مادر
نویسنده: برتولت برشت
مترجم: جاهد جهانشاهی
ناشر: نگاه
نوبت چاپ: ۲
سال چاپ: ۱۳۹۱
تعداد صفحات: ۱۱۲
شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۳۳۹۹
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه 30book بزودی بزودی بزودی بزودینمایشنامه مادر یکیدیگر از آثار برتولت برشت نویسنده آلمانی است. وی این نمایشنامه را بر اساس رمان «مادر» اثر ماکسیم گورکی نوشت. در واقع نمایشنامه مادر تقریباً همانند رمان مادر است، اما از قالب رمان به قالب نمایشنامه درآمدهاست. بنابراین بدیهی است که اطناب و توصیفهای مفصل رمان حذف شدهاست.
ماکسیم گورکی «مادر» را در سال ۱۹۰۲ طرحریزی کرد و در ۱۹۰۶ به روی کاغذ آورد و این زمانی بود که روسیه به سمت انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ پیش میرفت. داستان به شرح زندگانی مردمی که در کارخانهی شهر کار میکنند، میپردازد. شوهر «مادر» مردی است که مست میکند و خانوادهاش را کتک میزند. مرگ این شخصیت، پایان یک دوره و شروع دورهی جدیدی برای مادر و پسرش پاول است.
نمايشنامه مادر را برتولت برشت در سال ۱۹۳۱ در قالب اثرى آموزشى نوشت و براى اولين بار در ژانويه ۱۹۳۲ در برلين به اجرا درآمد. اجراى نمايشامه مادر در برلين بيش از ۱۵۰۰۰ زن كارگر را به تماشا كشاند كه اين رقم تا آن تاريخ بىسابقه بود. نويسنده با آموزشى ناميدن اثر قصد داشت، تماشاگران را به تفكر وادارد. اجراى بسيار موفق اين اثر با بازى درخشان هلنه وايگل (همسر برشت) در نقش مادر بهعنوان يكى از درخشانترين اجراهای قرن بيست به ثبت رسيد.
مادر استادانهترین استفاده برشت از «نمایشنامههای آموزشی» است. شخصیت اصلی، پلاگهِآ ولاسوا، درطول نمایش سختیهای بسیاری را تحمل میکند. اما چنانکه میبینیم، نمایشنامه مراحل رشد این مادر را به زنی باسواد و دارای بینش اجتماعی بهنمایش میگذارد.
ماجرای نمایش البته در روسیه تزاری میگذشت، امّا برشت به آلمان میاندیشید. بهویژه که رشد و گسترش غولآسای حزب نازی را زیر چشم داشت، و بدین جهت باید گفت که هدف اصلی او از نوشتن مادر بیدار کردن و هشدار دادن به ملت آلمان بود.
تئاتر روایی
نمیتوان نمایشنامههای برشت را خواند و تئاتر روایی را نشناخت، گرچه او مبدع آن نبود. پیش از او اروین پیسکاتور کارگردان و تهیهکننده تئاتر آلمان(۱۹۶۶-۱۸۹۳) روشهای این سبک را در اجرا بهکار بردهبود تا بر محتوای سیاسی- اجتماعی نمایش بجای تأثیر احساسی آن تاکید کند.
اما این برشت بود که تئاتر روایی و روشهای آن را وارد متن کرد و همانطور که او خود اظهار داشته؛ گرایشهای آموزشی و تفسیری آن در نمایشنامههای مذهبی قرون وسطی و تئاتر قدیمی آسیا ریشه دارد. درواقع تئاتر روایی، اصول تئاتر ارسطویی را که بر همذاتپنداری؛ همدردی، ترس و پالایش نفس استوار است، درهم میریزد، تا بهجای آن با استفاده از بیگانهسازی و ایجاد فاصله میان تماشاگر، موضوع و شخصیتهای نمایشنامه، از همدردی تماشاگر جلوگیری و این انگیزه را در وی ایجاد کند که با تفکرات انتقادی زمینهی تغییرات اجتماعی و سیاسی را بهوجود آورد.
این فنون بیگانه سازی عبارتاند از: دوگانگی نقش بازیگر نمایش(یعنی بازیگر مدام به ما یادآوری میکند که او نقشی را ایفا میکند و خود آن شخصیت نیست)؛ جهش زمانی؛ قطع روند داستان به وسیلهی موسیقی؛ صحنهآرایی با نور زیاد؛ صحنهی نیمهخالی با پردهی نیمهباز؛ وجود عناوین یا اشعاری در ابتدای هر صحنه و نصب تابلوها با عناوینی که تماشاگر را از توهم برهاند.
برشت میگوید:«من میخواستم قواعدی را بهکار گیرم که موضوع آن فقط تفسیر جهان نیست ، بلکه تغییر آن است و میخواستم آن را در تئاتر مورد استفاده قرار دهم».
دربارهی نویسنده
اویگن برتولت فریدریش برشت (Eugen Berthold Friedrich Brecht) (زاده ۱۰ فوریه ۱۸۹۸ – درگذشته ۱۴ اوت ۱۹۵۶)، نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی است.
در آگسبورگ آلمان از پدری کاتولیک و مادری پروتستان بهدنیا آمد. خانهی سادهای که او در آن بهدنیا آمد، امروزه بهعنوان موزه برشت نگهداری میشود. به دلیل تأثیر مادر و مادربزرگش؛ برشت کتاب مقدس را میشناخت، آشنایی که تاثیری مادامالعمر بر نوشتن او گذاشت.
شانزده ساله بود که جنگ جهانی اول شروع شد و او که در ابتدا مشتاق این جنگ بود، با دیدن سرنوشت دوستانش، از آن بیزار شد و بر علیه آن مطلبی نوشت که به اخراجش از مدرسه منجر شد. برای اجتناب از اعزام با ارتش و به پیشنهاد پدرش برای یک دورهی پزشکی در مونیخ ثبتنام کرد.
در مونیخ درام را نزد آرتور کوشتر مطالعه کرد. اولین نمایش بلند برشت بعل در سال ۱۹۱۸ بود، با این نمایشنامه روندی آغاز شد که در طول فعالیت خلاقانهی او ادامه یافت. دومین نمایشنامه اصلی خود را با نام طبلها در شب در فوریه ۱۹۱۹ به پایان رساند. اجرای این دو نمایشنامه در لایپزیگ و مونیخ، با اقبال و ستایش منتقدان روبرو شد. این موفقیت برای برشت قرارداد همکاری با تئاتر مونیخ را به همراه آورد.
برشت در سال ۱۹۲۴ به برلین نقلمکان کرد و در تئاتر اصلی این شهر به سرپرستی ماکس راینهارد بهعنوان کارگردان و بعد بهعنوان نویسنده و کارگردان آزاد همکاری کرد.
او در همه زمینههای هنری مانند تئاتر، اپرا، شعر، داستان کوتاه و نقد هنری به فعالیت پرداخت. با کورت وایل موسیقیدان همکاری خود را آغاز کرد و نمایشنامه آدم آدم است را در ۱۹۲۶ بر صحنه آورد. در ۱۹۲۸ با هلنه وایگل هنرپیشه اتریشی ازدواج کرد که همواره یار و همراه او بود.
مهاجرت برتولت برشت
برشت به سبب روش ضد نازی و ضد هیتلری در ۱۹۳۳، ناچار به ترک وطن شد. آثارش در آلمان سوزانده شد. ابتدا به فرانسه و سپس به دانمارک رفت که از منظر خلاقیت ادبی ایام پرباری بود.
در ۱۹۴۱ به آمریکا رفت و تا ۱۹۴۶ در آنجا ماند و چندین نمایشنامه نوشت، مانند ترس و نکبت رایش سوم ، زندگی گالیله که پیروزی بسیار بدست آورد و نمایشنامه ننهدلاور و فرزندانش در ۱۹۵۴ در پاریس موفق به دریافت جایزه جشنواره ملی شد. برشت پس از پایان جنگ به اروپا بازگشت. درابتدا در زوریخ و در ۱۹۴۸ در آلمان شرقی ساکن شد. او توانست با همکاری همسر و یارانش گروه تئاتر برلینر انسامبل را ایجاد کند و بیشتر شاهکارهایش را به روی صحنه ببرد.
اودر ۱۴ آگوست ۱۹۵۶ برابر با سیزده مرداد سال ۱۳۳۵ در اثر ایست قلبی درگذشت.
او پیش از مرگش نوشتهبود:«پس از مرگ مایل نیستم، درجایی در انظار مردم یا نمایش عموم دفن شوم. بر سر گورم هیچ نطقی خوانده نشود. مایلم در گورستان نزدیک خانهام در خیابان شاوسه دفن شوم »
برتولت برشت در منطقه برلین میته در آلمان و بنا به درخواست خودش در گوری ساده خفته است.
بر سنگ مزار وی تنها نامش حکشده است: «برتولت برشت».
بخشی از متن کتاب مادر
صحنهی دهم- فروشگاه
[مادر یک الگوی کاغذی را از بساط فروشنده برمیدارد و بهسوی ایلیچ کوچولو میگیرد.]
فروشنده زن:
الگو را از هرجا که برداشتی بگذار سر جایش.
زن ۱:
این فقط یک شوخی است.
زن ۲:
ولی چرا بچه را مسخره میکنید؟
مادر:
کی ایلیچ را مسخره میکند: من یا آقای موراتوف و سازندهی پالتوها؟ ایلیچ یک پالتوی چند کوپکی لازم دارد و آن را پیدا کرده؛ شما میگویید گرم نیست؟ پس او حتما یک پالتوی گرم لازم دارد!
فروشنده زن:
منظورت این نیست که چون مجانی بهش نمیدهم، مقصرم؟
کارگر زن:
من چیزی از شما نمیخواهم. میدانم این کار ازتان برنمیآید.
زن ۱:
(به مادر) واقعا فکر میکنید که فروشنده مقصر است؟
مادر:
نه، گناهکار واقعی ایلیچ است.
کارگر زن:
بههرحال من نمیتوانم پالتو را بخرم.
فروشنده زن:
وقتی قیمتش برایتان گران است، بهتر است نخرید.
مادر:
درست است ایلیچ، وقتی قیمت گران است، تو اصلا پالتو لازم نداری.
زن ۱:
(فروشنده زن را که زده زیر گریه نشان میدهد) او باید پول پالتوها را به سازندهی آنها بدهد.
مادر:
ولی این که پالتو نیست. گرم نیست. و آنها هم(به آن شش پالتوی توی قفسه اشاره میکند) پالتو نیستند- کالای تجارتی هستند. اگر سازنده بخواد سود بیش از اندازه ببرد، ایلیچ نمیتواند صاحب پالتویی باشد. خب ایلیچ این را میگویند ضرر کمتر.
اگر اصلا نداشتی میگفتند ضرر بیشتر. حالا با پالتوی کوچولوت برو بیرون و به برف بگو که باید از تو حمایت کند، چون آقای موراتوف از تو حمایت نمیکند. پالتوی تو بهدرد نمیخورد. پدر و مادرت هم. آنها اصلا نمیدانند چطور برای تو پالتو تهیه کنند. حالا برو به برف و باد بگو باید فقط اینجا ببارند، چون فقط اینجا پالتو هست.
نویسنده معرفی: عفت زهرهوندی