مرگ و مرگ کینکاس
نویسنده معرفی: محسن آثارجوی
رمان مرگ و مرگ کینکاس که شخصیت اصلی آن مردی به نام کینکاس است در کمترین صفحات، داستانی رئال را بیان میکند اما نه به طرزی خشک و بیروح بلکه با مایههایی از طنز و سوررئال. کینکاس نماینده اشخاصی است که در دنیای سرد و تکراری و خشن امروز راهی را بر میگزینند، که همین به داستان، رنگ و بوی اگزیستانسیالیسم هم داده است.
کینکاس، این مردی که صاف میرفته و صاف میآمده که به اصطلاح معروف «گربه شاخش نزند»، یک روز در مقابل خانواده خود میایستد و آنها را افرادی ناشایست و بدجنس خطاب و ترکشان میکند. او پس از آن، زندگی آزادانهای را به روش دلخواه خود پیش میگیرد. اما این گونه زندگی کردن نه به مذاق آنها و نه به مذاق خیلی از اتوکشیده های دیگر خوش نمیآید. افرادی که دائما در زندگی به دنبال ظاهرسازی و زدوبند و دودو تا چهارتا هستند غرق روزمرگیهای کسالت آور میشوند و بهگونهای میترسند که جرات نمی کنند پا را حتی یک قدم آن سوتر از مرز خودشان بگذارند. اما کینکاس با شجاعتی که داشت، این هنجارشکنی را انجام داد، چون به این نتیجه رسیده بود که دارد عمر خویشتن را به پای عدهای تلف میکند که هیچ حاصلی ندارد.

هسته اصلی داستان مرگ و مرگ کینکاس روزی شکل میگیرد که خبر مرگ کینکاس را به خانواده او میدهند. این حادثه در زمانی اتفاق میافتد که ده سال از رفتن او گذشته است. آنها وصف کارهایی را که او انجام میداده، شنیدهاند. او داشت بقیه عمر خود را به قمار و رفیقبازی و میخوارگی و خوشباشی و بیخیالی میگذرانید که این به شدت برای اعضای خانواده گران تمام شده بود. آنها با شنیدن این ماجراها از روی مردم خجالت میکشیدند و احساس شرم می کردند و روزبهروز به اعتبار خانوادگیشان بیشتر لطمه وارد میشد.
اکنون با جنازه او که ریشخندی به صورت داشت مواجه شده بودند. خانواده تصمیم میگیرد که با ظاهرسازیهای لازم مراسم تشییع خاص و خوبی برگزار کند. آنها میخواهند وانمود کنند که پدرشان هیچ کدام از آن کارهایی را که دهان به دهان میچرخیده، انجام نداده است. آنان قصد دارند که او را مانند دهسال پیش نشان دهند و وانمود کنند که پدرشان در همان چارچوب کسالت بار زندگی که مورد پسند آنهاست زندگی میکرده است. بنابراین لباسهای پاره و پورهاش را که او را شبیه به ولگردها کرده بود در میآورند و لباسهای شیک و تمیز تنش میکنند. با اینکه بالاسر جنازهاش ایستادهاند و فحشش میدهند، جلوی مردم وانمود میکنند که خیلی از او راضی وخشنود هستند. اینچنین میخواهند به این قائله بدنامی که او برای خانواده به ارمغان آورده، خاتمه دهند اما جنازه هنوز دارد به آنها میخندد و انگار مسخرهشان میکند.
وقتی دوستان هم پالکی کینکاس بر سر جنازهاش میآیند، داستان به اوج خود نزدیک و کمکم همه چیز بر ملا میشود. از آن پس هرچه به پایان این رمان کوتاه نزدیک میشویم در مییابیم که با چه داستان قوی و منحصربهفردی، هم به لحاظ فرمی و هم به لحاظ محتوایی، مواجه هستیم.
ژرژه آمادو (1912ـ2001) نویسنده حرفهای اهل برزیل بود که آثارش مخصوصا در کشور خودش خوانندههای زیادی داشت و همچنان دارد. او داستانهایش را بازاری و عامهپسند نمینوشت بلکه طوری آنها را خلق میکرد که از عمق خاصی برخوردار میشدند. برای همین داستانهای او را عدهای از خوانندگان سخت پسند میخوانند. با این حال داستانهای او همچون همین رمان مرگ و مرگ کینکاس به دور از هرگونه ادا و پیچیدگی و همراه با عمقی که دارند، سرگرم کننده هم هستند.
موضوع اکثر آثار او معمولا زندگی مردم فقیر برزیل است.
نوشتهها و کتابهای مرتبط