جنگ و صلح
نویسنده: لئو تولستوی
مترجم: سروش حبیبی
ناشر: نیلوفر
نوبت چاپ: ۱۵
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۱۴۵۷
شابک: ۹۷۸۹۶۴۴۴۸۰۲۵۶
جنگ و صلح
مهمترین، بزرگ و طولانیترین و پرشخصیتترین (580 شخصیت) رمان تولستوی و بلکه دنیا، جنگ و صلح است. داستانْ روایت پنج خانواده اشرافی مهم در زمان امپراتوری روسیه است و حوادث آن تقریبا بین سالهای 1805 تا 1820 رخ میدهد.
سال 1812 فرانسه (به رهبری ناپلئون بناپارت) به روسیه حمله میکند و دو سال بعد مجبور به عقبنشینی میشود و البته پس از این جنگ، سرگذشت خودش هم در اروپا دستخوش تغییر میشود. به همین دلیل، خواندن جنگ و صلح به کسانی که مشتاق دانستن تاریخ آن سالهای روسیه و فرانسه هستند، بسیار یاری میرساند.
جنگ و صلح را میتوان حماسه دوران معاصر خود دانست. داستان از یک مهمانی شروع میشود؛ از رقص و آواز و شادی اما در انتهای مهمانی زمزمههای جنگ میرسد و از آنجا بیم و هراس و رنج آغاز میشود. در حقیقت جنگ و صلح خودِ زندگی است؛ مملو از حوادث تلخ و شاد و درهمتنیده از رنج و عقوبت و لذت. درواقع نام داستان هم برگرفته از همین حقیقت است که جنگ و صلح در کنار هم قرار دارد و حتی در کنار سختترین و خشونتآمیزترین جنگها هم باز میتوان در زندگی عشق و شادی را جست.
در ادامه داستان میبینیم که همهجا صحبت از ناپلئون بناپارت است و با آغاز جنگ جوانان یکی یکی در ارتش نامنویسی میکنند. درحقیقت روسها عاشق فرانسویها هستند اما باید با آنها هم بجنگند. از این به بعد با توصیفات خارقالعاده تولستوی از جنگ روبهرو میشویم و سپس روایت سرگذشت شخصیتهایی چون ناتاشا، آندره (دلباخته شکستخورده ناتاشا)، نیکلای (سرباز شجاع و برادر ناتاشا)، پییر (همسر ناتاشا)، هلن، سونیا، ماریا و… را دنبال کرد که هرکدام به دنبال جنگ، زندگی و البته شخصیتشان تغییر میکند.
آندره یکی از شخصیتهای محوری و محبوب رمان، تلالؤ نظریات و اخلاقیات تولستوی است. او نماد شجاعت و صبر و وقار است و در طول داستان شخصیتش رشد پیدا میکند. اتفاقاتی که بین او و آناتول میافتد از جالبترین و آموزندهترین بخشهای کتاب است. برعکس آندره، پییر شخصیتی بولهوس و مدام در پی بهدستآوردن شهرت و افتخاری زودگذر است.
درنهایت، این نکته از رمان جنگ و صلح حائز اهمیت است که در کنار آشفتگی و جنگ و سختی، عشق هم وجود دارد و از مجموع اینهاست که انسانِ در پی رستگاری، رشد پیدا میکند.
درباره نویسنده
لئو نیکلا یویچ تولستوی 28 اوت 1828 در خانوادهای اشرافی در جنوب مسکو زاده شد. پدر او کنت و مادرش شاهزاده بود. مادرش را در دوسالگی و پدرش را در نهسالگی از دست داد. پس از آن سرپرستیاش را عمهاش به عهده گرفت. بعدها رشته زبانهای شرقی را برای تحصیل انتخاب کرد اما بعد از سه سال به رشته حقوق تغییر گرایش داد تا وکالت کشاورزانی را که مسئولیت آنها به عهده او بود، قبول کند و زندگیشان را سر و سامان دهد.
اما انگار این هم به انتها نمیرسد. سال 1851 تولستوی در ارتش نامنویسی میکند و به ماموریت قفقاز میرود. کودکی نخستین اثر او محصول همین سالهاست.
پس از این، تولستوی در ارتش تزار، نوشتن را به صورت حرفهای پی میگیرد. بودن در جنگ آنقدر در ذهن او تاثیر میگذارد که دستمایه اغلب داستانهای او میشود. وقتی به سپاه کریمه میپیوندد، مقام ستوانی دارد. بعد از اینکه یکی دو داستان دیگر در این دوران مینویسد، سفر طولانی خود را به فرانسه، انگلستان، آلمان، ایتالیا و سوییس آغاز میکند تا با شیوه زندگی و طرز فکر مردم این کشورها آشنا شود.
پس از بازگشت تولستوی به کشور، او در مقام یک مصلح اجتماعی و کنشگر قرار میگیرد: مدرسه میسازد و در پی امر آموزش و پرورش کودکان میافتد. تولستوی در سال 1862 با دختری هجدهساله به نام سوفیا ازدواج میکند و بعد از آن رمانهای جنگ و صلح و آنا کارنینا را مینویسد.
سوفیا در تدوین و پاکنویس این رمانها به همسرش کمک میکرده است و دستنویس کارهای او هماینک هم موجود هستند. این دو 13 فرزند داشتند که چهارتا از آنها میمیرند. زندگی این زن و شوهر فراز و نشیب زیادی داشت؛ سوفیا از برخی خوشگذرانیهای لئو پیش از ازدواجشان آگاه میشود؛ از طرفی بالا و پایینهای فلسفی همسر، گاهی طاقت سوفیا را طاق میکند. به هر روی، به زندگی خود بهسختی ادامه میدهند.
فعالیتهای اجتماعی لئو باز هم ادامه پیدا کرده و ابعاد وسیعتری هم پیدا میکند. او با دیدن فقر کشاورزان تصمیم میگیرد سازمانی برای آنها تاسیس کند. از طرف دیگر، از زندانیان سیاسی و دینی و سربازان فراری حمایت کرده و بهخصوص سعی میکند در زمینه ادیان، تحقیقات مفصلتری انجام دهد.
سال 1901 انتشار رمان رستاخیز بهانهای به دست کلیسای ارتدوکس میدهد تا حکم ارتداد او را صادر کنند. پلیس تزار تمام حرکات او را تعقیب میکند تا مدرک جرمی علیه او پیدا کنند. در نهایت آنقدر فشار و سختگیری پلیس تزاری زیاد میشود و پیشنویس رمانهایش را ضبط میکنند تا عرصه به لئو تنگ شده و 7 نوامبر 1910 در ایستگاه راه آهن، وقتی همراه دخترش به سمت جنوب روسیه میرود، در میگذرد.
بخشی از کتاب جنگ و صلح
ناگزیر بایست میلیونها آدمی که صاحبان قدرت راستین بودند – مانند سربازانی که تیر میانداختند یا عهدهداران رساندن آذوقه و توپ و مهمات و دیگران- به اطاعت از اوامر دارندگانِ قدرت کاذب راضی شده باشند و علل و اسباب پیچیده بیشمار و گوناگونی آنها را به این رضایت وادار میکرده است. اعتقاد به سرنوشت در تاریخ برای توضیح پدیدههای غیرمنطقی (یعنی پدیدههایی که ما به منطق آنها راه نمیبریم) ناگزیر مینماید. هرقدر بکوشیم اینگونه رویدادهای تاریخی را به یاری عقل توضیح دهیم برایمان نامعقولتر و نامفهومتر میشوند.
هر آدمی برای خود زندگی میکند و برای رسیدن به مقاصد شخصی خویش از آزادی خود سود میجوید و به روشنی احساس میکند که هر لحظه میتواند فلان کار را بکند یا نکند. اما همین که کاری را کرد، آن کار که در لحظهای معین به انجام رسیده است، بازگشتناپذیر و جزئی از تاریخ میشود و در دل تاریخ دیگر ارزش عملی محتمل را ندارد؛ بلکه به صورت واقعهای از پیش معینشده درمیآید.
زندگی هر فرد آدمی دو جنبه دارد؛ یکی جنبه شخصی است که هرقدر تعلقات شخصی مجردتر باشند انسان به آزادی نزدیکتر است و دیگری زندگی طبیعی و کندویی یعنی زندگی در دل جمع است و رفتار انسان در آن جمع ناگزیر تابع قوانینی است که به او تحمیل میشود. (جلد دوم جنگ و صلح)
نویسنده معرفی: افسانه دهکامه
نویسنده معرفی: افسانه دهکامه