سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

سه داستان جذاب به هم پیوسته

سه داستان جذاب به هم پیوسته

 

بسیاری از آثار علمی-تخیلی خیلی زود و با پیشرفت‌های تکنولوژیک کهنه می‌شوند و دیگر دیدن و خواندن آن‌ها شوقی برنمی‌انگیزد. چه چیزی باعث شده «کوه‌های سفید» و دو کتاب بعدی این سه‌گانه در این زمره نباشند؟ کریستوفر به جای این‌که بنشیند و به فکرهای بیهوده‌ای بپردازد که چه خواهد شد و چه خواهد آمد، به جامعه‌ی کنونی نگاه می‌کند. او موضوعی عزیز و بسیار ارزشمند را شالوده و اساس کار خود قرار می‌دهد: آزادی.

بسیاری از آثار علمی-تخیلی خیلی زود و با پیشرفت‌های تکنولوژیک کهنه می‌شوند و دیگر دیدن و خواندن آن‌ها شوقی برنمی‌انگیزد. چه چیزی باعث شده «کوه‌های سفید» و دو کتاب بعدی این سه‌گانه در این زمره نباشند؟ کریستوفر به جای این‌که بنشیند و به فکرهای بیهوده‌ای بپردازد که چه خواهد شد و چه خواهد آمد، به جامعه‌ی کنونی نگاه می‌کند. او موضوعی عزیز و بسیار ارزشمند را شالوده و اساس کار خود قرار می‌دهد: آزادی.

 

 

سه داستان جذاب به هم پیوسته

 

ده‌ها سال پیش از شروع ماجرای کتاب، همه‌ی شهرهای بزرگ و همه‌ی صنایع و دستاوردهای بشر در اثر جنگ کشورها با یکدیگر و بعد ناگهان هجوم بیگانگان از سیاره‌ای بسیار دور نابود شده است. بیگانگان با نصب کلاهک روی سر آدم‌هایی که باقی‌مانده‌اند بر آنان حکومت می‌کنند و آن‌ها را به بردگی واداشته‌اند. هر نوجوانی که به سن بلوغ می‌رسد روی سرش کلاهک می‌گذارند تا مطیع و فرمانبردار باشد. برخی کلاهک‌ها خوب عمل نمی‌کنند و طرف دیوانه و آواره می‌شود.

اما گروهی از مردم توانسته‌اند خود را از تسلط بیگانگان در امان نگاه دارند. آنان در کوه‌های سفید که پای بیگانگان نمی‌تواند به آن نقاط برسد جمع شده‌اند و در تدارک مبارزه‌ای بزرگ برای نابودی بیگانگان و آزادی زمین از آن‌ها هستند. مبارزان خود را به شکل آواره‌ها در می‌آورند. به شهرهای مختلف می‌روند و نوجوانان آماده‌تر از نظر فکری را قبل از کلاهک‌گذاری، آگاه می‌کنند و آن‌ها را به سوی کوه‌های سفید می‌فرستند … .

 

«کوه‌های سفید» و دو کتاب بعدی آن از بهترین نمونه‌های آثار علمی و تخیلی در ادبیات کودکان هستند.

اکثر آثار علمی تخیلی، چه در حیطه‌ی کودکان و چه در عرصه‌ی بزرگسالان، سرنوشت غم‌انگیزی دارند. اکثر آثار علمی تخیلی در واقع نه علمی‌اند و نه تخیل‌شان قادر به مداخله در واقعیت و  اثبات درستی حرفشان شده است. آنان معمولاً مخلوق ذهن‌هایی هستند که به دلیل دوری از تفکر علمی گمان می‌کنند که علمی تخیلی یعنی عجیب و غریب. همراه با نمایش دستگاه‌های عجیب و تکنولوژی‌های مثلا پیچیده و میلیون‌ها چراغ و نورافشانی و چیزهای دیگر. به همین علت خیلی زود خیالشان رنگ می‌بازد و از یادها محو می‌شوند.

 

 

 

مشهورترین‌شان کتاب‌ها و فیلم‌های جنگ ستارگان است که در زمان خود سوپر پروداکشن و خیلی پیشرفته جلوه می‌کرد. در حالی که در همان زمان نیز معلوم بود تخیل علمی در آن راهی ندارد. به طور مثال،‌ در حالی که مثلا دارند جنگ‌های فوق پیشرفته‌ی فضایی را به تصویر می‌کشند، دلاوران فضایی با شمشیر می‌جنگند! منتهی شمشیرهایی که تیغه‌شان لیزری است!

این اوج خلاقیت فکری سازندگان علمی تخیلی‌های قلابی است که در همان زمان «مل بروکس» فیلمساز با شعور و طناز آمریکایی فیلم «گلوله‌های فضایی» را بر همین اساس در هجو جنگ ستارگان ساخت. از این مثال‌ها در جنگ ستارگان فراوان است. نمونه‌ی دیگرش اتوبوس فضایی‌ست با شکلی مشابه اتوبوس!

 

ویژگی مهم  چنین علمی تخیلی‌هایی این است که خیلی زود از رده خارج می‌شوند. در دهه‌ی چهل شمسی، مجموعه‌ای تلویزیونی به نام «فلاش گوردن» به شهرت و محبوبیت رسید که مثلا اوج جلوه‌های ویژه‌ی زمان خود بود. اما فقط بیست سال بعد،‌ حتی بچه‌های سه چهار ساله نیز مسخره بودن دکورها و جلوه‌های ویژه‌ی آن را به سخره می‌گرفتند و خیلی زود به کلی فراموش شد.

حتی مجموعه‌ی پیشتازان فضا نیز که بعد از آن آمد، فقط کمی بهتر بود و آن هم به سرعت از یادها رفت. تنها چیزی که از آن مجموعه به یادگار ماند! و در سال‌های اخیر مدتی مد شد، «ابروهای اسپاکی» بود که برخی خانم‌ها ابروهای خود را به شکل ابروهای کاپیتان اسپاکِ آن مجموعه در می‌آوردند.

 

 

اما آثار واقعا علمی تخیلی هیچ‌گاه کهنه نمی‌شوند. ژول‌ورن همیشه ژول‌ورن است. همین سه کتاب جان کریستوفر نیز نمونه‌ی خوبی از کارهای ماندگار علمی تخیلی است. آن‌قدر ماندگار که کانون فعلی پرورش فکری کودکان برای پنجاهمین سالگرد کانون یکی از مواردی را که تجدید چاپ می‌کند همین سه کتاب است.

علت فراموشی قلابی‌ها و راز ماندگاری این‌گونه آثار چیست؟

بررسی این سه کتاب می‌تواند ما را به پاسخ‌ این پرسش رهنمون شود.

 

در سراسر کتاب، از نمایش ابزارهای عجیب و غریب و دستگاه‌های خیلی پیچیده خودداری شده است. یعنی حداکثر وسیله‌ی به اصطلاح پیشرفته‌ی بیگانگان که در این کتاب‌ها، سه‌پایه‌های غول‌پیکر (وسیله‌ی حمل و نقل‌شان) و برکه‌ی آتش است که منبع تامین هوا و انرژی شهرهای آنان است. تولید این وسیله‌ها و هم چیزهای دیگری که در کتاب معرفی می‌شدند، در زمان نگارش کتاب نیز تولیدی پیش پا افتاده برای صنعت در دهه‌ی شصت میلادی بود. خیلی هم ساده و راحت.

در واقع جان کریستوفر با یک تمهید هوشمندانه در ساخت و بنای یک اثر علمی تخیلی، به جای آن‌که صد سال آینده (یا بیشتر) را پیشگویی کند و چیزهایی را معرفی کند که ده یا بیست سال بعد برای مخاطبان خود چیزهای مسخره و ساده‌ای به نظر برسد،‌ چیزهایی ساده را ملاک کار قرار داده که در همان زمان نیز ساده بودند اما به جای آن، جامعه‌ی انسانی و مردم را ده‌ها سال به عقب برده است.

یعنی جامعه‌ی انسانی در زمان وقوع جریان داستان،‌ اگر چه از نظر زمانی مثلا صد سال جلوتر از امروزند اما به خاطر آن‌که به دلیل همان کلاهک‌هایی که بیگانگان سرشان گذاشته‌اند،  از پیشرفت علم و صنعت نیاکان خود بی‌خبرند. حالا حتی دیدن یک قوطی کنسرو  یا مشاهده‌ی بنای متروهای تخریب شده یا حتی عملکرد یک ساعت مچی نیز برای آن‌ها عجیب است. با چنین تمهیدی، جان کریستوفر خود را از دردسر پیش‌گویی علمی (که بعدا غلط از آب دربیاید) نجات داده است. اما راز ماندگاری این کتاب‌ها در چیزی مهم‌تر است.

 

 

 

کریستوفر به جای این‌که بنشیند و به فکرهای بیهوده‌ای بپردازد که چه خواهد شد و چه خواهد آمد، به جامعه‌ی کنونی نگاه می‌کند و سعی می‌کند قوانین و ماهیت درونی جامعه‌ی خود را بشناسد. سعی می‌کند دریابد که این جامعه از چه جاهایی آسیب‌پذیر است و سعی می‌کند بفهمد اگر روزی سامان اجتماعی دنیای امروز از هم پاشید، بشر دوباره چگونه می‌تواند سر بر آورد و بر پای خود بایستد.

او موضوعی عزیز و بسیار ارزشمند را شالوده و اساس کار خود قرار می‌دهد: آزادی. قهرمانان کریستوفر  که از کشورهای مختلف اروپا  به کوه‌های سفید آمده‌اند،  زیر رهبری یولیوس متحد شده‌اند تا برای دستیابی به آزادی مبارزه کنند. از راه‌هایی به غایت ساده و قابل لمس.

در دو نقطه‌ی دیگر جهان نیز مشابه چنین حرکتی انجام شده. در چین و آمریکا که آن ها هم تحت رهبری یولیوس در می‌آیند. نکته‌ی جالب آن که آمریکا یک سال بعد از اروپا و چین نجات پیدا می‌کند آن هم توسط تیم اروپایی! چون عملیات خودشان که همزمان با دو نقطه‌ی دیگر بود، شکست خورده است.

 

سه پایه‌ها هر سال در جشن کلاهک‌‌گذاری نوجوانان، بهترین و قوی‌ترین و سریع‌ترین آنان را طی  مراسمی ورزشی شبیه المپیک انتخاب می‌کنند و پیش خود می‌برند.

نوجوانان مبارز هم با کلاهک‌های قلابی که در کوه‌های سفید برای آن‌ها درست شده و فقط ظاهرش شبیه به کلاهک‌های بیگانگان است، با تمرین‌های مداوم و سخت، آمادگی جسمانی و ورزشی خود را آن چنان بالا می‌برند که بتوانند قهرمان شوند و به عنوان «برده‌های خوشبخت که امکان خدمت به اربابان را یافته‌اند»،  به شهرهای بیگانگان راه پیدا کنند و شرایط آن‌ها را بسنجند و اطلاعات لازم را برای نابودیشان فراهم کنند.

این‌ها را در قالب داستانی جذاب دنبال می‌کنیم تا زمانی که به آرزویشان می‌رسند و هر سه شهر بیگانگان نابود می‌شود. اما پس از آن نیز کریستوفر ماجرای خود را ادامه می‌دهد.

در انتهای داستان می‌بینیم که حالا مردم نجات یافته باز هم و بیش از گذشته به هوشمندی و اتحاد نیازمندند تا دوباره دچار بلای بزرگ‌تری نشوند. بلایی که می‌تواند آن‌ها را دوباره به جنگ و اختلاف با یکدیگر بکشاند.

حالا مسئله اصلی و موضوع مهم، باز هم مبارزه برای حفظ صلح است. برای پرهیز از جنگ‌هایی میان خود مردم و میان کشورهای مختلف که می‌تواند جهان را دوباره به سوی بدبختی ببرد.

این قصه‌ی ملموس و آشنا، رمز ماندگاری کوه‌های سفید است.

 

#جان-کریستوفرسام یود، با نام نویسندگی «جان کریستوفر» شهرت خود را مرهون داستان‌های علمی-تخیلی است که برای نوجوانان نوشته‌. مهم‌ترین اثر کریستوفر سه‌گانه «سه‌پایه‌ها» شامل «کوه‌های سفید»، «شهر طلا و سرب» و «برکه آتش» است. او ۲۰ سال بعد کتاب دیگری با نام «وقتی که سه پایه‌ها آمدند» نوشت و آن را به چهارگانه بدل ساخت.

  این مقاله را ۹۰ نفر پسندیده اند

7 دیدگاه در “سه داستان جذاب به هم پیوسته

  1. عليرضا می گوید:

    یکی از بهترین تایم های نوجوانیم که حس غیرقابل وصفی بهم میداد، خواندن این سه جلد کتاب بود. جان کریستوفر به قدری باظرافت این کتابها رو تألیف کرده که هر نوجوانی میتونه خودش رو در نقش نوجوانان در داستان قرار بده و همه لحظات و وقایع رو تجسم و تصور کنه!
    حس عجیب و تجربه غریبی بود.

  2. محسن می گوید:

    من دبستان بودم خوندم عالیه بعدا فهمیدم جلد چهارمی دارد که زمانش قبل از اون سه تا است. تعجب می کنم چرا هیچ وقت فیلم یا انیمیشنش ساخته نشد. بعدا دیدم منتقدان داستانهای علمی تخیلی به دلایل مسخره تحویلش نگرفته اند.

  3. حمید می گوید:

    من پارسال پیداشون کردم و دوباره خوندم خیلی حال داد جدا از داستانش حس نوستالژیک خیلی خوبی بود

  4. بهاره می گوید:

    من اینها رو دوم راهنمایی بودم خوندم. عاسقشون بودم. هنوز هم کل داستان یادمه

    کوههای سفید رو از مدرسه گرفتم بعد کلی گشتم تا «شهر طلا و سرب» و اون یکیشو پیدا کنم

    برا این گروه سنی یه کتاب دیگه هم که خیلی باهاش کیف کردم این بو د: مسافر کشتی اولیس. نوشته انا ماریا ماتوته. چاپ کانون پرورشی بود فک کنم. انقدر عالیه که چند وقت پیش افتاده بودم دنبال انگلیسیش را پیدا کنم

  5. امیر می گوید:

    بسیار متشکرم از این مطلب زیبا و اشاره به تریولوژی زیبای جان کریستوفر

    کودک بودم و در دوران دبستان که اولین کتاب را خاله مرحوم و عزیزم به من هدیه داد و بعدها دو قسمت بعدی را.
    کوه های سفید!
    نمیدانم چگونه وصف کنم لذتی را که ازهمراهی ٣ نوجوان با ٣ رفتار و شخصیت متفاوت جهت شکست بیگانگان احساس میکردم
    انجاییکه اولین سه پایه توسط انها با تخم مرغهای فلزی که پیدا کرده بودند نابود شد و من چقدر حس خوبی داشتم
    هنوز هم جملات اخر کتاب و احساسی که از حرکت به سمت کوه های سفید بیان میدارد را بیاد دارم
    حس حرکت به سمت سفیدی متعالی و حس سرمای مطلوبی که از کوه های سفید میوزد
    هنوز هم با تمام وجود انرا حس میکنم

    این مطلب شما برایم یک نوستالژی بود و یاداور از دست رفته بزرگواری که برای تمامی کسانی که میشناختنش یک معلم و یک فرشته بود و بیماریش انگیزه ورود من به رشته پزشکی انهم از رشته ریاضی !

    و من صمیمانه بخاطر این یاداوری از شما سپاسگزارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *