ناصر تقوایی؛ فرزند برومند نخل و خورشید
این مقاله را ۵ نفر پسندیده اند
نامهای بسیاری در تاریخ سینمای ایران آمدهاند و خاموش شدهاند، اما تنها اندکی توانستهاند جهانی مستقل بنا کنند؛ جهانی که نه بر شمار آثار، بلکه بر عمق نگاه و وسواس خلاقه استوار است. ناصر تقوایی از همین تبار است: فیلمسازی کمکار و کمحرف، اما صاحب جهانی که هر قابش همچون صفحهای از کتابی زنده، سرشار از شناخت و تجربه میدانی است. او دوربین را نه وسیله ثبت لحظهها، بلکه ابزاری برای فهم جهان میدانست؛ برای لمس فرهنگ، برای بازآفرینی زبان و جغرافیا. جهان او از دل خاک جنوب سر برآورد؛ از بادهای سنگین بندر، از سوت کشتیها، از ریتم زندگی مردمان ساحل. زیستی که با صبر و کنجکاوی در آن حل شد و آن را به قابهای ماندگار سپرد. او فرزند برومند نخل و آفتاب بود و دینش را به فرهنگ جنوب و تاریخ هنر و ادبیات ایرانزمین بهخوبی ادا کرد. در این نوشتار مرور مختصری خواهم داشت به برخی از مولفههای اصلی جان و جهان تقوایی بزرگ. با این دریغ که یکی از اصیلترین هنرمندان سده اخیر از میان ما رفت. جغرافیا بهمثابه شخصیت در سینمای تقوایی، جغرافیا صرفاً پسزمینه نیست؛ نیرویی زنده است که بر کنشها سایه میاندازد. جنوب ایران با بندرها، نخلها، بادهای موسمی و خطوط طبقاتی پررنگ، حضوری تعیینکننده دارد. در صادقکرده این فشار جغرافیا بر روان انسان نمود مییابد؛ و در ناخدا خورشید به اوج میرسد. اقتباس آزاد او از همینگوی، بافتزدایی و بازسازی رمانی است که تنها در بستر اجتماعی جنوب ایران معنا مییابد. دریا در این فیلم گذرگاه نجات و کمینگاه نابودی است؛ میدان معاملههای نیمهقانونی و رابط میان ساحل فقیرانه و سیاست بیثبات. این نگاه، جغرافیا را به عنصر فعال روایت بدل میکند. ادبیات در قلمرو سینما تقوایی با ادبیات رابطهای ویژه داشت. برای او اقتباس نه تصویرسازی ساده، بلکه ترجمه فرهنگی بود. داییجان ناپلئون نمونه بارز این رویکرد است؛ طنز پزشکزاد در دست او از دیالوگ فراتر رفت و در میزانسن، نورپردازی و طراحی لباس جاری شد. طنز در آثار او از برخورد نیروهای اجتماعی زاده میشود، نه صرفاً از گفتار. وفاداری در کار تقوایی وفاداری به حقیقت فرهنگی است، نه به متن. از همین رو ناخدا خورشید هرگز اقتباس وفادارانه نیست؛ بلکه روایتی تازه است که شالودهاش فقر، مناسبات قدرت و اقتصاد محلی جنوب ایران است. معماری تصویر: سکوتها و فاصلهها تقوایی به اقتصاد تصویر باور داشت؛ گزینشگری دقیق به جای انبوهسازی. فیلمهایش پر از سکوتاند؛ سکوتهایی که تهی نیستند، بلکه تماشاگر را وادار میکنند معنا را از میان خطوط نانوشته حدس بزند. نور در آثار او نه تزئین، بلکه نشانه رابطه شخصیت با محیط است. حرکت دوربین کوتاه و هدفمند است؛ گویی نگاه مخاطب را به تأمل در جزئیات محیط دعوت میکند. صدا نیز نقشی تعیینکننده دارد: لهجههای محلی، صدای باد و دریا، موسیقیهای بومی. او میدانست صدا حامل حافظه جمعی است و حتی یک لحن گفتاری میتواند طبقه اجتماعی را آشکار کند. شخصیتپردازی از دل جامعه قهرمانهای او ملوانها، کارگران، صیادان و زنانی گرفتار در ساختارهای مردسالارند؛ انسانهایی که شاید در تاریخ رسمی جایی نداشته باشند اما حامل حقیقتی انسانیاند. شخصیتهای او در مرز تناقضها زندگی میکنند: میان اخلاق و نیاز، میان امید و واقعیت، میان غرور شخصی و فشار جامعه. همین قرار گرفتن در مرزهاست که به آثارش عمق روانشناختی میدهد؛ عمقی که بیآنکه آموزشی یا شعاری باشد، در خود روایت جاری میشود. مستند بهمثابه شالوده روایت پیش از آنکه فیلمساز داستانی شود، دیدن را آموخت؛ دیدنی همراه با کنجکاوی مردمشناسانه. مستندهایی چون باد جن، اربعین و تمرین آخر تنها ثبت آیین یا رویداد نیستند؛ آنها پرده از فرآیندهای پیچیده اجتماعی و فرهنگی برمیدارند. دوربین او چشم درون جامعه است؛ چشمی که فاصله را حفظ میکند اما به عمق زندگی مردم نیز نفوذ مییابد. این تربیت مستندسازانه بعدها در آثار داستانیاش به شکل کاوش در رابطه فرد با زمینه فرهنگی ظاهر شد. شخصیتهای او نه در خلأ، بلکه در دل شرایط تاریخی و زیستمحیطی خاص شکل میگیرند؛ فرهنگ برای او نه الهام، بلکه ماده خام روایت است. کمکاری یا وسواس؟ پرسش همیشگی این است که چرا تقوایی کم ساخت. پاسخ در وفاداری او به معیارهای خلاقه نهفته است. او کیفیت را بر کمیت ترجیح داد و حاضر نبود با هر شرایطی سازش کند. سکوتهای طولانی او موضعی فرهنگی بود: فیلم باید بر اساس اصول زیباییشناختی و اخلاقی ساخته شود، نه براساس اقتضای بازار. همین ایستادگی، هرچند سینمای ایران را از آثار بیشتر او محروم کرد، اما نمونهای مثالزدنی از پافشاری هنرمند رامنشدنی بر مواضع خویش به جا گذاشت. آثار اندک او به پدیدههایی مرجع بدل شدند؛ کیفیت نگاهش بیش از تعداد فیلمها الهامبخش نسلهای بعدی شد. میراث فراملی گرچه تقوایی عمیقاً محلی کار میکرد، آثارش برای مخاطب جهانی نیز قابلدرک است. او با پرداخت دقیق به یک موقعیت خاص، پرسشهای جهانی را پیش میکشد: انسان چگونه با محیط درگیر میشود؟ قدرت چگونه بر بدن مردم فشار میآورد؟ تعلق و بیگانگی چگونه شکل میگیرند؟ همین جنبه جهانی باعث شد تحلیلگران خارج از ایران نیز به آثارش توجه کنند. رویکرد او، ترکیب پژوهش میدانی با زبان سینمایی، در بسیاری از سینماهای ملی جهان قابل مقایسه است. ناصر تقوایی تنها فیلمساز نبود؛ او طراح جهانی منحصربهفرد بود. جهانی که از دل مشاهده مردم، تاریخ محلی، زبان و سکوت، و جغرافیای سخت و زیبا بیرون آمد. در این جهان، سینما ابزاری برای شناخت فرهنگ و انسان شد. هر فیلم او همچون کتابی است که باید بارها ورق زد، زیرا در قابها و سکوتهایش معانی تازه نهفته است. او نشان داد سینما میتواند هم مردمنگاری باشد و هم درام؛ هم ادبیات را بازآفرینی کند و هم جغرافیا را به شخصیت بدل سازد. همین ترکیب یگانه است که او را در تاریخ سینمای ایران به چهرهای بیهمتا بدل کرده است؛ فیلمسازی که بهجای ساختنِ زیاد، جهانهای عمیق و ماندگار آفرید. ناصر تقوایی؛ فرزند برومند نخل و خورشید
پیشنهاد مطالعه: آرامش در درود بیکران




