بازمانده روز
نویسنده: کازوئو ایشی گورو
مترجم: نجف دریابندری
ناشر: کارنامه
نوبت چاپ: ۲۴
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۳۶۰
لیست مقالاتی که از این کتاب استفاده کرده اند
کتاب بازمانده روز شاید یکی از بهترین کتابهایی باشد که انسان را به پشت پرده بسیاری از روابط پنهان سیاستمداران، صاحبان قدرت و افراد با نفوذ میبرد. این بار نه خبری از هیجانهای هالیوودی است، نه جاسوسی و نه حتی زندگینامه نویسی. این بار ما در یک سفر، یک استراحت و بازنشستگی، میتوانیم شنونده حرفهایی باشیم که پشت درهای بسته بیان میشود.
کتابی که «ایشی گورو» درباره تجربههای «استیونز» در یکی از عمارتهای مشهور «دارلینگتون هال» نوشته، ما را با تاریخ بین دو جنگ جهانی، فاشیسمی که خلق میشود و سربر میآورد آشناتر میکند آن هم از منظری دیگر.
شخصیت اصلی رمان، مردی است پابه سن گذاشته، که برای استخدام همکار قدیمیاش به سفری 6 روزه میرود و همین مرخصی سبب میشود تا او درباره گذشتهای که پشت سر گذاشته بیاندیشد. مردی که آنقدر درگیر کار بوده که عشق را قربانی کرده، معذب است، و سرکوب شده و خواننده باید مدام پازلهایی که از جملههای تکه تکه او می شنود را در کنار هم قرار دهد تا هم به کشف تاریخ بپردازد و هم شخصیتهای داستان را خلق کند. داستان در سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ رخ میدهد، با پایان جنگ جهانی اول شروع میشود و تا چند سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم ادامه دارد.
این کتاب در همان سالی انتشار (1989)، برنده جایزه من بوکر شد و نویسنده اش نیز جایزه ی نوبل ادبیات را در سال ۲۰۱۷ برد.
درباره نویسنده
کازو ایشیگورو در سال 1954 در شهر ناکازاکی به دنیا آمد و در 5 سالگی به انگلستان مهاجرت کرد و پس از دریافت جایزه بوکرمن به عنوان گردشگر به کشور زادگاهش بازگشت. هیچ تصوری از ژاپن نداشت اما دو داستان اولش را بر مبنای تصوراتش از این کشور نوشت. خودش را نویسندهای از کشور ژاپن نمیداند و معتقد است اگر یک اسم مستعار داشت و تصویر جعلی انتخاب میکرد، در نوشتههایش سراغی از موطنش نمیگرفتند.
منتقدان او را را نویسندهای می دانند که به تاریخ جان میبخشد. تکههایی از تاریخ را انتخاب میکند و به درون رمان میبرد و در ذهن و یاد ما، ماندگار میکند. برای این نویسنده ژاپنی- انگلیسی برندهی جایزه نوبل وبوکرمن و … نوشتن و خلق کردن، یک نیاز بود اما آن چه به یادگار گذاشت، چندین شاهکار است.
آکادمی نوبل، آثار ایشی گورو را دارای «نیروی عاطفی بزرگی» توصیف کرده «که از اعماق بیانتهای ارتباطهای وهمآلود ما با دنیا پرده برمیدارد.» اما ایشی گورو معتقد است: «همهی ما فضایی شخصی داریم که در آن مجبوریم تلاش کنیم تا عشق و خوشبختی را داشته باشیم، اما این فضا به شکلی اجتناب ناپذیر با دنیای بزرگتری هم پوشانی دارد؛ دنیایی که سیاست یا حتی جهانهای پادآرمانشهری در آن حکومت می کنند.»
هرگز ترکم مکن، وقتی یتیم بودیم، غول مدفون، شام خانوادگی، تسلی ناپذیر، منظر پریده رنگ تپهها و شبانهها از جمله آثار اوست که در ایران ترجمه شده است.
درباره مترجم
نجف دریابندری که در اوایل این قرن متولد شده، مترجمی است که به اعتقاد بسیاری هر اثری ترجمه کرده، کوشیده تا روح آن را حفظ کند. بنابراین از سبک و کلمات متفاوت وغنی زبان فارسی حداکثر استفاده را برده است. بارها دیگران را به خواندن آثار «سعدی» تشویق کرده است.
کار او در ترجمه کتاب بازمانده روز مشکل بود. راوی به تشخص اعتقاد دارد، پرطمطراق سخن میگوید و حتی وقتی درباره عواطفش سخن میگوید رسمی و خشک بودن از آن بیرون میزند . پر از غرور و اعتقاد به کاری است که انجام میدهد، مطیع است، آداب دان است و وظیفهشناس و عاشق شغل و جایگاهش است.
دریابندری در انتخاب عنوان اثر فلسفهای داشته و میگوید :« رمان remains را نه به صورت فعل، بلکه به صورت اسم به کار مىبرد. از این صورت معناى دیگرى برمىآید، که عبارت است از بقایاى شخصى یا چیزى که خودش در گذشته و از میان رفته است و فقط جسدى یا ویرانهاى از او برجا مانده است. این تعبیر از عنوان رمان را مىتوان «بقایاى روز» یا حتى «ویرانه هاى روز» ترجمه کرد.
به این معنى که روز عمر راوىِ داستان که با روز رونق سراى دارلینگتون به عنوان کنایهاى از اشرافیت انگلیسى و امپراتورىِ بریتانیا به طور کلى به پایان رسیده است و آنچه از آن بازمانده است ویرانهاى است که به صورت یادداشتهاى بازمانده از یک سفر شش روزه مىخوانیم.»
بخشی از کتاب بازماندهی روز
*جناب لرد ظاهرا به نتیجه معینی رسیدند و فرمودند: «آقای لوییس، اجازه بدهید صریح بگویم. بنظر بیشتر ما در انگلستان، روش فرانسویها خیلی زشت میآید. شما اسمش را تفاوت خلق و خو بگذارید، ولی من میخواهم بگویم موضوع بیش از اینهاست. وقتی جنگ تمام شد، ادامه تنفر از دشمن کار قشنگی نیست. وقتی پشت طرف به خاک آمد، کار تمام است. دیگر لگد زدن به او معنی ندارد. بهنظر ما روش فرانسویها هر روز وحشیانهتر میشود.
*واضح است اشخاصی که این نوع تردیدها را ابراز میدارند در عمل افراد کماستعداد حرفه ما از کار در میآیند- یعنی کسانی که خودشان میدانند توانایی رسیدن به مراتب بالا را ندارند و میخواهند هر که را میتوانند از اوج رفعت به حضیض ذلت خودشان بکشانند- و این است که انسان کمتر وسوسه میشود که اینجور عقاید را جدی بگیرد. ولی با همه اینها، باز هم جای شکرش باقیاست که انسان میتواند در تاریخچه خدمت خودش به مواردی اشاره بکند که خلاف نظر این قبیل اشخاص را بهوضوح نشان میدهد.
*آنچه میخواهم عرض کنم این است که این قبیل موارد در طول زمان رفته رفته به صورت نماینده یک واقعیت غیرقابل تردید در میآیند. و آن این است که انسان اقبال و امکان آن را داشته است که حرفه خود را در منشا و مرکز امور جهانی به منصه عمل بگذارد. و شاید انسان این حق را هم داشته باشد که نوعی رضایت خاطر در خود احساس کند که برای کسانی که به خدمت اشخاص معمولی قانع هستند مقدور نیست- یعنی اینکه انسان به درستی بتواند بگوید که با مساعی خود، ولو در مقیاس ناچیز، سهمی در تعیین مسیر تاریخ داشته است.
نویسنده معرفی: گیسو فغفوری
نوشتهها و کتابهای مرتبط
Thanks for clicking. That felt good.
Close