سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

ما شهروندان مزرعه حیوانات هستیم

ما شهروندان مزرعه حیوانات هستیم

 

کتاب خواندن، در بهترین حالتش می‌تواند به ما «فهم» بدهد. این که ما بعضی از کتاب‌ها را با گوشت و پوست و استخوان‌مان درک می‌کنیم، ربطی به قدرت قلم نویسنده و بصیرت خواننده ندارد. Tea Obreth که در یوگسلاوی بزرگ شده و با زندگی دوگانه در کشوری با حکومت ایدئولوژیک آشناست از توتالیته‌پروری نسل بشر و تشابه عمیق زندگی ما با مزرعه حیوانات می‌گوید. او معتقد است که باید یاد بگیریم خوانش صحیح «مزرعه حیوانات» در دوران کنونی چگونه است.

(مترجم)

کتاب خواندن، در بهترین حالتش می‌تواند به ما «فهم» بدهد. این که ما بعضی از کتاب‌ها را با گوشت و پوست و استخوان‌مان درک می‌کنیم، ربطی به قدرت قلم نویسنده و بصیرت خواننده ندارد. Tea Obreth که در یوگسلاوی بزرگ شده و با زندگی دوگانه در کشوری با حکومت ایدئولوژیک آشناست از توتالیته‌پروری نسل بشر و تشابه عمیق زندگی ما با مزرعه حیوانات می‌گوید. او معتقد است که باید یاد بگیریم خوانش صحیح «مزرعه حیوانات» در دوران کنونی چگونه است.

 

 

درست 78سال از روزی که رفقای مزرعه، برای اولین‌بار سرود «جانوران انگلستان» را خواندند، کشاورز ظالم، آقای جونز، را از مزرعه بیرون کرده و اصول تغییرناپذیر «Animalism[1]» را خط زدند، می‌گذرد. اورول این کتاب را در شرایط خفقان و وحشت جنگ نوشت. اوایل جنگ جهانی دوم ناشری نبود که ریسک چاپ کردن این کتاب پردردسر را به جان بخرد اما با پایان جنگ، آن چنان برای گنجاندن این کتاب در برنامه درسی مدارس تلاش می‌شد که عده‌ای می‌ترسیدند این مفهومِ غالبِ تمامیت‌خواهی، کم‌ارزش و پیش پاافتاده شود.

آن زمان اورول، ژورنالیست سوسیال دموکرات 42 ساله‌ای بود که بیشتر به مقاله‌های اعتراضی‌اش درباره بی‌عدالتی اجتماعی و طبقاتی می‌شناختندش. تمام هم‌وغم او در آن روزها این بود که از شدت شیفتگی‌ دیوانه‌وار هم‌وطنانش نسبت به جوزف استالین کم کند. روشن است که در مسیر انتشار آثار، بخش بزرگی از نیت نویسنده آسیب می‌بیند.

بنابراین این ایده وجود دارد که با مرگ اورول بسیاری از نیات اصلی‌اش در نگارش کتاب «مزرعه حیوانات« مغفول ماند. جولین سایمونز معتقد است شیوه‌ای که اورول توتالیتاریسم را سرزنش می‌کرد، چیزی بیش از یک سبک بوده و می‌گوید: «شاید در صدسال آینده، مزرعه حیوانات در حد یک داستان پریان نزول پیدا کند اما امروز و در این شرایط طنز سیاسی ظریف و دقیقی است.»

 

خوشبختانه بعد از گذشت 78 سال، به لطف هشدارهای مزرعه حیوانات، از چیزی که اورول تصور می‌کرد پیشرفته‌تر و در امان‌تریم. اما فکر می‌کنید اگر اورول بود و این روزگارمان را می‌دید خوشحال می‌شد که دیگر به متنی نیاز نداریم تا به صراحت اقتدارگرایی، ترس‌افکنی، قبیله‌گرایی، پاک‌سازی تاریخی، دست‌کاری واقعیات و جنگ را به عنوان موتور عِرق ملی محکوم کند؟

واقعیت این است که درک دقیق و عمیق ما از کتاب «مزرعه حیوانات»، صرفاً به خاطر مطالعه این کتاب نیست. ما به طرز نگران‌کننده‌ای این مزرعه توتالیته را «درک» می‌کنیم. در حالی‌که خوانش کتاب صرفاً می‌تواند به ما «فهم» بدهد. چطور 78 سال از انتشار این کتاب می‌گذرد و ما سینه‌به‌سینه این کتاب را درک می‌کنیم؟ مگر نه این که توقع می‌رفت فلسفه این کتاب نخ‌نما و طرح کلی‌اش پیش‌پاافتاده شود؟

 

 

 

ذات آدمیزاد فراموش‌کار است. ما تنها شِمایی کلی از مزرعه حیوانات در ذهن‌مان داریم. قباحت این مزرعه آن چنان برایمان فرو ریخته که بهتر از هر نسل و دوره‌ای می‌توانیم اجازه دهیم به شهروندان این مزرعه تبدیل شویم. آیا مشکل از داستان اورول است؟ معلوم است که نه. مشکل از خواندن ماست. باید یاد بگیریم که خوانش صحیح مزرعه حیوانات در سال 2023 چطور است.

من اواسط دهه 1980 در یوگسلاوی سابق بزرگ شدم. چه در ترتیب خانوادگی و چه باید و نبایدهای فرهنگی، تضاد شدیدی بین صحبت‌های «داخل» و «بیرون» بود. به همان اندازه که یادگرفتن آداب غذاخوردن و صحبت کردن مهم بود، ضرورت داشت که فرق «داخل» و «بیرون» را یاد بگیریم. قانون ساده و در عین حال پیچیده‌ای داشت: بعضی موضوعات برای مکالمات عمومی مناسب بود و بعضی فقط برای معاشرت‌های امن و خانوادگی. نقطه شروع یادگیری این پارادوکس، حرف‌های میز شام بود. این حرف‌ها داخلی بودند و نباید چیزی از آن‌ها به بیرون درز می‌کرد.

علی‌رغم آن که موضوعات داخلی، سیاسی به نظر می‌رسند ابداً این طور نبوده و اتفاقاً صرفاً درباره مسائل ساده و روزمره صحبت می‌کردیم. چیزهای بی‌اهمیتی مثل خرید قلم‌دان جدید، حرف داخلی بود تا مبادا کسی ما را ثروتمند به حساب بیاورد. مسائل سیاسی آنقدر دور از دسترس بود که یادم نمی‌آید پیش از مهاجرت به آمریکا، طرفدار یک نامزد سیاسی را حتی از نزدیک دیده باشم. حرف‌های داخلی ما پنهان کردن ساندویچ غذایمان از غریبه‌ها بود تا مبدا بو ببرند در ترکیباتش از ژامبون خاصی استفاده کردیم!

 

اگر کسی نمی‌توانست فرق بین صحبت‌های داخلی و بیرونی را تشخیص دهد، اگر آن‌چنان گرم صحبت می‌شد که غفلتاً چیزی لو می‌داد و از یک پیشرفت خصوصی، یک برنامه برای تعطیلات، یا از همه بدتر درباره امور یک آشنای مشترک چیزی می‌گفت نه تنها برای خودش، اطرافیان و شخص فاش شده بی‌اعتبار می‌شد که حتی شنونده که به اطلاعات شخصی فرد رسیده بود هم به چشم تحقیر و بدگمانی نگاهش می‌کرد. صحبت‌های داخلی به چیزی مقدس تبدیل شده بودند و اگر کسی نمی‎‌توانست احترامی برای این قداست قائل شود، بسیار حقیر و کم‌ارزش می‌شد.

23 سال از مهاجرت من به آمریکا می‌گذرد و هنوز هم ذهنم حرف‌ها را داخلی و بیرونی می‌کند. فکر نمی‌کنم روزی از این دودوتا کردن نجات پیدا کنم. حتی حدس می‌زنم روح آسیب‌دیده نسل من که زیرپای قرن‌ها امپریالیسم و نوسانات سیاسی فرسوده شده، در دی‌ان‌ای آیندگان می‌ماند.

سال 1977 وقتی برای اولین‌بار داستان «مزرعه حیوانات» را خواندم، فوراً به یاد خاطراتم افتادم. من و مادرم از جنگ‌های یوگسلاوی به قبرس و مصر پناه برده، زخمی و خسته بودیم. بیشترین احساس نزدیکی را با شخصیت بنجامین الاغ داشتم. جداً از مرگ اسب باکسر که برای رسیدن به چیزهای خوب و اصیل ایستادگی می‌کرد، قلبم شکست. برایم مهم بود که تنها چیزی که اسب باکسر واقعاً به آن اهمیت می‌داد این بود که دوست الاغ کوچکش با موفقیت از سرنوشت مشابه طفره برود.

 

بنجامین الاغ، با طراحی کلاوس برانس

 

 

در داستان، سن مشخصی برای بنجامین الاغ تعریف نشده با این حال، منتقدان ادبی اعتقاد دارند که او نماینده نسل مسن سرخورده روس است. سکوت بنجامین الاغ مرا به یاد تمایلات پدربزرگ و مادربزرگم می‌انداخت. هر دو وسواس فکری و بی‌اعتمادی شدید داشته و وقتی ساده‌لوحی می‎‌دیدند چشم‌هایشان را می‌چرخاندند. و از همه مهم‌تر یک احساس کاملاً دقیق از تفاوت بین صحبت‌های داخلی و خارجی داشتند.

بنجامین الاغ بازنده واقعی است. وقتی دوست عزیزش باکسر از دست می‌رود، پوسته سخت ظاهرش را می‌شکند تا حقیقت وحشتناکی را با دیگران در میان بگذارد و بگوید که ون حامل باکسر، نعش‌کش است. با مرگ محبوب‌ترین شخصیت داستان، اورول بیهودگی تلاش بنجامین را نشان می‌دهد. نوش‌دارو پس از مرگ سهراب رسیده و جسارت‌ورزی بنجامین دیگر اهمیتی ندارد.

یکی از خطرناک‌ترین افسانه‌های رایج، ایمان به توتالیته‌‌شناسی غربی‌هاست. تقریباً همه اعتقاد دارند که غربی‌ها آن‌چنان باهوش‌اند که نه تنها می‌توانند توتالیتاریسم را بشناسند که حتی می‌توانند در برابر آن مقاومت کنند. پیش‌تر گفتم ما مستعد توتالیته‌پروری هستیم چون خواندن مزرعه حیوانات بهمان توهم مسلح بودن می‌‎دهد. بسیاری از ما یک‌سری آزادی‌های بدیهی برای خودمان قائلیم. با این حال بعضی از ما که هرگز با ترس از خطرات صحبت داخلی و خارجی بزرگ نشدیم، هم جداً اعتقاد داریم که اگر بعضی حرف‌ها را با دیگران در میان نگذاریم، امنیت بیشتری داریم.

 

مزرعه حیوانات ازمان می‌خواهد که علیه این توهم کار کنیم. تا اینجا گام‌های بزرگی برداشته‌ایم. ما جلوی بی‌عدالتی‌های مداوم و روزانه، تعرض‌های بزرگ و کوچک، توهین‌های نژادی، وحشی‌گری‌های پلیس، سوءاستفاده‌های جنسی و… ایستاده‌ایم.

اما این‌ها کافی نیست. حتی یک تلاش کوچک برای تغییر شرایط می‌تواند پیشرفت‌های اجتماعی بزرگی داشته باشد. در کوچک‌ترین حالت، می‌توانیم به جای روبه‌روی هم بودن، کنار هم باشیم. ما مدافع حقوق یکدیگر برای رسیدن به فردیت، آزادی بیان، ایمان و عشق هستیم. می‌توانیم تشخیص بدهیم که خطر برای یک نفر، خطر برای همه است. می‌توانیم تابلوی Animal را قبل از آن که خیلی دیر شود، پایین بکشیم. چیزی کمتر از ربع قرن فرصت داریم تا به پیش‌بینی امیدوارانه جولین سایمونز برسیم و مزرعه حیوانات را نه کتاب بزرگی برای هشدار دادن، که به داستانی ساده و بدیهی مثل داستان پریان تبدیل کنیم.

 

ما شهروندان مزرعه حیوانات هستیم

منبع: مقاله We’re still living in the world that Inspired Animal Farm از Penguin Random House LLC

[1] هرنوع انگیزه نفسانی که جایگزین نیروهای اخلاقی و معنوی شده باشد.

#جرج-اورول

 

 

 

  این مقاله را ۲ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *