سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

سقاها: بوداهایی که ویران می‌شوند

سقاها: بوداهایی که ویران می‌شوند


تاکنون 3 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

سقاها جدیدترین رمان عتیق رحیمی، نویسنده‌ی نام‌آشنای افغانستانی است؛ رمانی که در آن برخلاف بیشتر آثاری که درباره‌ی افغانستان و استقرار طالبان خلق شده، قرار نیست اشک مخاطب را با نشان دادن عریان رنج و خشونت درآورد. این رمان، اثری پرسشگر است که خواننده را وادار می‌کند به فاجعه‌ای کمتر گفته‌شده فکر کند: سرنوشت انسان‌هایی گم‌گشته که طالبان تاریخ و هویت‌شان را ویران کرد.

سقاها

نویسنده: عتیق رحیمی

مترجم: بنفشه فریس‌آبادی

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۴۰۰

تعداد صفحات: ۲۳۲

شابک: ۹۷۸۶۲۲۰۱۰۹۰۶۸

سقاها جدیدترین رمان عتیق رحیمی، نویسنده‌ی نام‌آشنای افغانستانی است؛ رمانی که در آن برخلاف بیشتر آثاری که درباره‌ی افغانستان و استقرار طالبان خلق شده، قرار نیست اشک مخاطب را با نشان دادن عریان رنج و خشونت درآورد. این رمان، اثری پرسشگر است که خواننده را وادار می‌کند به فاجعه‌ای کمتر گفته‌شده فکر کند: سرنوشت انسان‌هایی گم‌گشته که طالبان تاریخ و هویت‌شان را ویران کرد.

سقاها

نویسنده: عتیق رحیمی

مترجم: بنفشه فریس‌آبادی

ناشر: چشمه

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۴۰۰

تعداد صفحات: ۲۳۲

شابک: ۹۷۸۶۲۲۰۱۰۹۰۶۸

 


تاکنون 3 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

«یازدهم مارس 2001: نیروهای طالبان دو مجسمه‌ی بودا در بامیانِ افغانستان را تخریب کردند.» (ص. 11)

این یک پیش‌آگهی است؛ جمله‌ای که پیش از آغاز جدیدترین رمان عتیق رحیمی به خواننده می‌گوید که چه اتفاقی در پیش روست. کتاب سقاها، آن‌طور که نویسنده درست یک صفحه قبل از شروع رمان می‌نویسد، روایت «شکست تاریخ» (ص.11) است. سقاها داستان رنجی است که در دوران حکومت طالبان به مردم افغانستان تحمیل می‌شود، اما برخلاف بیشتر داستان‌هایی که از دل فجایعی مثل استقرار طالبان خلق می‌شوند، روایتی ضدکلیشه است که به جای نمایشی ترحم‌برانگیز از تجاوز، درد، غارت و بی‌دادْ پرسشگری می‌کند و ذهن خواننده‌اش را به چالش می‌کشد.

با خواندن رمان عتیق رحیمی قرار نیست تصویر زنان در بند طالبان و رد شلاق‌های پشت مردم را ببینیم. قرار نیست تصویری از آدم‌های تا گردن دفن شده در زمین را ببینیم که در استادیوم کابل در انتظار سنگسارند و این از بزرگ‌ترین امتیازهای رمان است.

 

کتاب سقاها جسورانه از این تصویرهای کلیشه‌ای فاصله می‌گیرد تا دردی شدیدتر را به جان خواننده‌اش بیندازد؛ درد مواجه شدن با چیزهایی که دیدن دائم آن کلیشه‌های اشک‌آورْ ما را از آن‌ها غافل کرده. عتیق رحیمی در این رمان از بی‌هویتی می‌گوید؛ از گم‌گشتگی مردمی که استبدادْ تاریخ و ریشه‌های‌شان را می‌گیرد و آن‌ها را به قعر دره‌ی ویرانی می‌اندازد.

رمان در ۳۰ فصلْ دو روایت موازی را با دو شیوه‌ی روایی مختلف پیش می‌برد؛ دو روایت موازی از دو مرد افغانستانی غریبه به نام‌های تُم و یوسف؛ یکی مهاجری تحصیل‌کرده که در فرانسه زندگی می‌کند و دیگری سقایی که در افغانستان است و مسئول رساندن آب به نمازگزاران مسجد و خانه‌های مردم. داستان در همان روز تاریخی یازدهم مارس 2001 اتفاق می‌افتد.

 

بودای بامیان

 

 

کتاب سقاها بر پایه‌ی مجموعه‌ای از این‌همانی‌ها و تقابل‌های دوبه‌دو بنا شده. دو بودا، دو شخصیت محوری، دو فرهنگ، دو معشوقه، دو کشور و … این تقابل‌های دوبه‌دو یک فصل‌درمیان و هر بار از زاویه‌ای نزدیک به یکی از این دو شخصیت محوری به صورت موازی روایت می‌شوند تا آرام‌آرام به هم نزدیک شوند و جایی در پایان رمان هم را قطع کنند. راوی در هر فصل خواننده را به یکی از این دو شخصیت نزدیک می‌کند تا با آن‌ها همراه شود. تم و یوسف به‌رغم تفاوت‌های آشکار شخصیتی، اشتراک‌های انکارناپذیری دارند که آن‌ها را از کیلومترها دورتر به هم مرتبط می‌کند.

مهم‌ترین وجه تشابه این دو شخصیت شاید این باشد که هردو همیشه غریب، در فرار و در‌عین‌حال در جست‌وجوی هویتی هستند که جبرِ تاریخ و جغرافیا از آن‌ها گرفته.

تم و یوسف هر دو (و هرکدام به شکلی) در شکاف و تعلیقی برزخی زندگی می‌کنند؛ فاصله‌ای میان کلماتی که به زبان می‌‎آورند و آن‌چه درون‌شان می‌گذرد؛ شکافی بین نام‌های حقیقی و قراردادی‌شان؛ برزخی میان گذشته‌ی آشنا، حال محتوم و آینده‌ای مبهم.

 

پدر یوسف سقا بوده. شغلی که

«تنها مردان اهل شَمالی و به‌ویژه کَلَکانی‌ها اجازه و امتیاز اشتغال در آن را داشتند و پدرش که یک هزاره و اهل دره‌ی آجر، در نزدیکی سد اژدها، بوده حق نداشته آن‌ها را از نان خوردن بیندازد.» (ص. 67)

بااین‌حال پدر یوسف به‌رغم تمام تهدیدها تا پای جان شغلش را رها نمی‌کند. او برای این‌که جان پسرانش را نجات دهد،

«نام‌شان را به سلیمان و یوسف، که در میان هزاره‌ها به ندرت دیده می‌شده، تغییر داده است.» (ص.67)

یوسف که بعد از مهاجرت برادرش به ایران و گم شدنش مسئول نگهداری از شیرین -همسر برادرش- هم هست، بار مشک آبی سنگین، نامی غریبه و عشقی ممنوعه را به دوش می‌کشد که هیچ‌کدام متعلق به او نیستند.

یوسف هویتی را جست‌وجو می‌کند که در این برزخ جهنمی گم شده است. «تم هم همین کار را می‌کند؛ به افکار و عقاید افغانش لباس مبدل پوشانده و خود را پشت کلمات و مفاهیم فرانسوی پنهان می‌کند.» (ص. 61) تم که پس از گذشت سال‌ها فرار از افغانستان و زندگی در غربت با همسر و فرزندش، چاره‌ی ناکامی، بی‌خویشی و سرگشتگی‌اش را در عشقی آتشین نسبت به نوریه (یک زن کاتالانی ساکن آمستردام) می‌بیند، همه‌چیز را در پاریس رها می‌کند و به سمت آمستردام می‌رود تا شاید وطنش را در دامن او بیابد.

 

عتیق رحیمی
عتیق رحیمی – نویسنده کتاب سقاها

 

 

عتیق رحیمی در خلال این دو روایت موازی به مخاطب یادآوری می‌کند که وقتی که زاده‌ی چنین جغرافیا و در بند این جبر تاریخی باشی، سقوط بسیار نزدیک است. «پرتگاه آن‌جاست؛ در فضای خالی میان کلمات و افکارت. در فاصله‌ی میان دو اسم کوچکت. در این مسیر میان ذهن و دستت که کلمات از آن عبور می‌کنند؛ در امتداد فاصله‌ی میان کابل، پاریس و آمستردام که بدن تبعیدی‌ات در آن شناور است.» (ص. 61)

چیره‌دستی عتیق رحیمی در خلق این رمان به ایده‌های نابش برای رساندن تم، یوسف و دو مجسمه‌ی بودای بامیان به سرنوشت مشابه و محتوم‌شان ختم نمی‌شود. او در اجرای این ایده‌ها برای معناسازی هم بسیار موفق عمل کرده. تقابل‌ها، شکاف‌ها و این‌همانی‌هایی که در طی فصل‌های مختلف به تصویر کشیده می‌شوند، فرازوفرودهای مسیری هستند که تم و یوسف در آن قدم برمی‌دارند و تقلا می‌کنند تا چیزی را که طالبان از آن‌ها گرفته، پس بگیرند.

غافل ازاین‌که با هر قدم به سقوط در دره نزدیک‌تر می‌شوند. سقوط در پرتگاهی که عتیق رحیمی با ذکاوت پیش روی آن‌ها و ما باز می‌کند تا ببینیم تسلط حکومت‌هایی همچون طالبان بر ملت‌ها، چه سرنوشتی را برای مردم جهان رقم می‌زند.

فرقی نمی‌کند که سقای فرودست بی‎سوادی باشیم که اگر به موقع آب را به نمازگزاران نرساند، نود ضربه شلاق در انتظارش است. یا مهاجری تحصیل‌کرده که داروندارش را برداشته و به اروپا گریخته. هیچ عشقی، هیچ خاطره‌ای و هیچ دست‌آویزی ما را نجات نمی‌دهد. هرکه باشیم و هرکجا که باشیم، سرنوشت سقاها و دو مجسمه‌ی بودای بامیان در انتظار ماست.

 

#افغانستان

  این مقاله را ۹ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *