، هرچند احساس تنهایی میان افراد «تنها» بیشتر است. به عقیده نویسنده تنهایی امری ذهنی است که زمانی اتفاق میافتد که انتظارات فرد در روابط اجتماعیاش بر آورده نشود و فرد احساس کند از افراد دیگر جدامانده است. به این ترتیب تنهایی پدیدهای فیزیکی نیست و لزوما ارتباطی با تعداد دوستان یا میزان روابط شخص ندارد. آنچه در نهایت، تنهایی را از تنها بودن متمایز میکند، بار احساسی ماجرا است.
در فصل دوم، نویسنده تلاش میکند به روشنتر کردن نقش «احساس» در تعریف تنهایی بپردازد. در فصل سوم نویسنده به سراغ افراد تنها میرود و به عواملی میپردازد که به احساس تنهایی دامن میزنند. نویسنده در این فصل فقدان اعتماد در روابط بینشخصی را یکی از مهمترین عوامل در بروز احساس تنهایی میداند.
به عقیدهی او، افراد تنها نمیتوانند به اطرافیان خود اعتماد کنند و این فقدان اعتماد میتواند مانع از شکلگیری روابط صمیمانه بین افراد شود. با این حال نویسنده عدم توانایی افراد در اعتماد کردن به یکدیگر را هم ناشی از درک و شخصیت فرد و هم ناشی از شرایط اجتماعی حاکم بر جامعه میداند. آنچنان که به طور مثال در جوامع توتالیتر که در آن افراد کمترین میزان اعتماد به یکدیگر را تجربه میکنند، احساس تنهایی در بیشترین میزان خود قرار دارد.
نویسنده در فصل چهارم به اهمیت اعتماد در مسئلهی تنهایی میپردازد و در فصل پنجم به نقش دوستی و عشق میرسد. آیا تنهایی در نقطه مقابل عشق و دوستی قرار دارد؟
شاید پر بیراه نباشد که بگوییم فقط کسی که میتواند احساس تنهایی کند، میتواند عشق بورزد یا دوست کسی باشد. علیرغم عنوان جذاب فصل، این فصل کمی خستهکننده میشود و نویسنده زمان زیادی را صرف تعریف عشق و دوستی میکند که به نظر زیاد از حد میآید.
شاید مهم ترین فصل کتاب را بتوانیم فصل ششم کتاب بنامیم که به مسئله فردگرایی و تنهایی انسان مدرن میپردازد. این فصل همان فصلی است که بیشترین حمله را به پیشفرضهای ما در مورد تنهایی میکند. از آنجا که بیشتر آثاری که به تنهایی پرداختهاند، فردگرایی مدرن را از عوامل اصلی تنهایی انسان مدرن میدانند، نویسنده در این فصل تلاش میکند نشان دهد که انسان مدرن چگونه موجودی است.
نویسنده معتقد است که انسان مدرن شبکهای جدید از روابط اجتماعی ساخته است که میتواند او را در حل تضادها و تناقضهای درونی زندگی مدرن کمک کند. همچنین امکانات جدید نظیر رسانههای اجتماعی نه تنها انسان مدرن را منزوی نکرده است، بلکه به او کمک کرده است تا زندگی اجتماعیتری داشته باشد. ما هیچ دلیل و سندی دال بر این موضوع نداریم که انسان مدرن، احساس تنهایی بیشتری از نسلهای پیش از خود دارد.
در فصل هفتم نویسنده در بحثی متفاوت با فصلهای پیشین، به خلوتگزینی و انزوا میپردازد که صورتی مثبت از تنهایی است. نویسنده معتقد است، در جهان جدید ما نه تنها با ازدیاد و فراگیری تنهایی مواجه نیستیم، بلکه مسئله اصلی این است که ما دیگر جایی برای خلوت خود باقی نگذاشتهایم و در تماسی مزمن با دیگران به سر میبریم. خلوتی که در پیوند با تنهایی میتواند جنبههای متفاوتی از شخصیت خودمان را برایمان آشکار کند و ما را در تامل بیشتر به زندگی اجتماعی و روابط خود با اطرافیان یاری دهد.
کتاب در فصل هشتم، با بحث نویسنده در تنهایی و مسئولیت شخصی فرد پایان میپذیرد. تنهایی معمولا این گونه برای ما تعریف میشود که از بیرون و از سوی محیط اجتماعی بر ما تحمیل میشود و علاج آن نیز به گردن محیط است. با این حال نویسنده به این باور است که تنهایی ما، احساسی از آن ما است و ما باید مسئولیت خودمان را در مورد آن بپذیریم.
با این وجود انسان نمیتواند به راحتی تصمیم بگیرد که چه احساسی داشته باشد، احساسات و حالات گوناگون، غالباً فراتر از اراده، بر ما حاکم میشوند. با این حال نویسنده فرد را دارای قدرتی میداند که به او اجازه میدهد تا حدودی موقعیت خود را مدیریت کند و توقعات و وابستگیهایش را نسبت به افراد دیگر تغییر دهد. این کاری است که هیچ کس دیگری، غیر از خود ما، نمیتواند برای ما انجام دهد.
این تنهایی، تنهاییِ خود ما است و ما باید یاد بگیریم که علاوه بر ارتباط با دیگران، به خودمان متکی باشیم و انتظارات خود را از زندگی اجتماعی و اطرافیان مدیریت کنیم.