«ما بهترین دوستان مارک بودیم و او از ما خواسته بود در مراسم عقدش شاهد باشیم، اما پنج روز پیش از ازدواج در سانحهی اتومبیل جانش را از دست داد. امروز برای استقبال از نامزد چینیاش به فرودگاه آمدهایم. او از چیزی خبر ندارد و تمام آنچه ما در موردش میدانیم اسم کوچک و شمارهی پروازش است.
چه طور باید حقیقت را بهاش بگوییم؟ ما رفته بودیم تا تمام رویاهای آن دختر را نقش بر آب کنیم، اما او بود که توانست زندگیمان را در کمتر از بیست و چهارساعت زیرورو کند.»