سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

عشق های خنده دار

نویسنده: میلان کوندرا

مترجم: فروغ پوریاوری

ناشر: روشنگران و مطالعات زنان

نوبت چاپ: ۱۵

سال چاپ: ۱۴۰۰

تعداد صفحات: ۱۷۴

شابک: ۹۷۸-۹۶۴۵۵۱۲۸۱۹


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند
عشق های خنده دار

تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

عشق های خنده دار درباره عشق نیست اما درباره موقعیت‌هایی است که در آنها عشق زیر سوال می‌رود. در حقیقت باعث می‌شود به این فکر کنیم که عشق چقدر می‌تواند تحت تاثیر شرایط و موقعیت تغییر کند.

عشق های خنده دار یک مجموعه داستان است از میلان کوندرا نویسنده معروف اهل چک. او این مجموعه داستان را در زمانی که ساکن چکسلواکی بوده نوشته است، یعنی در دورانی که آن کشور تحت سیطره یک دولت کمونیستی بود و قبل از مهاجرت خود خواسته‌اش به فرانسه.

ردپای زندگی در نظامی توتالیتر را به روشنی می‌شود در این اثر کوندرا دید، جایی که انگار آدم‌ها نمی‌توانند خود واقعی‌شان باشند یا شرایط حاکم به قدری آن‌ها را در معرض دروغ و خودفریبی قرار می‌دهد که حتی در برابر عشق هم تکلیفشان معلوم نیست و چهره عجیبی از خودشان می‌بینند.

کتاب مجموعه‌ای از هفت داستان است که در ترجمه فارسی آن سه داستان حذف شده‌ و داستان‌های باقی مانده هم در بسیاری از بخش‌ها ناچار به حذف یا جایگزینی سه نقطه شده‌اند. این حذفیات تا جایی که به نظر می‌آیند مربوط به صحنه‌های توصیف رابطه جنسی هستند.

 

عشق های خنده دار

 

 

در اولین داستان ماجرای استاد دانشگاهی را داریم که بخاطر اینکه نمی‌خواهد نقدی بر یک مقاله بنویسد و دشمن تراشی برای خودش بکند، با گفتن دروغی احمقانه، عشق زندگی‌اش را از دست می‌دهد. بازی اتواستاپ نام دومین داستان مجموعه است که ماجرای پسر و دختری است که حین سفری که برای خودشان تدارک دیده‌اند بازی اتواستاپی انجام می‌دهند که باعث می‌شود با شگفتی بخش دیگری از وجوه شخصیتی خودشان را ببینند که رابطه‌شان را مخدوش می‌کند.

مرده‌های قدیم باید برای مرده‌های جدید جا باز کنند از دیدار اتفاقی زن و مردی شروع می‌شود که زمانی در گذشته بهم دلبستگی داشته‌اند و زن حالا درگیر ماجرای احمقانه ازبین رفتن گور شوهر متوفی‌اش شده. چهارمین داستان کتاب هم با نام ادوارد و خدا درباره ادوارد است که در نظام ضد کلیسایی و در ماجرای دلباختن به زنی که سعی در حفظ ایمانش دارد، دچار رفتاری دوگانه و ارتباطات متناقضی می‌شود.


در همه داستان‌ها بیشتر از هر چیزی عنصر دروغ خودنمایی می‌کند، دروغ‌هایی که بخش مهمی از آن‌ها به واسطه جامعه و نظامی که در آن از آزادی نشانی نیست به آدم‌ها تحمیل می‌شود و آن‌ها را در تناقض وجودی با خودشان قرار می‌دهد. گویا کوندرا در این اثر می‌خواهد بگوید حتی عشق هم که به ظاهر باید آسان‌ترین و آشناترین احساس انسانی باشد در جامعه‌ای نابسامان ماهیت اصلی خودش را از دست می‌دهد و تبدیل به رابطه‌ای بیمارگونه می‌شود.

میلان کوندرا که به تازگی در سن 94سالگی در فرانسه درگذشت از نویسندگان مطرح معاصر بود که در سال 1929 در برنو چکسلواکی به دنیا آمد. او که در آغاز جوانی به اتحادیه جوانان حزب کمونیست چکسلواکی پیوست پس از مدتی از منتقدان حکومت شد و از حزب اخراج شد. تا سال 1968 کتاب‌های شوخی و عشق‌های خنده‌دار را نوشت. پس از آن‌که نامش جزو فهرست سیاه قرار گرفت و چاپ آثارش ممنوع شد به فرانسه رفت و مقیم آنجا شد.

در سال 1984 کتاب بار هستی یا سبکی تحمل ناپذیر هستی را نوشت، کتابی که برای او شهرتی فراوان به دست آورد و فیلمی هم با بازی ژولیت بینوش براساس این داستان ساخته شد. برخی دیگر از آثار او در این سال‌ها عبارتند از جاودانگی، هویت و وصایای تحریف شده.

 

بخشی از کتاب عشق های خنده دار


آه، خانم‌ها و آقایان، آدمی که نمی‌تواند هیچ‌کس و هیچ‌چیز را جدی بگیرد زندگی غم‌انگیزی دارد!
و به همین دلیل است که ادوارد آرزوی خداوند را داشت، زیرا فقط خداوند از الزام آشفته‌کننده ظهور آسوده است، و می‌تواند صرفا وجود داشته باشد؛ زیرا تنها اوست (خودش به تنهایی و در نابودن) که دنیای ذات را در تقابل با این دنیای غیرذات (اما به مراتب موجودتر) تشکیل می‌دهد.

بنابراین ادوارد گاهی در کلیسا می‌نشیند و متفکرانه به گنبد می‌نگرد. اجازه بدهید دقیقا در یکی از چنین وقت‌هایی از او جدا شویم. عصر است، کلیسا آرام و خالی است. ادوارد روی یکی از جایگاه‌های خانوادگی نشسته و از اندوه به ستوه آمده است، زیرا خداوند وجود ندارد. اما درست در این لحظه اندوهش چنان عظیم است که ناگهان از اعماق آن صورت حقیقی و زنده خداوند پدیدار می‌شود. نگاه کنید! بله. ادوارد دارد لبخند می‌زند! لبخند می‌زند، و لبخندش شاد است….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *