اولین نقدهای نوشته شده بر رمانهای ویرجینیا وولف
در زمانِ خودش، درباره ویرجینیا وولف چه نوشتهاند؟ تاریخ ادبیات معمولا پر است از اشتباهات فاحش ناقدین در نشناختن ارزشهای ادبی شاهکارها. چه نویسندگان بزرگی که در زمانه خودشان مورد طعن بودند. از امپرسیونیستها گرفته تا ایبسن که نوشتههای منفی منتقدان بر «اردک وحشی» او را در وینش خواندهایم. اما به نظر میرسد در ۱۹۲۸ نقطه اصلی سوال از سبک نویسندگی ویرجینیا وولف را منتقدی درست تشخیص داده: «ویرجینیا وولف مستقیماً به یکی از مشکلات چالشبرانگیزِ زیباییشناسانه و تکنیکال بر سر راه رماننویسان معاصر برخورده است و آن این است که آیا گرایش آنان به هر روز دروناندیشتر شدن، ختم به خیر میشود یا خیر.»
در زمانِ خودش، درباره ویرجینیا وولف چه نوشتهاند؟ تاریخ ادبیات معمولا پر است از اشتباهات فاحش ناقدین در نشناختن ارزشهای ادبی شاهکارها. چه نویسندگان بزرگی که در زمانه خودشان مورد طعن بودند. از امپرسیونیستها گرفته تا ایبسن که نوشتههای منفی منتقدان بر «اردک وحشی» او را در وینش خواندهایم. اما به نظر میرسد در ۱۹۲۸ نقطه اصلی سوال از سبک نویسندگی ویرجینیا وولف را منتقدی درست تشخیص داده: «ویرجینیا وولف مستقیماً به یکی از مشکلات چالشبرانگیزِ زیباییشناسانه و تکنیکال بر سر راه رماننویسان معاصر برخورده است و آن این است که آیا گرایش آنان به هر روز دروناندیشتر شدن، ختم به خیر میشود یا خیر.»
جسم او دیگر وجود خارجی ندارد اما صدای بیهمتای او باقی مانده تا با نسلهایی که هنوز به دنیا نیامدهاند نیز سخن بگوید
سال ۱۹۲۵، رمان «خانم دالووی» معروفترین اثرِ ویرجینیا وولف، نویسنده معروف نوگرا و پیشگام در تکنیک روایت موسوم به «جریان سیال ذهن» منتشر شد.
پرداختن به عقدهها و ناآرامیِ روحِ کلاریسا دالووی، که داستان زندگی زنی خیالی از طبقه مرفه در دوران پس از جنگ جهانی اول در انگلیس را در طول یک روز روایت میکرد، آن را به یکی از بهترین رمانهای قرن بیستم تبدیل کرد.
وولف با وجود مشکلات عدیدهی روحی که منجر به خودکشیِ او در سال ۱۹۴۱ در سن ۵۹ سالگی شد، نویسنده بسیار توانایی بود و رمان، داستانهای کوتاه، مقاله و نقدهای ادبی و درام متعددی خلق کرد و در دهه ۱۹۳۰ خود را به عنوان یکی از روشنفکران شهیر آن دوران مطرح کرد.
در اینجا نگاهی میاندازیم به بخشهایی از اولین نقد[ریویو]های روزنامه نیویورک تایمز بر هر کدام از ده رمانی که او به نگارش درآورده است: از «سفر به بیرون» (سال ۱۹۱۵) تا رمان «بین دو پرده نمایش» (سال ۱۹۴۱) که پس از مرگش به چاپ رسید.
«سفر به بیرون» چاپ سال ۱۹۱۵ / نیویورک تایمز، ۱۸ ژوئن ۱۹۲۰
این رمان انگلیسی که توسط یک انگلیسی هم نوشته شده، در فصول ابتدایی خود، نوید سرگرمشدن را به خواننده میدهد. اما کمی جلوتر، خواننده ناامید میشود. در این شکی نیست که نویسنده، لندن را به خوبی میشناسد اما گذشته از این هوشمندیِ مشخص، رمان نکته مشخص دیگری ندارد تا خود را از افتادن در تلهی تبدیل شدن به رمانهای متوسطی که تا این حد هم ادعای ادبی ندارند، نجات دهد.
خود داستانِ رمان هم به لحاظ پیوستگی و روایت، به شدت میلنگد اما نکته امیدوارانه این است که «سفر به بیرون» اولین رمان نویسندهاش است. با هوشی که در نگارش این رمان دیده میشود میتوان به آیندهی صاحب قلم آن، خوشبین بود.
«شب و روز» چاپ سال ۱۹۱۹ / نیویورک تایمز، ۵ دسامبر ۱۹۲۰
یک رمانِ تحلیلگر، که تلاش کسانی را که در ۳۰۸ صفحه به دنبال اتفاقات هیجانانگیز میگردند، پوچ میکند. مکان وقوع داستان، لندن است و بیشتر اتفاقات در خانه لوکسِ خانواده هیلبری میافتد. رمان در انتها پیشرفتی آنچنانی نمیکند و روی خط وسط راه میرود… شخصیتپردازی آقای هیلبری، پدرِ کاترین، هوشمندانه است و روی کاغذ آوردنِ اجتنابِ همیشگیاش از مسئولیت پذیری به هنگامِ مشکلات خانوادگی یا اجتماعی، خوب از آب درآمده است. همه کاراکترها هنرمندانه خلق شدهاند و افکار و افعالشان به خوبی ملاحظه و تشریح شده است. از نظر سبک هنری، این کتاب کمنظیر است.
«اتاق جیکوب» چاپ سال ۱۹۲۳ / نیویورک تایمز، ۴ مارس ۱۹۲۳
در ادبیات معاصر انگلیس، مانیفست ساده و واضحتری از جریان مدرنگرایی، شبیهِ آنچه در رمان «اتاق جیکوب» ویرجینیا وولف وجود دارد، پیدا نمیشود. سبک و استایل، در کارهای وولف آنچنان نقش مهمی ایفا میکند که مانور روی این جنبه از رمان او اهمیت بیشتری از صرفاً برشمردن وقایعی که در «اتاق جیکوب» آمده است دارد. وقایع اهمیت زیادی ندارند.
شیوهای که وقایع آشکار میشوند است که، حداقل به عنوان آینهای از رفتار امروز جوانان یاغی در انگلیس، کانون اهمیت این رمان محسوب میشود. به نظر میرسد که وولف، از مِی سینکلر (نویسنده قرن نوزدهمی) الگوبرداری میکند اما وولف سبک موجز آن نویسندهی خوشنام را خراب میکند و سعی میکند با رگههایی از نثر منظمی که مدام از رمان بیرون میزند، سطح آن را بالا ببرد.
بیشترِ بخشهای این رمان را، خصوصاً آن بخشهایی که واقعهای را توصیف میکنند، میتوان به شعر نو تشبیه کرد، با این نکته که کسی باید زحمتِ جابجا کردنِ جملات را به عهده بگیرد.
از سویی این رمان بار دیگر مخاطبان ادبیات انگلیس را با کیفیت بالای کار نویسندگان زنِ این کشور تحت تاثیر قرار میدهد که ویرجینیا وولف یکی از سردمداران لیست بلندبالای آن است.
«خانم دالووی» چاپ ۱۹۲۵ / نیویورک تایمز، ۱۰ می ۱۹۲۵، نوشتهی جان دبلیو کرافورد
کلاریسا دالووی زندگی سعادتمندانهای دارد اما خشونتی ذاتی، کمبود فضائل معنوی یا کمی دغدغهمندی او را آزار میدهد.
ویرجینیا وولف در نثر پیچیده اما هنرمندانهی خود، تقریبا همتا ندارد. زندگیِ روزمرهی کلاریسا، تصوری که به ذهن دیگران و خود متبادر میکند، جوشش خاطرات در درونش، وقایعی که مهندسیشده رخ میدهند تا کمی به روحیاتِ کلاریسای نفوذناپذیر آشنایی پیدا کنیم، احساسات و افکار مختلفی از جمله شناخت دیدگاه طبقهای خاص از جامعه را در ما ایجاد میکند و نقاط قوت و ضعف یک تمدن را آشکار میکند.
«به سوی فانوس دریایی» چاپ ۱۹۲۷ / نیویورک تایمز، ۸ می ۱۹۲۷، نوشتهی لوییس کراننبرگ
«به سوی فانوس دریایی» کتابی در مورد روابط بین انسانهاست و با وجود اینکه شخصیتهای اصلی و فرعی دارد، اما شخصیتهای اصلی ، آنطور که کلاریسا دالووی بود، نقطهی شروع و پایان قصه نیستند و بیشتر در دادن هماهنگی و یکپارچگی و نقاط عطف به قصه کارکرد دارند.
آنهایی که «به سوی فانوس دریایی» را به دلیل اینکه حتی از نیمی از روشنبینیِ به یادماندنیِ کلاریسا دالووی بهره نمیبرد، از رمان «خانم دالووی» ضعیفتر میدانند، حتما نتوانستهاند اهدافِ به درجات سختترِ آرتیستیکِ این رمان را درک کنند.
آنها حتما نتوانستهاند افکار و عواطف و تخیل غنیِ ویرجینیا وولف را که احتمالا به اختیار، آنها را از «خانم دالووی» حذف کرده، حس کنند. آنها یقیناً درک نمیکنند که وقتی نویسندهای به بلوغ میرسد، کمالطلبیای که در شروع نوشتن پیدا میکند را میشکند تا به افق و اهداف جدیدی برسد.
از جهتِ به نگاره درآوردن زندگیای نامنظم، پیچیده و محکوم به سرخوردگی، این رمان نکات مهمی را در خود دارد و باعث میشود تا به این فکر کنیم که باید «به سوی فانوس دریایی» را در رأس تمام آثار ویرجینیا وولف قرار دهیم.
«اورلاندو» چاپ ۱۹۲۸ / نیویورک تایمز، ۲۱ اکتبر ۱۹۲۸، نوشتهی کلیولند بی چیس
آنهایی که «اورلاندو» را با تصور رمانی دیگر در رگههای «خانم دالووی» و «به سوی فانوس دریایی» میخوانند، با خوشحالی یا ناراحتی پی میبرند که ویرجینیا وولف یک بار دیگر سنتشکنی کرده و قصد دارد تا بُعد چهارم نویسندگی را کشف کند.
نه اینکه او روش «جریان سیال ذهن» که در آثار قبلیاش آشکارا با موفقیت از آن استفاده کرده را رها کرده باشد اما، این بار ناچاریم بگوییم تئوریِ نسبیت انیشتین را با نویسندگی ترکیب کرده است. در این رمان، وولف به میزان زیادی با عنصر زمان در شخصیت و روابط انسانی، ترکیبی از گذشته و آینده، واقعیت عینی و آگاهی ذهنی، که به زمان حال از آن تعبیر میکنیم، درگیر است.
ویرجینیا وولف مستقیماً به یکی از مشکلات چالشبرانگیزِ زیباییشناسانه و تکنیکال بر سر راه رماننویسان معاصر برخورده است و آن این است که آیا گرایش آنان به هر روز دروناندیشتر شدن، ختم به خیر میشود یا خیر.
«امواج» چاپ ۱۹۳۱ / نیویورک تایمز، ۲۵ اکتبر ۱۹۳۱، نوشتهی لوییس کراننبرگ
ویرجینیا وولف در این رمان، نه تنها از سطح پوستهی واقعیت گذر کرده بلکه واقعیت روانی را هم کنار زده است. مولف در «امواج» به آدمها اهمیتی نمیدهد بلکه دغدغهاش انسانیت است. او همهی حواسش به نشانهها، علائم شاعرانه، به زندگی، عوض شدن فصلها، شب و روز، آتش و سرما، زمان و فضا، تولد و مرگ و تغییر است.
در روح، در زبان و در تأثیر، «امواج» رمانی شاعرانه نیست بلکه خود شعر است؛ نوعی شعر موزون با تم موضوعی و در نثر نیز همراه با تقریر تماتیک.
کاراکترهای این رمان، شش شخص معمولی نیستند بلکه شش شاعر تصویرگر هستند؛ شش شمایل از خود ویرجینیا وولف به عنوان شاعری تصویرگر.
«فلاش» چاپ ۱۹۳۳ / نیویورک تایمز، ۵ اکتبر ۱۹۳۳، نوشتهی جان چمبرلین
وولف در تلاشهای بعضاً آزاردهندهاش برای پرداختن به درونیات و عواطف پنهان در زندگی، حتما به ناکارآمدی کلمات پی برده است. در رمان شاهکارِ «فلاش» نیز که به سگِ الیزابت برت براونینگ جان میبخشد، به این موضوع اعتراف میکند. اینطور که به نظر میرسد، تلاش وولف برای ثبت حالات خودآگاهانهی یک سگ، به مراتب موفقتر از بازتابهای او از زندگی روحی انسانها درآمده است. دلیل آن هم ساده است، چون یک سگ بدون استفاده از زبان پیچیدهی خاصی، میبیند، حس میکند، میشنود و میبوید.
جذابیتِ فلاش (اسم سگ داستان) به قدری زیاد است که حواس خواننده از اعضای خانواده براونینگ پرت میشود.
«سالها» چاپ ۱۹۳۷ / نیویورک تایمز، ۱۱ آوریل ۱۹۳۷، نوشتهی پیتر مونرو جک
وولف رمانش را در قالبِ یک شعر یا قطعه موسیقی درآورده است.
او بعد از رمان «امواج»، که در مبحث آزادی و حتی کسب مجوز به عنوان یک رمان پا را بسیار فراتر گذشته بود، دیگر سراغ خیالپردازی و جریان سیال ذهن نرفته بود. به طور خلاصه باید گفت طولانیترین رمان ویرجینیا وولف، بهترین و زیباترین رمان او پس از سالها نویسندگی است.
«سالها»ی دوستداشتنی، همچون «امواج»، به شخصیتهایش محل زندگی و اسم داده و بیش از هر زمان دیگری،هدف وولف در رمان را نمایان میکند.
«بین دو پرده نمایش» چاپ سال ۱۹۴۱ / نیویورک تایمز، ۵ اکتبر ۱۹۴۱، نوشتهی هادسون استرود
«بین دو پرده نمایش» قبل از مرگ وولف کامل شد اما او همچنان در حال کار بر روی ویراستاری نهاییِ آن بود که تصمیم به خودکشی گرفت. مواجهه با آخرین اثر یکی از زنان نابغهی معاصر انگلیسی، همراه با حس کنجکاوی، افسوس و احترام است.
همچون دیگر رمانهای او، طعم و بوی اثر در بین جملات و دیالوگها جا گرفته است. بهترین قسمت داستان، بین دو پرده نمایش اتفاق میافتد یعنی درست قبل از شروع اجرا، و دقیقا پس از اتمام آن. با این حساب خود نمایش اهمیت زیادی ندارد و صرفاً نقطه اتصال داستان است. در تواناییِ تخیل او، تبحرش در استفاده از استعاره، همآهنگی، جذب و تهییج است که نبوغ او جای دارد.
ویرجینیا وولف در ده رمان، آرام آرام از آنچه از معنای رازآمیز زندگی درک کرده بود پرده برداشت. جسم او دیگر وجود خارجی ندارد اما صدای بیهمتای او باقی مانده تا با نسلهایی که هنوز به دنیا نیامدهاند نیز سخن بگوید.
اولین نقدهای نوشته شده بر رمانهای ویرجینیا وولف
این متن ترجمهای است خلاصه شده از:
https://bookmarks.reviews/the-first-reviews-of-every-virginia-woolf-novel/