نویسنده: لادن عظیمی
«سووشون» نام یک مراسم آیینی است در سوگ سیاوش، قهرمان اسطورهای ایران که از دیرباز در برخی از مناطق ایران رایج بودهاست و قدمتی دیرینه دارد.
اما قریب به شصت سال است که این نام در میان ایرانیان داستانی به جز داستان سیاوش را یادآوری میکند و قهرمانان دیگری را در خاطر میآورد. نام سووشون قریب به شصت سال است که با نام «زری» و «یوسف» گره خورده است. قهرمانانی که سیمین دانشور آنها را در سال ۱۳۴۸ در یک داستان ۳۰۴ صفحهای خلق میکند. دانشور که در سال انتشار این اثر در غم از دستدادن جلال آلاحمد سوگوار است در مقدمه کتاب مینویسد: «به یاد دوست، که جلال زندگیام بود و در سوگش به سووشون نشستهام»
شاهد مدعای من از حافظه جمعی پنجاه ساله ایرانیان اما همین موتورهای جستوجوگر است که وقتی کلید واژه «سووشون» را به آنها میسپاری پیش از آنکه از مراسم سوگ سیاوش برایت حرف بزنند از زری و یوسف میگویند. زری و یوسفی که در شیراز سالهای پایانی جنگ جهانی دوم زندگی میکنند، در سالهای جنگ و قحطی و قصه آنها آینه تمامنمای وضعیت اجتماعی ایران در آن سالهاست. زوجی که طلایهدار مبارزه با استبداد در منطقه محل زندگیشان میشوند.
دانشور داستان را از زاویه دید سوم شخص معطوف به ذهن زری برایمان نقل میکند. ما داستان را از زبان سیمین میشنویم و از دریچه نگاه زری میبینیم. زریای که همیشه نگران یوسف است و یوسفی که آزادیخواه است و مبارز، یوسفی که هرگز زیر بار یوغ ستم نمیرود. زری اگرچه خود با یوسف هم عقیده است اما مهمترین دغدغهاش محافظت از خانواده در برابر گزند استبداد است. از این رو ما در جای جای اندیشههای او شاهد دلآشوبها و دلنگرانیهای او برای یوسف و فرزندانشان هستیم. داستان با تمام جوش و خروشهایش در بستر تعاملات یک خانواده روایت میشود و از آنجا به درون جامعه میخزد.
داستان از نظرگاه پرداختن به شخصیتها سمبولیک است و هر شخصیت نمایندگی طیفی در جامعه را عهدهدار است. این امر اما به معنای خلق انبوه تیپ در داستان نیست و افراد در کنار نمایندگی اندیشه و گروهی خاص، به خوبی شخصیتپردازی شدهاند.
«یوسف» که در جریان صیرورت زری نقشی اساسی دارد نمادی از تمام مبارزان وآرمانگرایان تاریخ است که در برابر استعمار و استبداد و ظلم سر تسلیم فرود نمیآورند. وجه تسمیه داستان و اشاره به کهنالگو سیاوش مهر تاییدی بر این پرچمداری یوسف است. تلمیحی که یادآوری میکند، تمام «یوسف»ها ادامه جریان سیاوشاند. همچنین به زعم بسیاری از منتقدین مرگ یوسف در روز۲۹ مرداد، گوشه چشمی ظریف از سوی نویسنده به واقعه کودتای ۲۸ مرداد است.
«زری» نماینده هر انسانی است که از داراییها و دلبستگیهایش میگذرد و از خودِ پیشینش در جهت اهداف متعالی عبور میکند. زری نماینده هر فردی است که در راستای کمک به همنوعان خود و در مسیر آرمانهای جمع، تن به استحاله میدهد و از «من» و تعلقاتش میگذرد. توصیف صحنه تشییع جنازه یوسف از مهمترین صحنههای کتاب است که تحول زری را به بهترین شکل نشان میدهد.
در این میان شخصیتهای دیگری هستند که دانشور به آنها پرداخته و هریک گروه خاصی را برای مخاطب یادآوری میکنند.
از مهمترین شخصیتهای فرعی میتوان به «خان کاکا» اشاره کرد که نماینده افرادی است که نانشان را به نرخ روز میخورند و در هر گامی که برمیدارند تنها به منافع شخصی خود میاندیشند. افرادی که جبن و منفعتطلبی در آنها مانع از عمل میشود.
در میان اطلاعاتی که داستان در بستر حوادث خود از اوضاع اجتماعی آن سالها به خواننده میدهد، شیوه روایت گاه دست و پای نویسنده را میبندد. اگرچه این امر در این شیوه روایت اتفاق نادری نیست وهمواره از محدودیتهای نویسندگانی بودهاست که این شیوه را برمیگزینند اما همانگونه که دانشور در چند صحنه هوشمندانه از پس این ماجر برمیآید در برخی قسمتها نیز ناچار سخن را به درازا میکشاند و ایجاز و کشش را فدای شیوه روایت میکند. مثلا آنجایی که زری به بهانههای مختلف وارد جلسه مردانه یوسف و همقطارانش میشود و مخاطب آنچه را از جلسه دریافت میکند که زری میشنود یا فالگوش ایستادن زری پشت در و شنیدن حرفهای عزتالدوله از آن دست چارهاندیشیهای موفق دانشور برای رفع محدودیت زاویه دید داستان است اما در عین حال خواندن داستان کودکانه «مک ماهون» و نقل خاطره سروان ارتش از واقعه سمیرم خواننده را به سمت کسالت پیش میبرد و حتی اگر کلیت جذاب داستان موجب فراموشی این ضعف از حافظه خواننده شود نمیتواند در لحظه خواندن آن صحنهها مانع از ایجاد کسالت باشد.
در سراسر داستان ما با یک زن روایتگر طرفیم و زنی که روایت میشود. زری نسبت به زنان اطراف خود از سواد و دانش و جایگاه اجتماعی بالاتری برخوردار است. او به زبان انگلیسی مسلط است و اهل مطالعه. با این حال گاه شاهد تن دادن او به رفتارهای مردسالارانه یوسف هستیم. اگرچه یوسف نیز در قیاس با مردان معاصر خود نسبت به جایگاه زن و عشق به زن منزلت ویژهای قائل است اما وجود نشانههایی از مردسالاری در رفتار او انکار ناپذیر است. حضور رگههایی از این خصیصه یوسف در قصه نمایانگر شیوه روابط زن و مرد در اجتماع آن سالهاست که دانشور توانسته است بیهیچ افراط و تفریطی در روایتِ این قبیل مسائل، تنها با گوشه چشمی مخاطب را با این حقیقت روبهرو کند.
در واقع ما با زنی با تمام عواطف و ویژگیهای منحصر به جنسیتش و تمام زوایای پنهان روحیات زنانه مواجه هستیم. نویسنده به بهترین وجه از پس نمایان کردن این پیچیدگیها و خفایای روح یک زن برآمدهاست. اگرچه قدرت بیمانند قلم دانشور در موفقیت این مسئله غیرقابل انکار است اما زن بودن نویسنده علت تسهیل این امر است چنانچه در ادبیات داستانی معاصر نمونههای بسیاری را شاهدیم که نویسنده چیره دست مرد به خلق شخصیت یک زن پرداختهاست اما با تمام هنرنمایی و مهارت نتوانسته چنانکه باید ظرافتهای اندیشه زنانه را به تصویر بکشد. به طور مثال شخصیت «نوش آفرین» در رمان «سال بلوا» با تمام چیرهدستی نویسنده در توصیف، همچنان عقیم میماند. نوشآفرین به زن بودن نزدیک میشود اما به آن نمیرسد و بدل به زاویهای میشود از یک پرتره که یک مرد میخواسته از یک زن به ما نشان دهد.
حال آنکه در سووشون، زری به تمام معنا زن است و این مهمترین حسن داستان است. روح زنانه بر فضای سووشون حاکم است اما این زنانگی از داستان بیرون نمیزند، نویسنده در دمیدن این روح زنانه به پیکر داستان افراط نمیکند و جالب اینجاست که هرچه بیشتر با داستان همراه میشویم در مییابیم که سووشون با تمام زنانگیهایش مردانه نیز هست.
روایت در بیان احساسات و شرح دلواپسیها چنان زنانه است که گویی از زبان تمام زنان جهان برآمده و در شرح مبارزات و دلیریها و جوانمردیها چنان مستحکم و مردانه است که گویی هر مرد مبارزی خاطرهای در آن نگاشتهاست و باور نمیکنیم این همه شرح دقیق دلاوری و شجاعت از قلم یک زن با تمام ظرافت و زنانگیاش تراویده باشد و این یعنی توازن زنانگی و مردانگی که در روح داستان به وحدت میرسند و چنان میشود که داستان برای هردو جنس جذاب است.
در جایی از متن از زبان زری میخوانیم: «کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییدهاند یعنی خلق کرده اند و قدر مخلوق خودشان را میدانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را . شاید مردها چون هیچ وقت خالق نبودهاند، آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟»
و در جایی دیگر صدای یوسف را میشنویم که میگوید:« برای پدران ما آسانتر بود و اگر ما نجنگیم برای پسران ما سختتر میشود. پدران ما با یک مدعی طرف بودند و حالا ما با دو مدعی طرف هستیم. فردا مدعی تازهنفس سوم هم از راه میرسد و پسفردا مدعیان دیگر… همهشان به مهمانی بر سر این سفره.»
برخی تحلیلگران سیمین دانشور را شهرزادی پسامدرن میدانند چرا که با ایجاد کشش و جذابیت برای مخاطب، وی را به خواندن ادامه داستان مشتاق میکند و میتوان اعتراف کرد که گزاف نمیگویند. ترجمه سووشون به چندین زبان زنده دنیا و نیم قرن حضور در فهرست پرفروشترین آثار ادبیات فارسی گواه این مدعاست.
کسی که چنین خلاقانه زلف «سیاوش» را به زلف «یوسف» گره میزند و ما را به این خیال میبرد که «سیاوش» در «یوسف» به تناسخ میرسد در پایان داستان متقاعدمان میکند که اعتراف کنیم «شهرزاد» نیز در «سیمین» به تناسخ رسیده است.