دربارهی رمان نقلقولمحور یا رمان کولاژ
در هنرهای تجسمی، کولاژ به عنوان فرمی از هنر پذیرفته شده است. نمونههای برجستهتر کولاژ را در سینمای مستند هم میتوانیم ببینیم. اما چرا با وجود علاقه زیاد ما ایرانیان به فرمهای تجربی و نوآوریهای آوانگارد غرب، اثری از کولاژ در ادبیاتمان نمیبینیم؟ تام کومیتا در دو مقاله به رمان کولاژ و منحصراً به چیزی که آن را رمان نقلقولمحور مینامد پرداخته است و این پرونده تلاشی است در جهت روشن کردن این مفهوم در ادبیات جهانی به عنوان نوعی از هنر/ادبیات تجربی.
در هنرهای تجسمی، کولاژ به عنوان فرمی از هنر پذیرفته شده است. نمونههای برجستهتر کولاژ را در سینمای مستند هم میتوانیم ببینیم. اما چرا با وجود علاقه زیاد ما ایرانیان به فرمهای تجربی و نوآوریهای آوانگارد غرب، اثری از کولاژ در ادبیاتمان نمیبینیم؟ تام کومیتا در دو مقاله به رمان کولاژ و منحصراً به چیزی که آن را رمان نقلقولمحور مینامد پرداخته است و این پرونده تلاشی است در جهت روشن کردن این مفهوم در ادبیات جهانی به عنوان نوعی از هنر/ادبیات تجربی.
اصالت (اریژینالیته) چیست؟ آفرینش کدام؟
تصورش را بکنید یکی از ناشران بناممان رمانی منتشر کند که هر تکهاش از رمان دیگری گرفته شده است. یکی دو صفحه از فلان اثر دولتآبادی، چند پاراگراف از رمان احمد محمود، تکههایی از کارهایی گلشیری و بخشهای زیادی از نویسندههای کمتر مشهور و بریدههای روزنامهها و کپیپیستهایی از ویکیپدیا و دیگر وبسایتها. و انسجامی هم داشته باشد و داستانی بگوید. واکنش شما چه خواهد بود؟
دزدی ادبی؟ تقلید محض؟ و اصلاً میشود این جوری داستانی گفت؟
حالا اصطلاح کولاژ را در نظر بگیرید. فکر میکنم معنیاش آشکار است. در هنرهای تجسمی کولاژ امر کاملاً پذیرفته شدهای است. تابلوهایی که از کنار هم چسباندن بریدههای روزنامهها ساخته شدهاند. خب چرا در ادبیات داستانی نتوان همین کار را کرد؟ چرا تابلوهای کولاژ را سرقت ادبی نمیدانیم. تازه افراطیتر از این را هم داریم. شیء یافته. مجسمههایی که از قطعات قراضهی اتوموبیلها ساخته شدهاند (ژازه طباطبایی را میشناسید؟ کارهای تجسمی پاراجانف را دیدهاید؟)
نمونهی برجستهتر اثر کولاژ را شاید بتوان در فیلمهای مستند بسیاری دید که از بریدههای فیلمهای دیگران و عکسهای دیگران و تکههای روزنامهها «تالیف» شدهاند. و حتی گفتارشان هم میتواند حاوی نقلقولهای طولانی از این و آن باشد. و با این همه محصول نهایی حاصلجمع سادهی اجزا نیست.
واقعیت این است که اریژینالیته و خلق در اجزا نیست بلکه در ترکیب است. اما با این استدلال تا کجا میشود پیش رفت؟
پیش از ادامه بحث این را هم بگوییم که در ادبیات هم این کارها همیشه بوده است. نمونههایی را در مقالهی تام کومیتا که خودش دستی در این گونه نویسندگی دارد میتوان دید. در اینجا. در ادبیات فارسی هم صنعت تضمین یک جور شکل معتدل همین است.
آوردن مصراعی یا بیتی یا دو بیت از آنِ دیگری در میان شعر خود در جایی مناسب.
حافظ هم بیتی را که مطلع غزلی از سعدی است، در غزلی از خود تضمین کرده و گفته است:
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم / ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
«من از آن روز که در بند توام آزادم / پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم»
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی / من از آن روز که در بند توام آزادم
امروزه با فراوانی متنهای متنوع در اینترنت و امکان جستوجوی آسان در این متنها، رمانی که کاملاً از متون دیگران تشکیل یافته باشد امکانپذیرتر گشته است. کپی-پیست شاید اصطلاح خوبی هم باشد برای این گونه خلق ادبی که همان طور که در مقالهی کومیتا آمده است پیشینهای طولانی در فرهنگ شرقی دارد و در فرهنگ غربی هم پدیدهی چندان غریبی نیست.
اما موضوع زیادهروی در استفاده از این روش کپی-پیست یا نقل قول است. آنچه کومیتا از آن به عنوان آثار نقلقول محور citational fiction نام میبرد. این نوع رمانها مسلماً کارهای تجربی هستند و مانند همهی کارهای تجربی در شکل افراطی و تندروانهی خود هوادار زیادی نمییابند اما توجه نویسندگان را به شیوههایی جلب میکنند که به طور معتدلتری در ادبیات بدنه هم نفوذ میکنند. علاوه بر این درک ما را از برخی مفاهیم مورد چون و چرا قرار میدهد یا دست کم ما را به اندیشیدن دربارهی این مفاهیم وا میدارند. مثلاً مفهوم اصالت یا اریژینالیته.
از همین جاست پاسخ این سوال که وقتی هیچ نمونهای به فارسی نداریم بحثش چه فایدهای دارد؟ نفس وجود این رمانها و اینکه گروهی خود را درگیر خلق آنها میکنند پرسشهای مهمی را دربارهی انتظارات ما از اثر ادبی و به طور کلی اثر هنری مطرح میکند و به طور خاص مفهوم اصالت یا اریژینالیته را به پرسش میکشد. این همان جاست که ایدهی کولاژ و آفرینشگری (اصالت، اریژینالیته) در برابر هم قرار میگیرند.
آیا واقعاً هیچ چیز نویی وجود دارد؟ آیا آفرینش همان کولاژ نیست؟ حتی جایی که به نظر میرسد چنین نیست میتواند باشد. اخیراً مصاحبهای با مارکز میخواندم که در آن گفته است شخصیتهای آثار ادبی کولاژی هستند از بریدههایی از آدمهایی که در زندگی واقعی میشناسیمشان یا در داستانها دربارهشان خواندهایم یا در فیلمها دیدهایم.
در هنرهای تجسمی فکر «شی پیدا شده» found object فکر آشنایی است. هنرمند به جای اینکه چیزی از خودش خلق کند میگردد و از اشیای موجود در دوروبرش و چه بسا اشیایی که دیگران دور ریختهاند چیزهایی پیدا میکند و از ترکیب آنها اثرش را «خلق میکند» یا حتی گاهی ترکیبشان هم نمیکند بلکه صرفاً شیء یافته را به دیوار گالری میآویزد یا روی پایهی نمایشگاه میگذارد و آن شیء میشود اثر هنری چون بیننده حالا آن را اثر هنری تلقی میکند.
یا شاید چون گذاشتنش روی پایه یا نصب آن روی دیوار توجه ما را به «وجه هنری» آن جلب میکند. اصطلاح «زبان یافته» found language که در مقالهی تام کومیتا چند جا به کار رفته از همین جا گرفته شده است.
این پرسش هم مطرح میشود که چطور در زبان فارسی تا کنون رمان کولاژ نداریم. چرا نزد ما که عشق وافری به چیزهای تجربی و عقب نیافتادن از آخرین نوآوریهای هنری غرب داریم کسی تا به حال در این زمینه طبعآزمایی نکرده است؟ (آیا نمونههایی وجود دارند؟) دلیلش شاید دشواری کار و بیاجر بودن باشد.
مثلاً اثری مانند کِکس (۱۹۶۶) کارِ ادواردو پائولوتزی رمانی است که تماماً از کلام یافته تشکیل شده است. پائولوتزی تکههایی را از رمانهای جنایی و اخبار روزنامهها را گرفته، آنها را بُرِش زده و از آنها متن و روایت جدیدی ساخته؛ او یک کلمه هم از خودش اضافه نکرده است. خب گردآوری این همه بریدهی روزنامه کار شاقی است که بسیار دشوارتر از نوشتن یک رمان از خود باشد.
تازه آخرش هم خواهند گفت که طرف که چیزی خلق نکرده، از این طرف و آن طرف چیزهایی را گرفته و چسبانده کنار هم. کپیپیست مطلق. تازه بحث کپی رایت هم هست. شاید صاحبان آن نوشتهها مدعی حق کپی رایت شوند و راضی کردن تعداد زیادی از این مدعیان خود کار دشواری است.
برای آشنایی بیشتر با تعدادی از رمانهای کولاژ یا نقلقولمحور و اینکه اصلاً تفاوت این دو اصطلاح در چیست به مقالهی تام کومیتا در این جا مراجعه کنید:
قسمت اول مقالهی تام کومیتا: کپیپیستهای هرمان ملویل و مارک تواین
قسمت دوم مقالهی تام کومیتا: رمان نقلقول محور به جای رمان کولاژ
رمان #کولاژ