آی بی کلاه آی با کلاه
نویسنده: غلامحسین ساعدی
ناشر: نگاه
نوبت چاپ: ۶
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۹۶
شابک: ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۸۹۰۵
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
انتشارات آگاه 30book بزودی بزودی بزودی بزودیغلامحسین ساعدی 24 دیماه 1314 در تبریز به دنیا آمد. او اولین داستانهایش را در هفتهنامهی دانشآموز چاپ کرد و از شانزده سالگی به فرقهی دموکرات آذربایجان پیوست و همزمان فعالیت مطبوعاتیاش را هم با نوشتن در روزنامههای فرقه آغاز کرد.
ساعدی در دانشگاه تبریز پزشکی خواند و در جریان فعالیتهای سیاسی در دانشگاه با صمد بهرنگی آشنا شد. تخصصش را در رشتهی روانپزشکی در دانشگاه تهران خواند و همزمان نوشتن را هم به صورت جدی ادامه داد و از نخستین کسانی بود که به کانون نویسندگان پیوست. ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ دوران اوج و شکوفایی ساعدی است و تمام مجموعه داستانها و نمایشنامههای درخشان او، حاصل این دهه است.
او را در کنارِ بهرام بیضایی و اکبر رادی از بزرگان و نوابغ نمایشنامهنویسیِ ایران میدانند. ساعدی در سال 1353 توسط ساواک دستگیر شد و به مدت یک سال تحت شکنجههای شدیدِ جسمی و روحی قرار گرفت که تأثیری ماندگار بر روح و روان او گذاشت، به گونهای که دیگر نتوانست به قدرت گذشته بنویسد.
#غلامحسین-ساعدی که با نام مستعار گوهرمراد –نامی که بر سنگ گور یک دختر جوان دیده بود- مینوشت، پس از انقلاب به صورت مخفیانه از کشور خارج شد. او نزدیک به 100 عنوان نمایشنامه، فیلمنامه، داستان، رمان، تکنگاری و ترجمه از خود به یادگار گذاشت و در دوم آذرماه 1364 در پاریس درگذشت و در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.
آی بی کلاه ، آی با کلاه نمایشنامه دوپردهای است. در پردهی اول، نیمهشبی در محلهای در حاشیهی شهر، پیرمردی که یکی از ساکنانِ آنجاست، با این ادعا که هیولایی را دیده است که وارد خانهی متروکِ توی کوچه شده، اهالی را بیدار میکند؛ ادعایی که حتی دخترِ خودش هم باور نمیکند. اهالی با تحریک دکتر قانع میشوند که پیرمرد دچار توهم شده است؛ حرفی که پیرمرد نمیپذیرد و تأیید مرد مستی که روی بالکن خانهاش ایستاده است هم، به کمکش میآید.
مرد ادعا میکند که از روی بالکن دارد هیولا را توی خانهی متروک میبیند و گهگاه هم از وضعیت او گزارش میدهد و اهالی را به رفتن به خانه و گرفتن هیولا تحریک میکند اما اهالی هر کدام به بهانهای از خود سلب مسئولیت میکنند.
در نهایت پلیس و یک خبرنگار وارد صحنه شده و سرانجام معلوم میشود هیولای مورد ادعای پیرمرد و مردِ روی بالکن، پیرزنی خل وضع به نام ننهعلی است که عروسک بزرگی را با خودش حمل میکند و مردِ روی بالکن هم آنها را سر کار گذاشته بوده است.
پردهی دوم با دزدان مسلحی شروع میشود که در سکوت شب به آرامی وارد خانهی متروک میشوند. پیرمرد که به خاطر مشکل تکرر ادرار زیاد به دستشویی میرود، دزدها را میبیند و اینبار هم اهل محل را بیدار میکند ولی دیگر کسی حرف او را باور کرده و تاییدها و اصرارهای مردِ روی بالکن هم نمیتواند کمکی به پیرمرد بکند.
دکتر پیرمرد را بیمار و متوهم میخواند و اهالی هم حرفهای او را تأیید میکنند و متفقالقول اعلام میکنند که محله در امن و امان است و قرار نیست دوباره فریب بخورند. آنها مرد روی بالکن را به تحقیر و تهدید دور میکنند و به خواست دکتر به پیرمرد هم قرص خواب میخورانند تا چند ساعتی آرام بگیرد.
سپس خودشان هم همگی قرص میخورند تا بتوانند ساعاتی راحت و آسوده بخوابند. وقتی همهی چراغهای خانهها –به جز چراغ خانهی مردِ روی بالکن- خاموش میشوند، دزدها از خانهی متروک بیرون میآیند و به سمت خانههای خاموش حمله میکنند.
این نمایشنامهی تمثیلی که نخستین بار در سال 1346 به کارگردانیِ جعفر والی به روی صحنه رفته است، نشان میدهد که انفعال و دروغگویی و اهل عمل نبودن روشنفکران جامعه چگونه میتواند انحطاط و نابودی را برای مردم جامعه رقم بزند. به نظر میرسد که این نمایشنامه به واقعهی 28 مرداد اشاره دارد.
نویسنده معرفی: صنم کاظمی