در سال 1942 بود که کامو کتاب افسانه سیزیف را نوشت و سوالاتی را مطرح کرد که شاید اکنون و در این روزهای سخت، دغدغه بسیاری از ما باشد. او چنین نوشته است:« تنها یک مشکل بهراستی جدی وجود دارد و آن هم خودکشی است. داوری اینکه زندگی ارزش زیستن را دارد یا نه بستگی به پاسخ این پرسش اساسی فلسفی دارد». راستی چرا نباید خودکشی کرد؟ در مقابله با پوچی زندگی باید به چه راههایی رفت؟
او به بررسی دیدگاهها و نظرات فیلسوفان مختلف میپردازد و البته تشریح میکند اگر دریافتیم که زندگی پوچ است چگونه با آن روبهرو شویم و با طغیان، با پوچیاش مقابله کنیم. اما در خواندن کتاب یک نکته مهم است و آن نحوه رویارویی هرکس با این فهم است، دریافت اینکه با پوچی جهان چگونه مقابله کند و اگر راه حلی که پیدا کرده باشیم با امید واهی همراه باشد دوباره شکست نخوریم و اسیر پوچی بیانتها نشویم؛ درست همانند سیزیف که هربار میخواهد بر این پوچی غلبه کند.
درباره نویسنده
آلبرکامو، نویسنده خوشتیپ فرانسوی در 7 نوامبر 1913 در الجزایر و ازیک خانواده طبقه کارگر به دنیا آمد و 4 ژانویه 1960 در در 47 سالگی در تصادف ماشین لوکس ناشرش «گالیمار»، در فرانسه کشته شد، در حالی که یک بلیت قطار در جیبش بود و نسخه تمام نشده یک کتابش در کیف. بعدها یعنی در سال 2011 یک خبرنگار ایتالیایی بر مبنای سخنان یک جاسوس روس تحلیل کرد که کا.گ.ب مقدمات کشتن او را فراهم کرده بود.
کامو جزو نسل دوم مهاجران فرانسوی بود، مادری که خدمتکار بود و پدری کشاورز که بعدا در جنگ جهانی اول کشته شد و آلبر 4 ساله هرگز او را نشناخت. اگر معلمش «لویی ژرمن» استعداد او را شناسایی نمیکرد، هرگز نمیتوانست بورسیه یک دبیرستان خوب را دریافت کند. آلبرکامو فلسفه را در دانشگاهی در الجزایر خواند، سعی داشت زبانهای مختلف را یاد بگیرد اما در شنا و فوتبال موفقتر بود و حتی به عنوان دروازهبان تیم دانشگاهی قهرمان هم شد تا این که سل گرفت.
به طور مخفیانه ضد فاشیسم فعالیت میکرد و در روزنامههایشان مطلب مینوشت و حتی با دوستانش یک روزنامه منتشر کرد. بعدا به پارتیزانان فرانسوی پیوست، مدتی کمونیست بود، ضد نازی بود . با نوشتن دو کتاب بیگانه و افسانه سیزیف خودش را به روشنفکران اروپا معرفی کرد، هرچند تفاوت طبقه گهگاه او را میآزرد.
به فلسفه سیمون وی اعتقاد داشت و او را «تنها روح بزرگِ دوران ما» و «نافذترین و پیشگوترین متفکر اجتماعی و سیاسیِ پس از مارکس» خوانده است. حتی پیش از دریافت جایزه نوبل سری به خانه این فیلسوف مبارز جوان که بر اثر گرسنگی درگذشته بود، زد. او جوان ترین برنده نوبل پس از رودیارد کیپلینگ بود. سال 1945 تاکید کرد به هیچ ایدئولوژی اعتقاد ندارد و «اگزیستانسیالیست» نیست و اتحادیهای تاسیس کرد که برمبنای نفی هر دو ایدئولوژی شکل گرفته در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بود.
به شدت طرفدار جنبشهای آزادیبخش بود چه در شوروی و علیه حکومت کمونیستها، چه به نفع مسلمانان الجزایر، چه وقتی که سازمان ملل «زنرال فرانکو» را به رسمیت شناخت و او از کارش در یونسکو استعفا داد.
در سال 1957 جایزه نوبل را دریافت کرد و در طول زندگی کوتاهش 5 رمان، 7 نمایشنامه و 7 کتاب غیر داستانی شامل یادداشت و تحلیلهای فلسفی نوشت. رمانهایی همچون طاعون (۱۹۴۷)، سقوط (۱۹۵۶)، مرگ خوش (انتشار1971)، آدم اول (انتشار 1994) و نمایشنامههایی هم چون کالیگولا (1938)، سوءتفاهم (۱۹۴۴)، حکومت نظامی یا شهربندان(۱۹۴۸)، دادگستران (۱۹۴۹)، تسخیر شدگان (۱۹۵۹) و کتابهای غیر داستانی نظیر مجموعه مقالات پشت و رو (۱۹۳۷)، انسان طاغی (۱۹۵۱) و مجموعهای از یادداشتهایش از 1935 تا 1959 و نامههای عاشقانهاش به ماریا کاسارس که بعدها منتشر شد.
بخشهایی از کتاب افسانه سیزیف
* ما به امید آینده زندگی میکنیم؛ به امید «فردا»، «بعدها»، «هنگامی که دستت به جایی بند شد»، «وقتی پا به سن گذاشتی خودت میفهمی». این تردیدها دلپذیرند زیرا همگی به مرگ میانجامند، چون سرانجام روزی فرا میرسد که انسان جوانی خود را در مییابد و میگوید سی ساله شده است.
درست در همین هنگام است که خود را در موقعیت زمانی میبیند، در آن جایگزین میشود، در مییابد که دیگر باید خط منحنی را بپیماید، به زمان وابسته شده است و میانهی گرداب هراس، بدترین دشمن خود را شناسایی میکند. فردا، او آرزوی فردا را دارد در حالی که باید با تمامی وجودش از آن بگریزد و این عصیان نفسانی همان پوچ است.
* همهی خشنودی ساکت سیزیف در همینجاست. او خود سرنوشت خویش را به دست میگیرد. تختهسنگ از آن اوست. انسان پوچ نیز هنگامی که به تماشای رنجهای خود مینشیند تمامی وابستگیها را میگسلد و به ناگاه از میانهی دنیای خاموش خود هزاران آوای کوتاه شگفتانگیز زمینی را میشنود و فراخوانهای ناخودآگاه، به رمز آلوده و چهرههای پذیرنده، پاداش پیروزی اینچنینی وی میشود.
5 کتاب از آلبر کامو
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری