سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

مادرم بی بی جان

نویسنده: اصغر الهی

ناشر: توس

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۶۰

تعداد صفحات: ۱۹۹


اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید
مادرم بی بی جان

اولین نفری باشید که به این کتاب امتیاز می‌دهید

مادرم بی بی جان

 

 

مادرم بی بی جان کتابی است که ما را به زمان‌های شکل گیری کودتا می‌برد، خاستگاه اتفاقاتی که سبب می‌شود تا همگان خود را برای شکل دیگر زیستن آماده کنند. راوی داستان، «اسکندر» نام دارد در یک خانواده سنتی به دنیا آمده است و پدرش با هدف زندگی بهتر و کم دردسرتر به شهر آمده.

این داستان مانند دیگر داستان‌های نویسنده‌اش «اصغر الهی»، برگرفته از تجربیات او در دیدار و گفت‌وگو با مراجعانش به عنوان یک روانپزشک بود. او آدم‌ها را می‌شناخت، می‌توانست به آن‌ها نزدیک شود و خلقیاتشان را کشف و بر زخم‌هایشان مرهم بگذارد. برای همین وقتی داستان را می‌خوانیم شخصیت‌ها برایمان آشنا هستند.

هم دلهره و نگرانی‌های بی‌بی جان و آقاجان را در می‌یابیم، هم این که چطور فکر می‌کنند و نگران سست شدن ایمان پسر بزرگشان رشید هستند و فکر می‌کنند هر مشکلی با ازدواج او و کامل شدن ایمانش قابل حل است. حتی «خان دایی» که افسر شهربانی است و نگران این‌که رشید چه می‌کند، برای ما باورپذیر است.

کتاب روایتی است از علاقمندی به مصدق و چگونگی شکل گیری کودتا، از سوی دیگر فرصتی است برای خواننده تا تفاوت‌های نگرش و نگاه و خواسته‌های آدم‌های مختلف را در بستر یک کودتا لمس کند.

 

اصغر الهی
اصغر الهی


درباره نویسنده 


اصغر الهی در سال ۱۳۲۳ در مشهد متولد شد و 68 سال زندگی کرد او تحصیلاتش را تا فارغ‌التحصیلی از رشته پزشکی در این شهر به پایان رساند و آمـوزش روانپزشکی را از سال ۱۳۵۵ در بیمارستان روزبه آغاز کرد و یک دوره کوتاه پژوهشی را هم در پاریس گذراند. او مدتی سردبیر نشریه تخصصی روانشناسی و رئیس بیمارستان ایران نیز بود.

اصغر الهی علاقه شدیدی به نویسندگی داشت. در طول زندگی‌اش داستان‌های متعددی نوشت که الهام بخشش دیدار و گفت‌وگوهایی بود که با مراجعان و بیمارانش داشت. او در دهه چهل اولین داستان‌های کوتاهش را منتشر کرد و پس از آن رمان‌های سالمرگی، مادرم بی‌بی جان و مجموعه داستان‌های بازی و قصه‌های پاییزی ، حمایت عشق و عاشقی ما را نوشت. رمان‌ «سالمرگی» او برنده جایزه ادبی «هوشنگ گلشیری» شد ،اما در بین آثارش مجموعه داستان کوتاه دیگر سیاووشی نمانده‌است که در اوایل دهه 70 منتشر شد به روایتگری و تلفیق روانشناسی و نویسندگی پرداخت و پرداختن به جنبه روانشناختی در این داستان‌هایش تجربه متفاوتی بود.

الهی کتاب تخصصی پیش‌درآمدی بر روان‌شناسی اجتماعی: رابطه پزشک و بیمار را نوشته بود اما کتاب دیگرش زبان روانپزشکی ناتمام ماند زیرا در حدود سال‌های 1373 دچار سکته مغزی شد که فکر کردن و سخن گفتن را برایش مشکل کرد و سرانجام در 12 خرداد سال 1391 درگذشت.

 

بریده کتاب 


*ببین محترم! رشید رفت و آمدهاش مشکوک است، به شوهرت می‌دونم اون بنده خدا بی‌خبر است. فرستاده‌اش تهران درس بخوونه برای خودش کسی بشه ولی رشید از همون مدرسه افتاده تو این خبط و ربط‌ها.


بی‌بی‌جانم مثل سنگ، گنگ و لال است. انگار می‌خواهد بگوید چی می‌گی داداش اما نمی‌تواند. فقط می‌بینم زیر لب دعا می‌کند: یک چیزی داره ما رو یکی یکی می‌پوسونه. داریم از هم می‌پاشیم، جدا می‌شیم داره از هم دورمون می‌کند. دیگه هیچ کی دنبال کار پدر نمی‌رود. دیگه کمالات و فضائل داره از بین می‌ره. جوان‌ها دیگه به هیچی پایبند نیستند. می‌خوان همه چیز را بهم بریزن. می‌خوان نظام زندگی پدرانمون را از هم بپاشند.


*صدایم می‌زند: بیاتو اسکندر
سلام
ناگهان می‌بینم چشمان آقا داداش دو کاسه خون شده است
برای کی گریه می‌کنی به من بگو
برای خودم اسکندر
برای خودت؟
نه فقط من، بلکه تمام محله، تمام شهر، تمام دنیا به زودی می‌فهمند که چرا آقا داداشم گریه می‌کند، چرا شکسته است؟
عکس شریف یوسف را که توی روزنامه چاپ کرده‌اند در دستانش می‌بینم. به سینه ستبر مردانه‌اش تیر خالی کرده‌اند. خون شهید دیگری را ریخته‌اند و عکسش را در روزنامه چاپ کرده‌اند.

نویسنده معرفی: گیسو فغفوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *