آنی آرنو و هنر بیرحم خاطره نویسی
این مقاله معرفی کتاب جای مردان نوشتهی آنی ارنو است. مقاله در سال ۲۰۲۰ نوشته شده و پس از اینکه این نویسندهی فرانسوی برندهی جایزه نوبل شد، بازنشر شده است. نویسندهی مقاله ضمن مروری بر محتوای کتاب فوق که اساساً دربارهی خانوادهی اِرنو و بخصوص پدر او و مناسبات نویسنده با پدرش است، ویژگیهای خاطرهنویسی را بررسی میکند و از آن چون هنری که لازمهاش نوعی بیرحمی نسبت به بستگان نزدیک است، یاد میکند.
(مترجم)
(مترجم)
این مقاله معرفی کتاب جای مردان نوشتهی آنی ارنو است. مقاله در سال ۲۰۲۰ نوشته شده و پس از اینکه این نویسندهی فرانسوی برندهی جایزه نوبل شد، بازنشر شده است. نویسندهی مقاله ضمن مروری بر محتوای کتاب فوق که اساساً دربارهی خانوادهی اِرنو و بخصوص پدر او و مناسبات نویسنده با پدرش است، ویژگیهای خاطرهنویسی را بررسی میکند و از آن چون هنری که لازمهاش نوعی بیرحمی نسبت به بستگان نزدیک است، یاد میکند.
نویسندههای بسیاری دربارهی نوشتن مینویسند. اما آنی آرنو یک گام فراتر میرود: همهی کتابهای تکاندهنده و سرزندهی او با موضوع نقلِ خاطرات گذشته کلنجار میروند، با فرایند روانی به خاطر آوردن، و معضلات اخلاقی تنیده با هر دو.
نویسندهی فرانسوی سالهاست که در کشور خود مورد تحسین قرار گرفته، ولی یکی دو سال بیشتر نیست که در کشورهای انگلیسیزبان شناخته شده است، بعد از انتشار بسیاری از آثارش توسط ناشر مستقل «فیتزکارالدو» و قرار گرفتن تاریخ جمعی او که به نام سالها توسط الیسون ال. استریِر به انگلیسی ترجمه شده، در فهرست نامزدهای جایزهی بوکر بینالمللی سال ۲۰۱۹.
در صفحات آخر جای مردان ــ کتابی که در زمان انتشارش جایزهی Prix Renaudot را بُرد و ترجمهی آن به انگلیسی اخیراً تجدید چاپ شده است ــ ارنو توضیح میدهد که زمان درازی طول کشیده است که این روایت را به اتمام برساند: «به این نتیجه رسیدهام که کندوکاوِ خاطرات فراموششده بسیار دشوارتر از اختراع آنهاست.» نخستین کتاب ارنو رمان Armoires vides (پاکشده) در سال ۱۹۷۴ فقط مقدار کمی داستانی شده بود، اما بعد از دههی هشتاد او روی خاطرهنویسی مطلق متمرکز شده است، و اصل حقیقت را چون اصلی اساسی در فرم نوشتن خود گنجانده است.
در تاریکی ماندهام (۱۹۹۷) بر یادداشتهای روزانهی او استوار است، و در سالها او از عکسهای خانوادگی برای پیش بردن روایت استفاده کرده است.
در کتاب اتفاق Happening که شرح تکاندهندهی سقط جنین غیرقانونی خودش در پاریس اوائل دههی شصت است، ارنو متوجه قدرتی شد که هنگام نوشتن دربارهی داستانهای واقعی که دیگران هم در آن نقشی دارند پیدا میکند. وقتی او از بیماری خونروی رنج میبرد و کارش به بیمارستان کشید، دکتر جوانی در مداوای او کوتاهی کرد. میگوید «اگر نام این پزشک جوان را که آن شب ــ ۲۰-۲۱ ژانویه ۱۹۶۴ ــ کشیک بود به من گفته بودند و من هنوز آن را به یاد داشتم، هیچ چیز مانعِ این نمیشد که آن را اینجا افشا کنم.»
در جای مردان او فقط خاطرات خودش را نمینویسد بلکه خاطرات پدرش را هم مینویسد، که البته برخی جاها همپوشانی دارند ــ داستان مردی را از دید و با درک خودش، و اینکه چطور رابطهشان زندگی هر دو را متاثر کرده است. با آگاهی از پیآمدهای عمومی کردن این پرتره، او مقرراتی برای نوشتن خود وضع کرده است، مقرراتی که او در بیشتر زندگی خود به آنها پایبند بوده است: «حذف هر نوع یادآوری شاعرانه/غنایی ، حذف هر نوع نمایش پیروزمندانهی طعنهآمیز. این شیوهی خنثای نگارش به طور خیلی طبیعی سراغم آمده است، این اساساً همان سبک نامههایی است که در جوانی به پدرومادرم مینوشتم تا آخرین خبرهای زندگی خود را به آنها بدهم.»
پدر ارنو در یک خانوادهی کشاورز فقیر در نورماندی به دنیا آمد. کتاب جای مردان با مرگ او شروع میشود، درست دو ماه بعد از اینکه ارنو در امتحانات دورهی تربیت معلم قبول شد. نزدیکی این دو واقعه ارنو را به تفکر دربارهی فاصلهی عمیقی برمیانگیزد که با بزرگ شدنش بین او و پدرش به وجود آمده بود. همان طور که ارنو در مدرسه پیشرفت میکرد، به دانشگاه رفت و وارد دنیای تحصیلکردهها شد، پدرش که یک زندگی توام با کار سخت یدی را از سر گذرانده بود، به پیشرفتهای او با سوءظن نگاه میکرد، هر چند با قدری تحسین خاموش نیز.
سبک نوشتاری بیپیرایه و ازهمگسیختهی ارنو غالباً نسبت به سوژههایش بیرحم است. او کار سخت و زحمتهای والدینش و اینکه آنها خود را وقف تامین زندگی خانواده کرده بودند با همدلی اسنوبمآبانهای از موضع بالا مشاهده میکند. پدرش نام معلمان او را در مدرسه غلط تلفظ میکرده است، به قول ارنو «انگار تلفظ درست نام آنها به این معنی میبود که او با دنیای بستهای که این تلفظهای غلط القا میکردند اخت شده باشد، چیزی که او به خودش اجازه نمیداد فکرش را بکند. »
پدرومادرش یک دکان بقالی را در مناطق روستایی نورماندی اداره میکردند و آرام آرام به یک موقعیت آسایش مادی رسیدند: «آنها حقیقتاً مشتاق داشتن چیزها بودند بدون دلیل، چون در واقع آنها نمیدانستند چه چیز زیباست و یا آدمها قرار است چه چیزهایی را تحسین کنند.» او این دلایل را برای جهل والدینش به سادگی برمیشمارد، طوری که گویی نمیخواهد قضاوتی بکند، اما یک جور با احساسی مهرآمیز هم آنها را توجیه نمیکند.
اینجا یک فاصلهای احساس میشود در شیوهی رفتار پدر ارنو نسبت به او موقعی که او هنوز یک دختربچه بوده است، و اینکه او چطور در بزرگسالی از موضع آدمی بالغ دربارهی او مینویسد. اما این امر باعث نمیشود کتاب سرد باشد. نشانههایی از صمیمیت و محبت در شرح دقیق مراسم اصلاح صورت روتین پدرش و شیوهای که عادتهای خورد و خوراک او در طول سالیان عوض میشدند دیده میشود. (وقتی او «با اکراه» از خوردن سوپ به عنوان صبحانه سوئیچ میکند به نوشیدن قهوه با شیر ، اما همچنان از قاشق سوپخوری استفاده میکند.)
ارنو به ندرت از والدینش به عنوان «پدرم» یا «مادرم» صحبت میکند، بلکه برای آنها به سادگی از ضمیر سوم شخص مذکر و مونث استفاده میکند. انگار این جوری میخواهد فاصلهای را با آنها حفظ کند. اما همین امر، چون نشان صمیمیت هم عمل میکند. چون، در این دنیای کوچک، منظور ارنو به چه کس دیگری میتواند باشد جز پدر و مادرش؟
ارنو میفهمد که نوشتن دربارهی پدر و مادرش یک جور خیانت است. اینکه او تلاش و تقلای آنها را برای درک دنیای ادبی طبقهی متوسط که ارنو واردش شده شرح میدهد این خیانت را دردناکتر هم میکند.
اما او این کار را میکند ــ و هیجان انگیز است خواندن تشریح اینکه، کلمه به کلمه، چه چیزهایی را مناسب تشخیص میدهد که در متن بگنجاند. او که حالا هشتاد سال دارد، و بیش از بیست کتاب منتشر کرده است، به جستوجوی یک فرمول کامل ادامه میدهد. او که مایل است احساس ناراحتی خود، تحقیرش و تلقی صادقانه و مراقب خود را از دوراهیهای نوشتن دربارهی امور واقعی، زندگیهای زیسته، درک کند، راه جدید و متهورانهای برای نوشتن خاطره کشف کرده است.
منبع:
https://www.newstatesman.com/culture/2022/10/annie-ernaux-a-mans-place-review