بحث درباره سلین پایانی ندارد
سلین، هنوز و شاید تا همیشه جای بحث باقی میگذارد. بهخصوص وقتی درمورد تفکیک یا عدم تفکیک بین هنرمند و زندگی و عقایدش، با هنرش فکر کنیم. دامیان کاتانی کتابی به نام «لویی فردینان سلین؛ سفر به سوی افراط» نوشته است که توجه مایکل وود در لندن ریویو آو بوکز را جلب کرده و به بررسی این کتاب نشسته است. او مینویسد: «وقتی کاتانی به یهودیستیزی و بهویژه نوشتههای دیوانهوار سلین در اواخر 1930 میپردازد، این تناقضات بیشتر هم میشود. کاتانی عملاً میگوید که تنفر نسبت به یهودیان هیچ اشکالی ندارد مگر این که حکم قتلشان را صادر کنید!» مایکل وود با نویسنده کتاب موافق نیست.
(مترجم)
(مترجم)
سلین، هنوز و شاید تا همیشه جای بحث باقی میگذارد. بهخصوص وقتی درمورد تفکیک یا عدم تفکیک بین هنرمند و زندگی و عقایدش، با هنرش فکر کنیم. دامیان کاتانی کتابی به نام «لویی فردینان سلین؛ سفر به سوی افراط» نوشته است که توجه مایکل وود در لندن ریویو آو بوکز را جلب کرده و به بررسی این کتاب نشسته است. او مینویسد: «وقتی کاتانی به یهودیستیزی و بهویژه نوشتههای دیوانهوار سلین در اواخر 1930 میپردازد، این تناقضات بیشتر هم میشود. کاتانی عملاً میگوید که تنفر نسبت به یهودیان هیچ اشکالی ندارد مگر این که حکم قتلشان را صادر کنید!» مایکل وود با نویسنده کتاب موافق نیست.
هنگامی که دستنوشتههای گمشده مهمی از لویی فردینان سلین و مارسل پروست هر در سالهای 2018 و 2021 کشف شد، گنجینه پروست به هفتادوشش صفحه رسید که با عنوان فرانسوی «هفتادوپنج صفحه» منتشر شد.
[نگاه کنید به کشف و انتشار یک مطلب جدید از مارسل پروست اسفند 99 در وینش] متون بازیابیشده پروست را که برنارد دو فالوآز در سال 1954 منتشر کرده، شامل مطلب ناقصی است که باقی صفحات آن پس از مرگ نویسنده کشف شدهاند. با این حال، باز هم متن روشن و شفافی نیست. چیزهای زیادی برای گفتن درباره سلین هست اما مهمترین سوال، حل کردن این راز است که چه کسی متن کامل این نوشتهها را پخش کرده؟
سلین اعتقادات ضدکمونیستی و تا حدودی ضدیهودی داشت، در سال 1994، به همراه همسرش، لوست، فرانسه را ترک کرد و به آلمان و از آن جا به دانمارک رفت. در تاریخ 16 دسامبر 1945 چند ماه پس از پایان جنگ دوم جهانی، روزنامهای دانمارکی به نام «پولیتیکن» با انتشار مقالهای نوشت: «یک فرانسوی نازی در کپنهاگ زندگی میکند و نامش سلین است.» به این ترتیب دولت فرانسه، او را به خیانت علیه کشور متهم کرد. محاکمه سلین در سال 1950، در پاریس برگزار و در نهایت به یکسال حبس در خاک دانمارک محکوم شد.
بعد از تحمل بیش از دهماه، حکم عفوش صادر شده و به همراه همسرش، به فرانسه بازگشت و دهسال بعد، یعنی در سال 1961 درگذشت.
در این مدت دوری از وطن، نوشتههایی که در آپارتمان سلین جامانده بود، غیب شدند. سلین اعتقاد داشت که حکومت آنها را دزدیده. اما آلیس کاپلان در مصاحبهای با «نیویورک ریویو آو بوکز» گفته: «این اوراق در انبار حکومتی ضبط شده بودند اما سلین در جریان این موضوع بوده و عامدانه هزینهای برای نگهداری آثار پرداخت نمیکرد.» در هر صورت، این اوراق در اختیار کسی بود که میل داشت آنها را برای خودش حفظ کند و حتی به لوست هم نفعی از انتشار آنها ندهد.
اوایل دهه 2000، صاحب جدید نوشتهها، قراری پنهانی با ژان پیر تیباوداتِ روزنامهنگار گذاشت و همه را به او تحویل داد اما شرط کرد که تا زمان مرگ لوست، هیچ کدام از آثار منتشر نشوند. ژان پیرِ روزنامهنگار پس از چندین سال رازداری، نوشتهها را در سال 2019 وقتی که نزدیک به 107 سال داشت، منتشر کرد. یاران لوست هم فوراً به جرم «پنهان کردن سرقت» شکایت کردند. پس از تحقیقاتی طولانی، دادگاه ژان پیر را تبرئه کرد، اما حکم کرد که مدارک در اختیار تیم لوست قرار بگیرند.
سلین و آثارش؛
سلین از زبان راوی در کتاب «مرگ قسطی» میگوید: «من رئیس ایستگاه شیطان هستم.» سلین معتقد بود: «اگر سفر، ما را به آن سوی زندگی میبرد، رئیس ایستگاه هم، بر گذرگاه نظارت میکند، جلوی ترافیک را میگیرد، مجوز صادر میکند و برنامه میریزد.» بنابراین «رئیس ایستگاه شیطان» بودن، یک حرفه استعاری مناسب برای نویسنده است.
این هم یکی از چندده روش سلین برای جاانداختن سبکش در اثر است. خودش میگوید: «سبک، روش خاصی برای اعمال خشونت به جملات و کلمات است… کمی دفرمهشان میکنی، از قاعده درشان میآوری و در قاعده جدید میگذاری، ساختار جمله را جابهجا میکنی و در نتیجه معنای جدیدی میسازی.» او به عنوان یک «استایلیست زبان»، هدف از نوشتن را اثرگذاری روی روان خواننده میدانست که مهمترین ابزارش هم استفاده از خشونت هرچند خفیف اما صریح در کلام است.
مثلاً در جایی از کتاب «مرگ قسطی» صراحتاً میگوید: «بهترین راه این است که از آدمهایی که میترسید، فاصله بگیرید. آخرین اعتباری که برایشان قائلاید را هم دریغ کنید. یاد بگیرید که آنها را به همان بدی که هستند ببینید و حتی بدتر از چیزی که به نظر میآیند، تصور کنید. این کار باعث میشود احساس آزادی کنید و حتی نمیتوانید تصور کنید که چقدر روان آدم را از آسیب نجات میدهد.»
صلح سلینی یعنی؛ تصور همه چیز بدتر از آن چیزی که واقعاً هست! البته کار سختی است که که از اصطلاح «صلح» برای آن استفاده کنیم اما این تفکر مشترک سلینی_پروستی است. هر دو نویسنده سعی میکنند به کمک «اغراق» همه چیز را به شکل دیگری نمایش دهند. البته جای ایراد هم ندارد حقیقت هم بخشی از اغراق است. تمام چیزی که ما به عنوان حقیقت قبول داریم، نسخه اغراق شدهای است از آن چه که واقعاً هست.
دامیان کاتانی نویسنده کتاب «لویی فردینان سلین؛ سفر به سوی افراط»، باور دارد که رمانهای سلین «به همان اندازهای که ناامیدیاش را از توانایی تحمل رنج نشان میدهد، به همان اندازه هم کیفرخواست نفرینشدهای علیه بشریت صادر و به «رنج» اضافه میکند.» ایده جالبی است اما در بهترین حالت، نوشتههای سلین احساس ناامیدی نمیدهند، بلکه احساس تنفر میدهند.
#سلین با افتخار از ایجاد وحشت در آثارش، احساس پیروزی میکند. برای او کافی نیست که مردم و فرهنگشان را به بدی جلوه بدهد، بلکه تشویق میکند تا آنها را بدتر از آن چیزی که به نظر میرسند هم ببینیم.
کاتانی سعی کرده در کتابش رمانهای کمتر شناختهشده سلین را بررسی کرده و با کمک سلین، دیدگاه وسیعی از چشماندازهای ادبی نشان دهد. البته که توانایی زیادی در نگارش این اثر از خود نشان داده اما خروجی، کتاب بینقصی نیست. مثلاً معتقد است که در کتابش میتواند یهودستیزی را محکوم کند و در عوض عظمت اثر سلین را به عنوان یک نویسنده یهودستیز، ستایش کند تا تعادل لازم بین هنر و هنرمند ایجاد شود!
یا این که اصرار زیادی روی «شفقت» سلین دارد؛ «لحظات نادر اما تکاندهندهای از شفقت که در آن بهترین جنبه انسانیت را نمایش میدهد» البته که همه این لحظات واقعی هستند و باید به آنها اشاره شود اما فقط بخش کوچکی از سلین را میسازند و در واقع «فرمانده ایستگاه شیطان» آنها را به کلی کنار گذاشته و اولویت دسته آخری به آنها میدهد.
کاتانی دلسوزی سلین را به «شناخت طبیعت انسان از درون» نسبت میدهد و آن قدر بر لب تیغ صحبت میکند که مشخص نیست بیشتر از مقصودش صحبت کرده یا کمتر. کیفیت آثار سلین در این است که ماهیت انسان را از درون به تصویر میکشد و از آن جایی که عادت دارد همه چیز را بدتر نشان بدهد، این وظیفه خواننده است که تصویر درست را از بدبینی نویسنده تمیز دهد. همانطور که خود سلین در کتاب «سفر به انتهای شب» هشدار میدهد که: «هیچوقت نمیتوان خیلی مضطرب بود.»
وقتی کاتانی به یهودیستیزی و بهویژه نوشتههای دیوانهوار سلین در اواخر 1930 میپردازد، این تناقضات بیشتر هم میشود. کاتانی عملاً میگوید که تنفر نسبت به یهودیان هیچ اشکالی ندارد مگر این که حکم قتلشان را صادر کنید! و این طور توضیح میدهد که: «هیچ مدرکی مبنی بر حمایت سلین از نابودی یهودیان، چه در نوشتههای خودش و چه نوشتههای دیگر وجود ندارد.» بله، درست است که حمایت نکردن از کشتار آدمها، با توصیه مستقیم به خشونت و قتل، فرق دارد. اما اصل ماجرا که ثابت است. بحث از نژادپرستی است و نه حدود اعمال خشونت.
برای اطلاعات بیشتر درمورد اثر تازه منتشرشده و تازهیافتهی سلین از اینجا روی مقاله پیدا شدن هزاران صفحه دستنویس از «سلین»! کلیک کنید.