سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

خاطرات سوگواری

نویسنده: رولان بارت

مترجم: محمدحسین واقف

ناشر: حرفه هنرمند

نوبت چاپ: ۶

سال چاپ: ۱۴۰۰

تعداد صفحات: ۲۷۲

شابک: ۹۷۸۶۰۰۵۷۵۹۱۰۵


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

تهیه این کتاب

دیروز برای واکسن نه ماهگی بچه رفتیم. وقتی پرستار آمد من دور شدم و آن سوی تخت ایستادم؛ جایی که بچه، من را نمی‌دید. شروع کرد به گریه کردن. نزدیکش شدم و گفتم: گریه نکن من اینجام.
بعد به این جمله فکر کردم که در این نه ماه چقدر در موقعیت‌های گوناگون تکرارش کرده‌ام. «نترس من اینجام. جیغ نزن من اینجام. بهونه نگیر من اینجام… ». اینجا بودن، در این نه ماه تبدیل به یک قسمت جدایی ناپذیر از هویتم به عنوان یک تازه مادر شده بود. متوجه شدم از وقتی مامان شده‌ام قطعیت «اینجا بودن» مثل یک بند ناف قطور و قوی، تمام زندگی‌ام را دربر گرفته است. (راستی نوشته‌ای با همین عنوان به قلم گیتی صفرزاده را با فشار دادن این بند ناف آبی می‌توانید بخوانید.)
فکر کردم اگر من اینجا نباشم چطور؟ به هرحال رسم روزگار این‌چنین است که قرار نیست من همیشه اینجا باشم. در این لحظه نویسنده‌هایی را دیدم لرزان و ترس خورده بعد از مرگ مادرهایشان. خاطرات، سوگواری‌های مقطعی و کوتاه و بلند، تکه پاره‌ها، یادداشت‌هایی برای گذر کردن و روایت‌های تلخ و شیرین و…
قریب به اتفاقشان اشاره کرده‌اند که چه بیهوده است این نوشتن‌ها به خیال رهایی یافتن از این غم زنده و این غیاب تا همیشه جاندار… با این حال، تنها مأمن را ادبیات یافته‌اند و به نوشتن ادمه داده‌اند. در این نوشته‌ی کوتاه نگاهی به کتاب‌هایی می‌اندازیم از گوشه کنار دنیا (آلمان، بلژیک، فرانسه، ایران) که در آن‌ها مادران، مرده‌اند اما قطعاً زنده‌ترین مردگان همیشه همان‌ها بوده‌اند.

 

 خاطرات سوگواری

 

 

درباره کتاب

رولان بارت نویسنده و فیلسوف و نشانه‌شناس و منتقد ادبی فرانسوی که مهمترین کارهایش نوشتن مولفه‌های ساختارگرایی و پساساختارگرایی و مرگ مولف بوده است در مرگ مادرش سوگواری عمیق و کوتاه نوشته‌های پراکنده‌ای را آغاز می‌کند که به مدت یک سال و نیم طول می‌کشد. نوشته‌های گاه یک خطی او چنان رنجی دارند که می‌توانند در چند کلمه، قلب را مچاله کنند و خواننده را در یک غمگساری کوتاه اما ژرف و بی انتها، همراه.
«مرگ مامان به من این اطمینان را داد که همه‌ی انسان‌ها میرا هستند. و در این مورد هیچ تبعیضی در کار نخواهد بود. این اطمینان که همه باید بمیرند مرا تسکین داد.»

 

رولان بارت

 

رولان، بعد از مرگ مادرش به آدم‌های خیابان و رهگذرها نگاه می‌کند و همه را میرا می‌بیند. «در کافه نشسته‌ام. همه‌ی آدم‌های این کافه میرا هستند. یعنی همه‌ی اینها هم باید روزی بمیرند.» نویسنده وارد خانه می‌شود و هربار با ورودش به خانه معنای تنهایی را دوباره و از نو کشف می‌کند. «تنهایی یعنی کسی را در خانه نداشته باشی که به او بتوانی بگویی من رسیدم. من به خانه بازگشتم. من اینجام. من آمدم.»
«از این پس زندگی‌ام چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ هر نوع معاشرتی بیهودگی دنیایی که مامان دیگر در آن وجود ندارد را تقویت می‌کند.»
و کتاب خاطرات سوگواری با این جمله به پایان می‌رسد: «صبح‌هایی هستند بسیار غمگین…» این جمله ذهنم را می‌کشاند به سمت و سوی نویسنده ای ایرانی که با نوشتن خاطرات روزانه‌اش در رگ و ریشه‌ی ذهن های ما ریشه دواند و ماندگار شد. شاهرخ مسکوب در کتاب سوگ مادر دقیقاً از صبح‌ها می‌نویسد: «صبح‌ها از همیشه بدتر است. مامان گنجشک‌ها را خیلی دوست داشت و جیک‌جیک آن‌ها را که می‌شنید گاه بی اختیار می‌گفت جان! هر روز من با سر و صدای گنجشک‌ها از خواب بیدار می‌شوم و می‌بینم از مادرم خبری نیست.»

 

برای آشنایی با کتاب‌های بیشتری درباره «مرگ» می‌توانید به لینک مراجعه کنید. 

 

نویسنده معرفی: راضیه مهدی‌زاده

نویسنده معرفی: راضیه مهدی‌زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *