هایکووارهها
آنچه که در فارسی به نام هایکو میشناسیم چه نسبتی با هایکوهای ژاپنی دارد؟ چه قالبهای شعری دیگری را میشود با هایکو مقایسه کرد؟ شعر هایکو به شکلی که امروز فراگیر شده و هرکسی را به تولید و نوشتنش دعوت میکند ممکن است ما را به یاد مقالهی دکتر شفیعیکدکنی دربارهی «شعر جدولی» بیاندازد؛ سرگرم شدن با کلمات و بازی با چینشهای تصادفی که از هایکوهای سرشار از خلوت و تأمل ژاپنی دور و دورتر میشوند.
آنچه که در فارسی به نام هایکو میشناسیم چه نسبتی با هایکوهای ژاپنی دارد؟ چه قالبهای شعری دیگری را میشود با هایکو مقایسه کرد؟ شعر هایکو به شکلی که امروز فراگیر شده و هرکسی را به تولید و نوشتنش دعوت میکند ممکن است ما را به یاد مقالهی دکتر شفیعیکدکنی دربارهی «شعر جدولی» بیاندازد؛ سرگرم شدن با کلمات و بازی با چینشهای تصادفی که از هایکوهای سرشار از خلوت و تأمل ژاپنی دور و دورتر میشوند.
محمدرضا شفیعیکدکنی کتاب مشهوری دارد با عنوان با چراغ و آینه، تألیف مفصلی در جستجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران. در این کتاب مقالهای هست با نام «شعر جدولی» که با زیرعنوان «آسیبشناسی نسل خردگریز» برایمان توضیح میدهد که چطور شعر پرمغز و عمیق فارسی تحت تأثیر بازیهای شاعرانه، درهمریختن «خانوادهی کلمات» و تولید «ترکیبهای تصادفی» میتواند از معنا تهی شود و به هیئت وسیلهای برای سرگرمی صرف درآید. (شفیعی کدکنی:۱۳۹۰، ۵۹۴-۵۹۳)
شعر هایکو به شکلی که امروز فراگیر شده و هرکسی را به تولید و نوشتنش دعوت میکند من را بیش از هرچیزی به یاد این مقاله میاندازد. هایکوی ژاپنی در اصل شعری متکی بر یک «بازی ادیبانه» به اسم «رِنگا» است.
در اواخر قرن هفدهم چند شاعر از جمله باشو و اونیتسورا، رنگا را که «دنیایی و عاری از ذوق» شده بود، نجات دادند و رفته رفته اصطلاح «هایکو» در وصف شعری هفده هجایی به کار رفت که سه مشخصهی رسمی داشت: ایجاز و فشردگی، احساس فصل (هر هایکو باید متعلق به یکی از پنج فصل باشد، بهار، تابستان، پاییز، زمستان و نوروز یا سال نوی ژاپنی که خودش یک فصل محسوب میشود) و البته «کلمهی «قطع» که در آخر هر سه سطر به خواننده احساس نیاز به تأمل را گوشزد میکند. (پاشایی: ۱۳۹۰، ۱۱-۷)
بنابراین میتوان گفت که هایکوی ژاپنی با این مشخصاتی که گفتیم، ویژگیهایی متصل به جهان آواها، ریاضیات و طبیعتگرایی، از ریشههایی غیرجدی (بازی و سرگرمی) خودش را رسانده به ادبیاتی پیوند خورده با معناهای فلسفی که برای درک و شناختش باید هرچه بیشتر از فرهنگ ژاپنی و مکتب ذن دانست.
خصیصهها و ارتباطهایی که در ترجمه به زبانهای مختلف از جمله فارسی هرچه بیشتر از این قالب شعری زدوده میشود و تا جایی پیش میرود که هایکو، امروز به شکل کپشنهای اینستاگرامی، کوتاهنوشتههای حسی و یا بازی با کلمات به دنیای ما میرسد؛ مسیری درست برعکسِ آنچه که در ژاپن طی کرده بود.
به طور مثال، «هایکو کتاب» را در اینترنت جستجو کنید و هشتگش را در اینستاگرام ببینید. مسابقهای که فروشگاه اینترنتی دیجیکالا در سال ۱۳۹۵ برگزار کرد و قرار بود شرکتکنندگان، طی آن با قرار دادن سه یا چهار عنوان کتاب در کنار هم، شعرگونهای هایکومانند بسازند. سرگرمی جالبی بود و خیلی هم بازخورد گرفت.
«کرم ابریشم، جدال نقش با نقاش، پرواز»
«اتوبوس پیر، آن طرف خیابان، زیر آفتاب خوش خیال عصر»
«شهریور هزار و سیصد و نمیدانم چند، خط چهار مترو، آن گوشه دنج سمت چپ»
تا مدتها ذهن خود من هم با عنوان کتابها «هایکوواره» میساخت. به نظر بازی جالبی است و شاید اگر نام هایکو را با شدت کمتری یدک بکشد بتواند چند ساعتی سرگرممان کند.
این بازیها و شیطنتها محدود به زبان فارسی نمیشود. سایت انگلیسی زبانی به اسم «Poem Generator» وجود دارد که شما میتوانید در زیر منوی هایکو در آن، با وارد کردن نام یک فصل یا مشخصهای از آن، چند کلمه و صفت نسبتاً تصادفی، شعر تدوینشدهتان را تحویل بگیرید. این سایت میتواند برای شما کاراکترهای خیالی، پیغامهای عاشقانه و بسیاری محصولات نوشتنی دیگر را هم تولید کند. فرآیندی که طی آن همزمان که دارید بازی و شوخی میکنید ممکن است یک آن از درهمریختن مرزهای ادبیات هم کمی بترسید!
البته بعید است که کسی اینجور سرگرمیها را جدی بگیرد اما صحبت بر سر تأثیر ناخودآگاهی است که هر کدام از این سرگرمیها میتوانند بر روی دریافت عمومی مردم از یک ژانر یا قالب شعری داشته باشند.
هایکونویسان قدیم، دورهگرد و دیرنشین بودند. و هر هایکو میبایست بارها خوانده شود تا خواننده هربار معنایی تازه از آن کشف کند. نوعی خلوت در هایکوهای ژاپنی هست که دیگر نمودهای هنری و فرهنگیشان از جمله معماری، نقاشی و موسیقیشان که با سکوت و فضاهای خالی قرابت مهمی دارد هم از آن بیبهره نیست. در ترجمه و تأثر اما چه به زبان انگلیسی باشد، چه عربی و چه فارسی و… تمامی این ارکان در بهترین حالت به نوعی گرتهبرداری بدل میشوند که نتیجه را از فلسفهی اصلی هایکو دور میکند.
در توضیح و درک این فلسفه و زیباییشناسی بیایید باهم کمی از کتاب کوتاه تانیزاکی را با عنوان در ستایش سایهها بخوانیم:
«…ما زیبایی را نه در اجسام بلکه در سایههایی که آن اجسام را تشکیل میدهند، میبینیم، سایهروشنی که از کنار هم قرارگرفتن اشیاء خلق میشود… انسان غربی اما همواره تلاش کرده آنچه دارد را بهتر کند، از شمع به چراغهای روغنی، از چراغهای روغنی به روشناییهای گازسوز و در آخر هم نورهای الکتریکی، میل روزافزون او به روشناییِ بیشتر هرگز آرام نگرفته است. تمام توانش را به کار بسته تا جزییترین سایهها را نیز از میان بردارد.» (تانیزاکی: ۱۳۹۴، ۵۴-۵۱)
در درک و دریافت ترجمهای از هایکوها میشود این نور خیره کنندهی مصنوعی را که سایههای شمعهای کمنور را از بین میبرد دید و شاید کمی هم حسرت خورد. هایکوی براتیگان را بخوانید، دیگر خبری از سایهها و فلسفهی عرفانگرای شرقی در آن نیست.
آمبولانس #هایکو
یک تکه فلفل سبز
افتاد
بیرون از ظرف سالاد:
که چی؟
سرگرم شدن با کلمات است. بازی با چینشهای تصادفی. اتفاقی که جایش در همان جدول کلمات متقاطع روزنامه است و وقتی با شعر میآمیزد بیآنکه جای خودش را به عنوان یک سرگرمی صرف حفظ کند، به اثری رقیق و کمردپا بدل خواهد شد. «در یک چشمانداز عام، تصادف در همهی هنرها نقش اساسی دارد. اصلاً میتوان گفت که هیچ اثر هنری بزرگی وجود ندارد که تصادفی خاص در آن روی نداده باشد…در یک کلام میتوان گفت:
“هنر چیزی جر تصادف نیست.”
اما باید بلافاصله تبصرهای بر آن افزود که “این تصادف فقط در تجارب هنرمندان واقعی” روی میدهد و لاغیر.» (شفیعی کدکنی: ۱۳۹۰، ۶۰۵)
از دوگانهی ادبیات/ضد ادبیات اما اگر بیرون برویم ماجرا کمی جالبتر است. کوتاهنویسی در فارسی لااقل پیشینهای به قدمت تک بیتها، رباعیها و دوبیتیها و سپس کاریکلماتورها و طرحها دارد. از همه نزدیکتر به هایکوهای ژاپنی اما به نظرم لیکوهای بلوچی هستند. تکبیتهایی متکی بر وزن هجایی، نقل شده از سینههای مردم، تکیهزده بر گفتگوهای کوچه و خیابان که با ساز سروز یا سرود (قیچک) خوانده میشوند. شعری که بدون شناختن فرهنگ بلوچی از معناهای زیادی تهی میشود و میشود تا حدی در آن جغرافیای بلوچستان را هم دید.
هایکو اگر روایت تصویری فصلهاست، لیکو اغلب عاشقانه و پر از موتور روسی، بندر و گرما و نخلستان است.
سوارم و گاز نمیخورد روسی
نشسته کنار و
چشمک میزند به من.
(ص ۸۸)
*
رهوار شتری دارم
نازیک نام
آنسو نشسته دختری
در شانه و آینه.
(ص ۲۷)
کتابهایی که در متن به آنها اشاره شد:
با چراغ و آینه، محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر سخن: ۱۳۹۰ (چاپ دوم)
هایکو، شعر ژاپنی، برگردان فارسی: ع پاشایی و نسترن پاشایی، نشر نظر: ۱۳۹۰
کلاه کافکا، ریچارد براتیگان، ترجمهی علیرضا بهنام، نشر مشکی، ۱۳۸۴
در ستایش سایهها، جونیچیرو تانیزاکی، ترجمهی محمد دارابی، ناشر: حرفه نویسنده: ۱۳۹۵
صد لیکو (سرودههای بلوچی)، گردآوری و برگردان: منصور مؤمنی، نشر مشکی، ۱۳۸۴