زندگی دوگانه مترجم آثار مارکز
امیرحسین فطانت 29 آوریل 2023 در کلمبیا درگذشت. کشوری که سالها بود مقیم آن شده بود. از فطانت دو ترجمه از آثار نویسنده بزرگ کلمبیایی گابریل گارسیا مارکز «گزارش یک آدم ربایی» و «خاطره روسپیان سودازده من» باقی مانده است و یک کتاب خاطرات به نام «یک فنجان چای بی موقع». اشاره به جریانی که حین چای خوردن با کرامت الله دانشیان از آن باخبر شده بود. این مترجم آثار مارکز زندگی پرماجرایی داشت. یک چهرهی او پیرمردی بود که سالهاست در انزوا در آمریکای جنوبی زندگی میکند و چهره دیگر نفر سیزدهم نقشهی یک گروگانگیری که پیش از عملی شدن لو رفت. نفر سیزدهم نقشه را لو داد.
امیرحسین فطانت 29 آوریل 2023 در کلمبیا درگذشت. کشوری که سالها بود مقیم آن شده بود. از فطانت دو ترجمه از آثار نویسنده بزرگ کلمبیایی گابریل گارسیا مارکز «گزارش یک آدم ربایی» و «خاطره روسپیان سودازده من» باقی مانده است و یک کتاب خاطرات به نام «یک فنجان چای بی موقع». اشاره به جریانی که حین چای خوردن با کرامت الله دانشیان از آن باخبر شده بود. این مترجم آثار مارکز زندگی پرماجرایی داشت. یک چهرهی او پیرمردی بود که سالهاست در انزوا در آمریکای جنوبی زندگی میکند و چهره دیگر نفر سیزدهم نقشهی یک گروگانگیری که پیش از عملی شدن لو رفت. نفر سیزدهم نقشه را لو داد.
زندگی دوگانه مترجم آثار مارکز
پایان امیرحسین فطانت در کلمبیا رقم خورد. پسرش چند روز بعد از مرگش، خبر فوت او را به رسانهها داد: «پدرم شنبه 29 آوریل بین ساعت 1 و 2 بعد از ظهر فوت کرد. محل استراحت او قبرستان گوتاویتا کوندینا مارکا کلمبیا است.»
سالها بود در دهکده گواتاویتا نزدیک بوگوتا پایتخت کلمبیا زندگی میکرد. کشوری از هرلحاظ متفاوت با کشوری که در آن به دنیا آمده بود. ما در نیمکره شرقی هستیم و کلمبیا در نیمکره غربی. ما در نیمکره شمالی هستیم و کلمبیا نزدیک به خط استوا. ما از کمبارانترین کشورهای دنیا هستیم و کلمبیا پربارانترین کشور دنیا. چه چیز او را به آن کشور دوردست کشانده بود؟
چهره مترجم
از امیرحسین فطانت دو ترجمه از آثار گابریل گارسیا مارکز به جای مانده است. نویسنده شهیر کشوری که فطانت در آن مقیم شده بود. یکی «گزارش یک آدم ربایی» و دیگری «خاطرات روسپیان سودازده من» که البته دومی مجوز انتشار نگرفت. به دلایل مربوط به سانسور. کتاب دیگری هم اما نوشت به نام «یک فنجان چای بی موقع» که سال 1393 درآمد و خاطرات خود را نوشته بود. خاطراتی از تمام عمر پرماجرایش، اما همه منتظر بودند ببینند او در مورد ماجرای اصلی زندگیاش چه دفاعی از خود میکند؟
ماجرایی که او را یهودای اسخریوطی جریان چپ در ایران تبدیل کرده بود. یهودا سی سکه زر ستاند و موقع ورود سربازان رومی با بوسهای بر گونهی مسیح او را به سربازان شناساند و به مسیح خیانت کرد. امیرحسین فطانت هم یک فنجان چای بی موقع خورد و تماسی سرنوشتساز با ساواک گرفت.
چهره یهودا
بیست و دو سال داشت و تلفن عمومی را برداشت و شمارهای گرفت و خبر توطئهای بزرگ را به سازمان امنیت داد که در تریای دانشگاه در جریانش قرار گرفته بود. فطانت در کتابش مینویسد میدانست که جریان به هرشکل دیگری که لو برود او یکی از کسانی است که از نقشه اطلاع یافته و شریک جرم است و پایش گیر خواهد بود. اما اضافه میکند فکر نمیکرده تلفنی که آن روز زد منجر به اعدام دانشیان و گلسرخی بشود. و البته باز اضافه میکند نمیداند یک جوان بیستودوساله در آن موقعیت بحرانی چه کاری درست بود که بکند.
جریان چه بود؟ در جریان توطئه برای ربودن ملکه فرح دیبا و ولیعهد آن زمان، 12 نفر دستگیر شدند که 2 نفر از آنها به نام کرامتالله دانشیان و خسرو گلسرخی اعدام شدند. عضو سیزدهم گروه فراری اعلام شد. این عضو سیزدهم کسی نبود جز امیرحسین فطانت. همان کسی که با یک تماس نقشه دوستانش را لو داده بود.
جریان از این قرار بود که علامهزاده و سماکار که از کارمندان تلویزیون بودند و گرایشات مارکسیستی داشتند در صحبتهای خصوصیشان طرحی را مطرح میکنند که با جاسازی کردن اسلحه در دوربین تلویزیون، در مراسم رسمی سینمای کودک و نوجوان ولیعهد را گروگان بگیرند و خواستار آزادی زندانیان سیاسی چپ بشوند.
سماکار از بطحایی میخواهد به این منظور برایشان اسلحه تهیه کند و بطحایی با دوستانی که یک حلقه مطالعات مارکسیستی با هم داشتند مطرح میکند و دانشیان مامور تهیه اسلحه میشود و یک روز موقع نوشیدن چای با فطانت طرح را درمیان میگذارد. امیرحسین فطانت اولین بار در 1349 به اتهام مشارکت در هواپیماربایی به زندان افتاده بود و بعد از آزادی سعی میکرد به زندگی عادی برگردد و ترس زیادی از تکرار شدن زندان داشت.
طیفور بطحایی ابتدا به اعدام محکوم شد و سپس حکم او به حبس ابد تقلیل یافت و با وقوع انقلاب از زندان آزاد شد و به عضویت حزب دموکرات کردستان درآمد و تا پایان عمر در سوئد زندگی کرد. سماکار هم به همین ترتیب حکمش به حبس ابد تغییر کرد و با انقلاب از زندان آزاد شد. علامهزاده فیلمساز شد و مستندهای سیاسی میسازد. گلسرخی و دانشیان اما در دادگاه نرمش نشان ندادند و حکم اعدام آنها در بهمن 1352 اجرا شد. فطانت اما زندگی پرماجرایی داشت و پاکستان و اوین و جبهه و سوریه و کلمبیا را تجربه کرد.
چهل سال سرگردانی فطانت
با پیروزی انقلاب فطانت که میدانست به زودی برای انتقام از کاری که کرده سراغش میآیند از طریق زاهدان از مرز پاکستان از کشور خارج شد و یک دوره سرگردانی در پاکستان و افغانستان و روسیه و سوریه را گذراند و در نهایت به ایران برگشت و خود را به زندان اوین معرفی کرد.
نه به خاطر همکاری با ساواک و لو دادن نقشه گروگانگیری، که به خاطر خروج غیرقانونی از کشور دوره زندان کوتاهی تجربه کرد و بعد از آزادی حتی دورانی به جبهه رفت اما درنهایت دوباره از کشور خارج شد و این بار از طریق مرز ترکیه و درنهایت آمریکای جنوبی را انتخاب کرد. جایی که شاید هیچوقت به آدمی از جریان جنبش مسلحانه دهه پنجاه برنخورد که انگشت سمتش بگیرند و نشانش بدهند و بگویند خائن.
با این حال تمام زندگی او زیر سایه همان چای بی موقعی که با دانشیان خورد و تلفن چالشبرانگیزی که به ساواک کرد قرار گرفت. داستان زندگیاش را ابتدا به صورت دنبالهدار در وبلاگش و سپس در قالب یک کتاب خاطرات نوشت. اما همان کتاب خاطرات هم زیر سایه کاری که در 1351 انجام داد قرار داشت.