سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

نجات شاهکارهای هنری از ویرانه‌های آلمان نازی

نجات شاهکارهای هنری از ویرانه‌های آلمان نازی


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

شب سیزدهم فوریه 1945 یکی از سنگین‌ترین عملیات‌های بمباران هوایی تاریخ در درسدن آلمان اتفاق افتاد. درسدن اهمیت استراتژیکی نداشت اما متفقین می‌خواستند صنایع این شهر را که برای ارتش نازی تجهیزات جنگی می‌ساختند از بین ببرند. دلیل بمباران هر چه بود، باعث شد بخش قدیمی شهر و بناهای باشکوهی مانند تسوینگر و آلبرتینوم کاملاً ویران شوند. در گالری هنر درسدن صدها اثر هنری گرانبها وجود داشت که سرنوشت آنها پس از بمباران نامعلوم بود و اگر از بین می‌رفتند احتمالاً مسیر تاریخ معاصر نقاشی کاملاً تغییر می‌کرد. «هفت روز» یک گزارش روایی جذاب از پیدا کردن و نجات این شاهکارهای هنری است.

هفت روز (ماجرای نجات شاهکارهای هنری در جنگ جهانی دوم)

نویسنده: لیانید والینسکی

مترجم: رضا رضایی

ناشر: نشر فنجان

نوبت چاپ: ۲

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۸۰

شابک: ۹۷۸۶۰۰۹۴۹۱۲۸۵

شب سیزدهم فوریه 1945 یکی از سنگین‌ترین عملیات‌های بمباران هوایی تاریخ در درسدن آلمان اتفاق افتاد. درسدن اهمیت استراتژیکی نداشت اما متفقین می‌خواستند صنایع این شهر را که برای ارتش نازی تجهیزات جنگی می‌ساختند از بین ببرند. دلیل بمباران هر چه بود، باعث شد بخش قدیمی شهر و بناهای باشکوهی مانند تسوینگر و آلبرتینوم کاملاً ویران شوند. در گالری هنر درسدن صدها اثر هنری گرانبها وجود داشت که سرنوشت آنها پس از بمباران نامعلوم بود و اگر از بین می‌رفتند احتمالاً مسیر تاریخ معاصر نقاشی کاملاً تغییر می‌کرد. «هفت روز» یک گزارش روایی جذاب از پیدا کردن و نجات این شاهکارهای هنری است.

هفت روز (ماجرای نجات شاهکارهای هنری در جنگ جهانی دوم)

نویسنده: لیانید والینسکی

مترجم: رضا رضایی

ناشر: نشر فنجان

نوبت چاپ: ۲

سال چاپ: ۱۳۹۸

تعداد صفحات: ۲۸۰

شابک: ۹۷۸۶۰۰۹۴۹۱۲۸۵

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

شهر درِسدن، شهری آرام و زیبا در ساحل رود الب، به دلیل وجود بناهای زیبا و گالری‌های هنری به «فلورانس کرانه‌ی الب» معروف بود و در طول سال‌های جنگ جهانی دوم پناهگاه امن غیرنظامیان و پناه‌جویان محسوب می‌شد. اما شب سیزدهم فوریه سال 1945 برای ساکنان این درسدن زیبا شب هولناکی بود. در این شب بیش از هزار هواپیمای جنگنده بمب‌افکن بریتانیایی و آمریکایی در آسمان ظاهر شدند و شهر را بمباران کردند.

بمبارانی که سه شب متوالی ادامه داشت و 4000 تن بمب فسفری و بشکه‌ای بر سر شهر ریخته شد. در جریان بمباران بیش از صد و سی هزار نفر از اهالی درسدن کشته شدند.

 

اما درسدن ظاهراً اهمیت استراتژیک و نظامی ویژه‌ای نداشت و به این دلیل هدف بمباران قرار گرفت که کارخانه‌های این شهر صنعتی تجهیزات نظامی برای ارتش آلمان می‌ساختند و نیروهای متفقین می‌خواستند تأسیسات حیاتی آلمان را از بین ببرند تا به عملیات زمینی گسترده برای شکست دادن این کشور در جنگ نیازی نباشد. دلیل بمباران هر چه بود، باعث شد بخش قدیمی شهر و بناهای باشکوهی مانند تسوینگر و آلبرتینوم کاملاً ویران شوند.

در گالری هنر درسدن صدها اثر هنری گرانبها وجود داشت که سرنوشت آنها پس از بمباران نامعلوم بود و اگر از بین می‌رفتند احتمالاً مسیر تاریخ معاصر نقاشی کاملاً تغییر می‌کرد.

سه ماه پس از بمباران درسدن، در ماه مه سال 1945، هیتلر خودکشی کرد و آلمان بی‌قید و شرط تسلیم شد. در همین زمان ارتش شوروی در حال پیش‌روی به سوی پایتختِ آلمانِ شکست‌خورده در جنگ بود که یک گروهان از نظامیانش وارد درسدن شدند. داستان «هفت روز» از اینجا آغاز می‌شود.

 

لیانید والینسکی، نویسنده‌ی «هفت روز»، یکی از نفرات گروهان ارتش شوروی بود که در جریان پیش‌روی‌های ارتش سرخ وارد شهر درسدن شدند. او پیش از جنگ مهم‌ترین نقاش شهر کیِف بود و به سبب حرفه‌اش از گنجینه‌ی هنری درسدن اطلاع کامل داشت و همراه با عده‌ای دیگر از نفرات گروهان به جست‌وجوی تابلوهای گرانبهای مفقود شده مشغول شد.

این گروه توانستند تعداد زیادی از آثاری را که نازی‌ها در محل‌های نامناسبی روی هم تلنبار کرده و قصد از بین بردن‌شان را داشتند نجات دهند. تابلوهای نجات‌داده‌شده برای مرمت به مسکو و سن‌پترزبورگ فرستاده شدند و سال‌ها بعد، پس از بازسازی گالری درسدن، به این شهر، که حالا جزئی از آلمان شرقی شده بود، بازگردانده شدند.

والینسکی در این کتاب که با روایت شورانگیز و حماسی ساختن بنای تسوینگر شهر درسدن آغاز می‌شود؛ عملیات هیجان‌انگیز نجات تابلوها که هفت روز طول کشید را در شش فصل بازگو می‌کند. او در حین روایت عملیات نجات، گریزی هم به تاریخ هنر و زندگی نقاشان و حال و هوای دوران‌شان می‌زند. رافائل، رامبراند، ورمیر و بلاسکس از جمله نقاشانی هستند که سرگذشت‌شان را از زبان یک نقاش در این کتاب می‌خوانیم.

 

درباره‌ی #جنگ-جهانی دوم فیلم‌های داستانی و مستند زیادی ساخته شده و کتاب‌های زیادی هم نوشته شده. اما برخی وقایع مانند همین نجات شاهکارهای هنری چندان شناخته‌شده نیستند و فقط خیلی کوتاه در کتاب‌های تاریخ می‌توان ردی از آنها پیدا کرد. البته خیلی هم عجیب نیست، بمباران درسدن و فاجعه‌ی انسانی که به وجود آورد همه چیز را طوری تحت‌الشعاع قرار داد که در آن شرایط جنگی کسی به فکر پیدا کردن تابلوهای نقاشی نبود.

اما یک نقاش که قضای روزگار از میدان جنگ سردرآورده بود از این ماجرا اثری جذاب و خواندنی ساخته؛ اثری که بیشتر از اینکه یک رمان باشد گزارشی روایی است.

حین خواندن این کتاب واقعاً به من خوش گذشت و یک نفس خواندمش و دقیقاً به همین دلیل خواندنش را به تمام کسانی که به نقاشی و تاریخ هنر علاقه دارند پیشنهاد می‌کنم. به نظر من جالب‌ترین قسمت‌های کتاب سرگذشت نقاشان بود که با جزئیات و آب‌و‌تاب خاصی بازگو شده و قطعاً فقط از یک نقاش برمی‌آید که این‌طور با شور و شوق از تابلوها و پدیدآورندگان‌شان بگوید.

«هفت روز» را نشر فنجان در 265 صفحه با ترجمه‌ی رضا رضایی منتشر کرده است. نمی‌شود این کتاب را معرفی کرد و از ترجمه‌ی عالی و درخشان رضائی یاد نکرد، ترجمه‌ای که لذت خواندن این کتاب را چند برابر می‌کند. در ضمن، تصویر تمام تابلوهایی که نویسنده در متن از آنها صحبت می‌کند، به همراه عکس‌های او در درسدن ویران شده و تصاویر و مطالب دیگر در بخش پیوست‌های پایان کتاب موجود است.

 

بخشی از کتاب

«مدت درازی بود -تقریباً چهار سال- که قاب نقاشی ندیده بودم. در خانه‌ام در کیِف یکی مثل این داشتم: قهوه‌ای، براق و کمی کثیف. موقعی که نقاشی می‌کنم تمام هیکلم رنگ‌وروغنی می‌شود. بهتر است بگویم موقعی که نقاشی می‌کردم. آخرین نقاشی‌ام را که درخت‌های شکوفه‌کرده‌ی شاه بلوط بود در مه‌ی 1941 کشیده بودم.

از این درخت‌‌ها در درسدن هم زیاد هست. وقتی به این‌جا آمدیم درخت‌های زیادی را دیدم که شکوفه‌های صورتی داده بودند. این‌جا شکوفه‌ها زودتر درمی‌آیند، اما در کیِف شکوفه‌ها در نیمه‌ی ماه مه درمی‌آیند. فرصت نکردم کیِف را بعد از آزادی‌اش ببینم. رفته بودیم جنوب. می‌گویند کیف بدجور ویران شده. سمت چپ خیابان خرِشچاتیک حتی یک خانه هم سالم نمانده.» (صفحه 24).

 

«چشم تیزبین رامبراند ژرف‌تر و ژرف‌تر زندگی را می‌کاود و اصیل را از غیراصیل و باطن را از ظاهر تشخیص می‌دهد. بسیاری از هم‌روزگاران رامبراند با شور و شوق خاصی همه چیز آثار او را کپی می‌کنند، از چهره‌ی آدم‌ها گرفته تا سگک کفش‌ها. آنها در بند جزئیات هستند، خواه قطره‌‌ای شبنم بر روی گل، خواه غلتیدن دانه‌ای گردو به زیر پا.

اما رامبراند چیز دیگری می‌خواهد. هنرمند ما بیش از ظاهر اشخاص و اشیا، که گاه فریبنده است، به سرشت درونی و راستین آنها نظر دارد. باید روشی بیابد تا با کمک آن بتواند از آنچه فرعی است درگذرد و به آنچه مهم است دست یابد. بدین ترتیب است که روش معروف «سایه روشن رامبراندی» متولد می‌شود.» (صفحه 58).

 

«در قرن پانزدهم جووانی دی پائولو، هنرمند ایتالیایی، در رساله‌ی نقاشی خود روش معروف به «آ پاستلو» را توضیح داد -اصطلاحی برگرفته از واژه‌ی ایتالیایی «پاستا» به معنای «خمیر»…لئوناردو داوینچی در طراحی سر آدم‌ها در شام آخر از این نوع گچ استفاده کرد. او هنگامی که سایه‌پردازی می‌کرد به حرکت ویژه و ملایم رنگ‌ها با استفاده از گچ‌ها اهمیت بسیار می‌داد.

با این گچ‌ها، تغییر تدریجی حرکت رنگ در شکل -همان اسفوماتوی روشن- که لئوناردوی بزرگ به خاطر آن معروف بود، آسان‌تر می‌شد. ولی آن زمان که هنرمندان بیشتر به فکر استحکام و ماندگاری آثار خود بودند، نقاشی پاستل چندان کاربردی نداشت و فقط برای طراحی مقدماتی مناسب بود و فقط در قرن هجدهم، یعنی آخرین عصر اشرافیت، دوران انحطاط و خوش‌گذرانی، عصر دامن‌های پف کرده و دامن‌های آهارخورده و عصر رقص‌های باشکوه و کلاه‌‌گیس‌های پودرزده، نقاشی پاستل ارج‌‌‌وقرب یافت.» (صفحه 162-163).

 
ادبیات شوروی
نجات شاهکارهای هنری از ویرانه‌های آلمان نازی

  این مقاله را ۱۹ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *