سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

ماشین زمان

نویسنده: جورج ولز

مترجم: فرید جواهر کلام

ناشر: علمی فرهنگی

نوبت چاپ: ۵

سال چاپ: ۱۴۰۱

تعداد صفحات: ۲۰۳

شابک: ۹۷۸-۶۰۰۱۲۱۵۹۱۹


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند
ماشین زمان

تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تهیه این کتاب

تصور وسیله‌ای به اسم ماشین زمان حتی امروز هم باوجود این‌همه پیشرفت‌های عجیب و سریع تکنولوژی آسان نیست اما جورج ولز حدود 130 سال پیش آن را تصور کرد و به صورت داستان درآورد.

ماشین زمان داستان مردی به نام مسافر زمان است که وسیله‌ای برای سفر به آینده ابداع می‌کند. او در مقابل چشمان گروهی که برای آزمایش ماشینش دعوت کرده، سوار ماشین شده و به آینده می‌رود، به سال هشتصدودوهزارو هفتصدویک!
یک هفته بعد او در مقابل چشمان حیرت‌زده همان گروه از سفرش در زمان بازمی‌گردد، آشفته و ژولیده و بعد داستان حضورش در جهان آینده را تعریف می‌کند.

داستان ماشین زمان که تا این‌جا بیشتر حال و هوای علمی دارد بعداز این به سمت داستان آرمان‌شهری می‌رود. آیا در جهان آینده انسان‌ها زندگی بهتری خواهند داشت؟


مسافر زمان در دنیای آینده با دو گروه انسان روبه‌رو می‌شود. گروه اول انسان‌های کوچک اندامی هستند، با اخلاقی همچون کودکان، شاد و زیبا که به ظاهر خوشبختند و در روی زمینی پاک با آفتابی درخشان زندگی و از میوه‌ها تغذیه می‌کنند. اما با فرارسیدن شب و تاریکی آن‌ها با نگرانی پنهان می‌شوند زیرا می‌ترسند که توسط گروه دیگری از انسان‌ها که زیرزمین زندگی می‌کنند ربوده و خورده شوند.

مسافر زمان هم که در این میان گرفتار عشق و علاقه به یکی از زنان کوچک اندام شده، درگیر ماجراها و توسط همان انسان‌های زیرزمینی گرفتار می‌شود و نزدیک است که ماشینش نیز از بین برود و نتواند دوباره به زمان خودش برگردد. او سرانجام از مهلکه جان به در می‌برد و همراه دو گل سفید رنگ عجیب بازمی‌گردد.

حاضران هیچکدام حرف او را باور نمی‌کنند، جز راوی داستان و وقتی روزبعد به دیدار مسافر زمان می‌رود، متوجه می‌شود که او دوباره عازم سفر است، سفری که می‌فهمیم بعد از سه سال هنوز از آن بازنگشته است.

 

جورج ولز
جورج ولز

 


ولز در این داستان به گونه‌ای سعی در هشدار نسبت به ترقی و پیشرفت صنعت و تمدن دارد. می‌خواهد خواننده را هشیار کند که اگر این پیشرفت‌ها به شکل کنونی ادامه یابد، عواقب آن در آینده دامان ما را خواهد گرفت. او آینده را به شکل جهانی دوقطبی ترسیم می‌کند که گرچه این پیشرفت‌ها گروهی از انسان‌ها را دارای مواهبی کرده اما با ستم به گروهی دیگر باعث می‌شود که جنگی بر سر مرگ و زندگی بین دو گروه جریان داشته باشد و به ظاهر خوشبخت‌ها هم نتوانند سر آسوده برزمین بگذارند.

در ساخت و پرداخت این داستان ولز تخیل سرشاری دارد، البته از مباحث علمی و پیشرفت‌های آن در دوران خودش غافل نبوده اما با دقت و ظرافت به تبعات اجتماعی و سیاسی تغییرات پیشرو توجه کرده و هشدار داده است.

 

هربرت جورج ولز (اچ جی ولز) در سال 1866میلادی در انگلستان به دنیا آمد. یک تصادف در آغاز جوانی که منجر به بستری شدنش شد، او را در ایام نقاهت به دنیای کتاب‌ها کشاند. بعدا وارد آکادمی بازرگانی شد و سال‌های بعد بخاطر وضع بد مالی خانواده ناچار به کار شد. چندسال بعد موفق به دریافت بورسیه برای گذراندن رشته زیست‌شناسی شد. کم کم به داستان‌نویسی روآورد و شغل معلمی را هم درکنارش داشت.

او به دنبال راه‌هایی برای مدیریت بهتر جامعه بود و همچون یک آینده‌پژوه به تغییرات اجتماعی و علمی توجه داشت و پیش‌بینی‌های لازم را می‌کرد. بیشتر از پنجاه رمان و داستان کوتاه نوشته که بیشتر آن‌ها در ژانر علمی-تخیلی هستند و از معروفترین آن‌ها می‌توان به مرد نامرئی، جزیره دکتر مورو، اولین مردان در ماه، جنگ دنیاها و ماشین زمان اشاره کرد.
جورج ولز در سال 1946 در لندن درگذشت. از آثار او به ویژه ماشین زمان اقتباس‌های سینمایی زیادی شده است.


بخشی از کتاب ماشین زمان

ممکن است زمانی مردم روی زمین طبقه اشراف و مورلوک‌ها کارگران فنی آن‌ها بوده‌اند. اما آن دوره مربوط به مدت‌ها پیش بوده است و اکنون این دو نژاد متفاوت که از تحول نژاد اصلی انسان به وجود آمده بودند، ارتباط تازه‌ای پیدا می‌کردند. گروه الویی مانند اشراف و شاهزادگان اعصار باستانی، آن‌قدر در راحت‌طلبی و خوش‌گذرانی افراط کرده بودند که سرانجام در آن غرق شده و به مرحله بطالت و فساد رسیده بودند.

درعین‌حال، هنوز سطح زمین در اختیارشان بود، درحالی‌که مورلوک‌ها یا ساکنان دخمه‌های زیرزمینی بر اثر اقامت متمادی نسل‌هایشان در زیرزمین، سرانجام به مرحله‌ای رسیده بودند که روشنی سطح زمین برایشان تحمل‌ناپذیر شده بود. در این میان، آن‌طور که من استنباط کرده بودم، مورلوک‌ها لباس و همه وسایل و نیازمندی‌های زندگی را برای الویی‌ها فراهم می‌کردند. انجام چنین کاری صرفا بر اثر عادت و رسمی کهن صورت می‌گرفت.

بر اثر سالیان متمادی، اصولا خدمت کردن عادت ثانوی آن‌ها شده بود و آن‌ها از این عمل احساس رضایت می‌کردند، همان‌طور که شکارچی از کشتن حیوانات لذت می‌برد. اما حالا دیگر آن شیوه اشرافیت و بردگی از جهاتی معکوس شده بود. الهه انتقام بیدار شده و به سراغ اشراف آمده بود.

نویسنده معرفی: گیتی صفرزاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *