سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

پرنده برنتواند گشت به آسایشِ لانه

پرنده برنتواند گشت به آسایشِ لانه

 

درام‌شناسان هنریک ایبسن را هم‌سنگ سوفوکل و شکسپیر می‌دانند و ایبسن خود «اردکِ وحشی» را نقطه‌ی عطفی در سیرِ درام‌نویسی‌اش می‌انگارد و حالا منوچهر انور یازده سال بعد از انتشار ترجمه‌اش از «عروسکخانه» به سراغ کار دیگری از ایبسن رفته است. مثلثی که نشان‌گر اهمیت کتاب منتشرشده در زبان فارسی است.  

درام‌شناسان هنریک ایبسن را هم‌سنگ سوفوکل و شکسپیر می‌دانند و ایبسن خود «اردکِ وحشی» را نقطه‌ی عطفی در سیرِ درام‌نویسی‌اش می‌انگارد و حالا منوچهر انور یازده سال بعد از انتشار ترجمه‌اش از «عروسکخانه» به سراغ کار دیگری از ایبسن رفته است. مثلثی که نشان‌گر اهمیت کتاب منتشرشده در زبان فارسی است.  

 

 

پرنده برنتواند گشت به آسایشِ لانه

 

یازده سال پس از انتشار کتاب «عروسکخانه ـ ایبسنِ شاعر و چند اشاره به چالشِ ترجمه» (۲)، منوچهر انور این‌بار با ترجمه‌ی نمایشنامه‌ی «اردکِ وحشی» علاوه بر این‌که یکی دیگر از قلّه‌های ادبیات نمایشیِ تاریخ را برای مخاطب فارسی‌زبان به‌روز برگردانْد، داغیِ ترجمه‌اش را روی شاخص‌ترین اثرِ دراماتیکِ هنریک ایبسن هم زد تا پیگیرانِ وطنیِ تآتر، پس از «خانه‌ی عروسک»، این‌مرتبه «مرغابی وحشی» را هم کنار بگذارند و جان و جهانِ درام‌‎نویسِ نروژی را با زبانی تراش‌خورده، پالوده، ورزیده و با لحن و لهجه‌ای نزدیک به نمونه‌ترجمه‌های بنامِ اروپّایی (که از اصلِ نروژی به انگلیسی و فرانسوی برگشته‌اند) از نو دریابند.

 

انور، که فارغ‌التّحصیل آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک انگلستان است، افزون بر عملِ ترجمه، دستی هم در گویندگی، بازیگری، کارگردانی، ویرایش، تدریس و تألیف داشته و دارد. مهارت او در کارِ هنری، که انگار چکیده‌ی همه‌ی تجربیاتی است که از این امور کسب کرده، در برگردانِ این دو اثر سترگِ ایبسن و نیز در پیش‌نویس‌های مفصّل‌شان رُخ‌نمایی می‌کند.

«اردکِ وحشی» که محصول دوره‌ی تازه‌ای از نویسندگی ایبسن است زبانی تغزّلی دارد و به‌قولی «شعریتِ منثور» است. بسیاری از مترجمان، این زبان را کهنه و غیرقابل ترجمه می‌دانند. کارِستانِ انور این‌جاست که زبان مبدئش برای ترجمه، مجموعه‌ای از شش برگردان به زبان انگلیسی و یکی به زبان فرانسوی است. نمونه‌هایی که مترجم در بخش آغازین کتاب، «درباره‌ی اردکِ وحشی»، آورده و تفصیل پُرمغزش از کارِ ترجمه نشانگر آن است که در متن مذکور تا سرحدّ ممکن صورت ظاهری واژه‌ها حفظ و فطرتِ فارسیِ معانی منتقل شده است.

 

دشوارکاریِ مترجم جایی چشم‌گیرتر می‌شود که بدانیم ایبسن خودْ «اردکِ وحشی» را نقطه‌ی عطفی در سیرِ درام‌نویسی‌اش می‌انگارد و پس از نگارش آن به ناشرش می‌نویسد: «گمان می‌کنم که بازیِ تازه‌ام چیزِ مخصوصی باشد. طرزِ کارم تازه است و بعید نیست که بعضی درام‌نویس‌های جوانِ کشور را به فکرِ جستن راه‌های تازه بی‌اندازد.» (۳) «اردکِ وحشی» ماجرای بازگشت گرِگِرْس وِرله به خانه پس از پانزده سال تبعید خودخواسته است.

گرِگِرْس می‌کوشد رفیق دیرینش هیالمار اِکدال را از چنبره‌ی وعده‌ها و دروغ‌های پدر خود هاکون وِرله بیرون بکشد. امّا وقایع درام به سویی دیگر می‌چرخد. هِدویگ، دختر هیالمار (که در واقع فرزند تاجر بزرگ هاکون وِرله است) خودکشی می‌کند و همه چیز دوباره به حالت اوّل بازمی‌گردد.

نمایشنامه البتّه به این سرراستی نیست. چشم‌اندازی مه‌آلود دارد و با اَشکالی از رئالیسم، سمبولیسم و اکسپرسیونیسم بیان می‌شود. برخلاف بازی‌های پیشینِ ایبسن، ستیزه نمی‌جوید، بل‌که بابِ مشاجره را می‌گشاید و به‌جای تحلیلِ زندگی، آن را طرح می‌کند. جامعه‌ی پوسیده را از اساسْ زیرِ تیزیِ نقد می‌بَرَد؛ امّا این‌بار بلندگوی خطابه‌خوانی را کنار می‌گذارد و نفوذی بطئی و نمادین دارد. در واقع ایبسن با «اردکِ وحشی» از آتش عبور می‌کند و، بی‌هیچ خشمی نسبت به منتقدان، غزلِ غزل‌هایش را می‌سراید؛ منتقدانی که آثار ماقبل او را این‌چنین توصیف کرده بودند:

«… یک فاضلابِ باز، یک زخمِ نفرت‌آورِ باندپیچی نشده، یک کارِ زشت در ملأ عام، یا یک خانه‌ی بدنام با در و پنجره‌های باز. حیوانی، رذیلانه، مهوع، زهرآلود، بیمار، هذیانی، منافیِ عفت، کریه، متعفن، لاشه‌ی ادبی… مشکل بشود در قالبِ عبارات مؤدبانه، به شرحِ بی‌ادبی‌های وحشتناک و گاه متعفنِ این بازی پرداخت.» (۴)

 

رئالیسم ایبسن در این بازیْ مؤکّد بر قهرمان نیست و حضوری همگن در اثر دارد. شخصیت‌های حقیقت‌یابِ نمایشنامه، کم‌وبیش از نمادِ «اردکِ وحشی» سهم برده‌اند. «اردکِ وحشی» همان شبحِ هملت است: مرموز، افشاگر و تعیین‌کننده؛ و در جایگاه «سمبُل» حضوری همیشگی دارد. ریاکاری خانواده‌ی اِکدال درمان‌ناپذیر است.

گرِگِرْس بر مقامِ پدر عصیان می‌ورزد، امّا کمالِ مطلوبش پوچ از آب درمی‌آید و پافشاری‌اش بر ایده‌آلیسم، صداقت و زیبایی در انتها منجر به فاجعه می‌شود. او به بیماریِ«آرمان» و تعصّباتِ ناشی از آن مبتلا است و  پزشکِ مدهوش برایش «دروغ» تجویز می‌کند؛ چرا که پرنده دیگر نمی‌تواند به آسایشِ لانه بازگردد.

 

 

 

درام‌شناسان هنریک ایبسن را هم‌سنگ سوفوکل و شکسپیر می‌دانند و معتقدند اگوست استریندبرگ، جرج برنارد شا، آنتون چخوف، لوییجی پیراندلّو، و ماکسیم گورکی همگی از دنده‌ی او برخواسته‌اند. کوتاه‌ترین راه برای کسب آگاهی از اهمیتِ «اردکِ وحشی» در دنیای درام و درکِ روشن و جامعِ آن، و نیز برای پی بردن به کار سترگ مترجم فارسی‌اش، رجوع به بخشِ آغازین کتاب است.

پیش‌نوشته‌ی پنجاه صفحه‌ایِ منوچهر انور، «درباره‌ی اردکِ وحشی»، مقاله‌ی موجزی است سرشار از انواع تحلیل‌ها و تاریخ‌ها از «تبارِ اردک وحشی» و «زبانِ اردک وحشی». همچنین مراجعه به ترجمه‌ی پیشین منوچهر انور از هنریک ایبسن، «عروسکخانه»، و مطالعه‌ی دو مقاله‌ی مفصل دیگر او «ایبسنِ شاعر» و «چند اشاره به چالشِ ترجمه» نیز سرشار از لطف و راهگشایی است.

انور ذیلِ آن عناوین از موضوعاتی چون «مکمل کارِ شکسپیر»، «ایبسن و داستایفسکی»، «رئالیسمِ بی‌شائبه» و «پیچیدگی در لفافِ سادگی» می‌گوید و نیز ایده‌هایی درباره‌ی «لفظِ قلم و زبانِ محاوره»، «مسئولیتِ ایبسن و میرزا آقا»، «شکستن استبداد قلم» و «حفظ حرمت گفتار» را عنوان می‌کند.

 

در پایان، برای این‌که خواننده به شِمایی از ترجمه‌ی کتابِ مورد بحث دست یابد، سطری از «اردکِ وحشی» و برگردانی قدیمی‌تر را کنار هم قرار می‌دهیم. حضور این سطور صرفاً جهت یک آشناییِ اوّلیه با «شکلِ» ترجمه‌ی منوچهر انور، نوع استفاده‌ی او از کلمات، چگونگیِ شکستن و تلفیق آن‌ها همراه با پس‌وپیش کردنِ ارکان جمله در راستای رسیدن به زبان محاوره، و تفاوت‌هایش با مهم‌ترین برگردان فارسی‌ای که پیش از آن در دسترس بودْ کارآیی دارد.

برای قضاوت قطعی درباره‌ی «اردکِ وحشی» و این‌که آیا در زمین و زمینه‌ی زبان فارسی و دایره‌ی واژگان آن محصولی بهتر و خواندنی‌تر از اسلاف خویش است، بررسی و تطبیق این بریده‌های کوتاه کفایت نمی‌کند. لازمه‌ی دریافتی کامل و حظّی وافر از «اردکِ وحشی» مطالعه‌ی دقیق، باحوصله و موشکافانه‌ی آن است.

 

ـــ

گریگرز: اگه تو درست بگی و من اشتباه کرده باشم دیگه زندگی چه ارزش داره؟!

رلینگ: اوه، زندگی چندانم بد نیس، البته اگه این آقازاده‌های «آرمانخواه» سایه‌شونو کم کنن و بذارن ما فقیربیچاره‌ها به حال خودمون باشیم.

گریگرز: (به دوردست خیره می‌شود.) اگه اینطوره، خوشحالم که سرنوشتم اینه.

 

رلینگ: ممکنه بپرسم… سرنوشت جنابعالی چیه؟

گریگرز: (راه می‌افتد که برود.) که نفر سیزدهم باشم.

رلینگ: یعنی خود شیطون. (۵)

ـــ

ـــ

 

گرِگِرْس: اگه شما دُرُس می‌گید و منم که غلط می‌گم، زندگی دیگه به ادامه‌ش نمی‌ارزه.

رِلینگ: اُ، زندگی اِنقَدَرام بد چیزی نبود، اگه خلاص می‌شدیم از شرِّ این طلبکارایِ بی‌انصاف که دائم درِ خونه‌ی امثال ما بیچاره‌ها رو می‌زنن که «مطایبه‌ی ایدِئال» تحویلمون بدن.

گرِگِرْس: ]خیره به روبه‌رو[ درین صورت من خوشوقتم که سرنوشتم همینه که هست.

رِلینگ: با عرضِ معذرت ـــ می‌شه بپرسم چیه این سرنوشتِ شما؟

گرِگِرْس: ]راه می‌افتد که برود.[ سرِ میزِ سیزدهمین نفر بودن.

رِلینگ: این شد حرفِ حسابی! (۶)

ـــ

 

پرنده برنتواند گشت به آسایشِ لانه

پانویس‌:

۱) تیتر از متن کتاب انتخاب شده است ـ درباره‌ی اردکِ وحشی

۲) عروسکخانه ـ ایبسنِ شاعر و چند اشاره به چالشِ ترجمه ـ  هنریک ایبسن ـ ترجمه‌ی منوچهر انور ـ نشر کارنامه ـ چاپ اوّل ۱۳۸۵

۳) از متن کتاب ـ درباره‌ی اردکِ وحشی

۴) همان

۵) مرغابی وحشی ـ هنریک ایبسن ـ ترجمه‌ی بهزاد قادری یدالله آقاعبّاسی ـ نشر نغمه‌ی زندگی ـ چاپ اوّل ۱۳۸۷

۶) اردکِ وحشی ـ هنریک ایبسن ـ ترجمه‌ی منوچهر انور ـ نشر کارنامه ـ چاپ اوّل ۱۳۹۶

  این مقاله را ۹۴ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *