راویِ سرزمینی از کلام
بختیار علی پیش از آنکه رماننویس معروفی شود یک شاعر بود. مثل بسیاری دیگر از همزبانانش؛ که گویی شوق سرودن شعر و سر دادن آواز در تاریکی شبها و پیچ و خم سفرهای کوهستانیشان پایانناپذیر است. سالها پیش در شعری نوشت: «به یاد نمیآورم… چرا کشاورز شدم؟ چرا پوچی میکارم؟ چرا خشکی برداشت میکنم؟ به یاد نمیآورم… چرا کتابهایی اینچنین بزرگ نوشتم؟ چرا باغهایی اینچنین تودرتو ساختم؟…»
بختیار علی پیش از آنکه رماننویس معروفی شود یک شاعر بود. مثل بسیاری دیگر از همزبانانش؛ که گویی شوق سرودن شعر و سر دادن آواز در تاریکی شبها و پیچ و خم سفرهای کوهستانیشان پایانناپذیر است. سالها پیش در شعری نوشت: «به یاد نمیآورم… چرا کشاورز شدم؟ چرا پوچی میکارم؟ چرا خشکی برداشت میکنم؟ به یاد نمیآورم… چرا کتابهایی اینچنین بزرگ نوشتم؟ چرا باغهایی اینچنین تودرتو ساختم؟…»
بختیار علی در سال ۱۹۶۶ در سلیمانیهی کردستان عراق به دنیا آمد. یعنی دقیقاً در همان سالی که ژنرال عبدالرحمن محمد عارف، پس از توطئهی بمبگذاری در هلیکوپتر برادرش، به عنوان جانشین او، به سمت ریاست جمهوری رسید؛ تا دو سال بعد که بعثیها به رهبری حسن البکر و صدام حسین با یک کودتای این بار بدون خونریزی برکنارش کردند و حکومت را به دست گرفتند. به این ترتیب سالهای کودکی و نوجوانی او در سایهی قدرت بلامنازع صدام حسین و حزب بعث سپری شد.
در آغاز جوانی، برای تحصیل در رشتهی زمینشناسی وارد دانشگاه دولتی سلیمانیه شد. چندی پس از آن و به دنبال شرکت در یک تظاهرات علیه حکومت صدام حسین، مجروح، و برای در امان ماندن از گزند نیروهای دولتی مجبور به ترک تحصیل شد. مصادف با همین ایام بود که به نویسندگی و شعر روی آورد.
پس از خیزش کردها در سال ۱۹۹۱ و تشکیل یک منطقهی پرواز ممنوع در شمال عراق توسط ایالات متحدهی آمریکا و بریتانیا، کردستان عراق به یک منطقهی نیمه خودمختار تبدیل شد. در نتیجهی این سیاست، روشنفکران کُرد تا حدودی توانستند آزادانه به فعالیت و ابراز عقاید خود بپردازند. در همین دوران بود که بختیار علی و جمعی دیگر از دوستانش دست به انتشار یک نشریهی فلسفی به نام «آزادی» زدند. این پایان ماجرا نبود. یک سال بعد، در سال ۱۹۹۲ بختیار علی نخستین مجموعهی شعر خود را با نام «گناه و کارناوال» منتشر کرد. بارقههای امید در بین جریان روشنفکری، نویسندگان و روزنامهنگاران کردستانی جرقه زده بود و جریانهای مختلف ادبی کُردی در حال رشد و خودنمایی بودند، با این حال این مجال دیری نپایید. مدت کمی پس از این اتفاقات و با شروع جنگهای داخلی کردستان عراق در سال ۱۹۹۴، بختیار علی مجبور به ترک زادگاه خود به مقصد آلمان شد و از همان دوران هم بود که توانست خود را به عنوان یک نویسندهی صاحب سبک و تاثیرگذار به جامعهی ادبی کردی معرفی کند.
او دربارهی دلایل مهاجرت خود به یکی از رسانههای آلمان گفته است: «من ناشر مجلهی فلسفی آزادی بودم، فعالیت من به عنوان یک روزنامهنگار و نویسنده بسیاری از سیاستمداران را عصبانی کرده بود. پس از شروع جنگهای داخلی، من و سایر دوستانم در مجله تحت فشار زیادی قرار گرفتیم و مرتباً از طرف گروههای مختلف درگیر در جنگ تهدید میشدیم. اینگونه بود که دیگر نتوانستم در کردستان بمانم.»
بختیار همچون یک ققنوس از خاکستر گمنامی در غربت نیز برخاست و با فروش ۲۵۰۰۰ نسخهای از ترجمهی آخرین انار دنیا به زبان آلمانی به شهرت و اعتباری غیر قابل تصور در جامعهی ادبی آلمان رسید. استفان ویدنر منتقد روزنامهی Suddeutsche Zeitung در مورد او مینویسد: «خیلی دیر، ولی بالاخره آخرین انار دنیا به آلمانی هم ترجمه شد. کتابی که باید مدتها پیش میخواندیم. حالا میفهمم چرا این نویسنده در زادگاه خود به یک نماد تبدیل شده است.»
رمانهای او هم در عراق و هم در ایران در زمرهی پرفروشترین آثار ادبی قرار میگیرند. بختیار علی در سال ۲۰۰۹ موفق به دریافت جایزهی ادبی هَردی در اقلیم کردستان عراق شد. چند سال بعد، در سال ۲۰۱۴ جایزهی ادبی شیرکو بیکَس به او تعلق گرفت و در سال ۲۰۱۷، دقیقاً یک سال پس از ترجمهی آخرین انار دنیا به زبان آلمانی، برندهی جایزهی معتبر ادبی نلیساکس شد. این اولین باری بود که این جایزه به نویسندهای تعلق میگرفت که به زبانی غیراروپایی مینویسد.
رمانهای بختیار علی به روایت روی تاریک آنچه که به عنوان خیزش کردی در عراق شناخته میشود میپردازند. او در جایی گفته بود: « آنچه که شما به عنوان خیزش کُردی در عراق میشناسید در واقع نه یک انقلاب با چشماندازی سیاسی برای پیشرفت جامعه، زنان، دموکراسی یا آموزش همگانی بود بلکه تنها عملی بود برای دفاع از خود. در واقع آن خیزش به ما اجازه میداد تا در مقابل دولت عراق که برنامهی سیاسی نسلکشی علیه ما را به پیش میبرد از خود دفاع کنیم.»
در آخرین انار دنیا، این مظفر است که داستانش را روایت میکند. او که به همراه عدهی دیگری از مهاجران، سوار بر قایق، به سمت اروپا میرود فرماندهی پیشمرگهای است که در جنگی با دولت بعث جان یکی از رهبران محاصره شدهی کُرد را نجات میدهد و در جنگی دیگر، به اسارت میافتد و ۲۱ سال بعد، پس از آزادی، سفری را برای شناخت دوبارهی کشورش شروع میکند. سفری در میان قصهها و رازها و زندگی کسانی که وعده دادهاند در یافتن پسرش یارش باشند. سفری که در نهایت او را به مسیری میراند که هزاران نفر دیگر پیش و پس از او را نیز: از دریای مدیترانه به سوی سرزمینهای غرب. آخرین انار دنیا داستانی است به شدت فریبنده، شعری است متعلق به زمان و زمانهی ما و دریچهایست برای هدایت خواننده به جهانی دیگر. Times Literacy Supplement در مورد این کتاب نوشته است: پانورامای قدرتمندِ غمافزایی است برای توصیف جامعهای زخم خورده از تاریخ.
در داستانی دیگر، بختیار علی باز هم به کردستان بازمیگردد، به دههی ۱۹۸۰ میلادی. این بار برای روایت حیات دو خواهرِ سرشار از شوق زندگی و میل به آزادی ولی محبوس در شهری که جنگ منزویاش کرده، با دو سرنوشت متفاوت. خندان، خواهر بزرگترش، پروانه را عاشقانه دوست دارد و او را تحسین میکند و تنها رویای پروانه ترک آن شهر و دیار است. بالاخره روزی میرسد که موفق به فرار از آن دیار میشود و تصمیم میگیرد که به همراه فریدون، عاشقِ متنفر از جنگش، راهی سرزمین خیالی عشقستان شود. جایی در میان کوهها و دور از گزند جنگآوران شهر. خندان مثل تمام کسانی که خویشاوند گناهکاری دارند، توسط اربابان جنگ دستگیر و به زندانی مخصوص خائنان اعزام میشود. جایی که در آن محکوم است به تماشای مرگ پروانه و سوختن عشقستان (که بالاخره سقوط کرد) از دریچهی پنجرههایش. «غروب پروانه» ترکیبی ماهرانه است از خیال و واقعیت و سفری است به اعماق روح شرقیِ جوامع درگیر با جنگ و تعصب.
بختیار علی برخلاف بسیاری از نویسندگان خاورمیانهای، در زمان متوقف نمیشود بلکه با آن پیش میآید. به قرن ۲۱ میرسد و باز راوی داستانی دیگر از سرزمینش میشود. سرزمینی که این بار توسط قدرتمندان، انقلابیون و بروکراتها اداره میشود. در همین وضعیت و زیر همین چتر است که گروهی از شاعران راهی یک ادیسه میشوند تا اجساد دو عاشق را که ظالمانه کشته شدهاند بیابند. جنگی واقعی علیه تخیل. در «غزلسُرا و باغهای خیال» افسانهای را خواهید خواند از مردمی خارقالعاده که مسافتهای طولانی را در ذهن میپیمایند. این داستان روایتی شاعرانه است از کردستان معاصر. سرزمینی که در سرخط خبرها به وفور دیده میشود ولی هنوز هم بکر و درک نشده باقی مانده است.
در ماجرایی دیگر، این بار در «شهر نوازندگان سفید»، بختیار علی دربارهی ادبیات، موسیقی، شعر و راستیها در مواجهه با جهانی غیرانسانی سخن میگوید. داستانی تعریف میکند دربارهی عشق و عدالت. او این بار روایتگر سرنوشت قربانیان جنگ است. گویی مانیفستی مینویسد برای شعر و زندگی. رسانههای آلمانی این رمان را با لقب دکتر فاوستوس کُردی میشناسند. دکتر فاوست کُردی که متفاوتتر، زندهتر و غمناکتر از همزاد آلمانیاش است. قهرمان این داستان قادر است بین مرگ و زندگی، جهان زندگان و جهان مردگان، جهان ایدهآل و جهان واقعی، شعر و واقعیت قدم بزند.
بختیار علی در مقالهای که برای موسسهی گوته و براساس تجربیات خود در مورد مهاجرت نوشته است میگوید: «برای پناهنده موضوع مهاجرت، تجربهی عدالت در صحنههای سیاسی زندگی نیست. نوعی حس فرار است. فرار از یک دولت مستبد یا از یک منطقهی خطرناک. فرار برای پناهنده یک فرآیند اسطورهای و تخیلیِ منطبق بر منطق مدینهی فاضله است و نه براساس یک تفکر عاقلانه.» به خبرنگاری دیگر گفته است: « هنر به من کمک میکند که آنچه را که سرکوب شده کشف کنم. نوعی مقاومت صلحآمیز است و حتی راهی است برای نجات. نجات عشقها، ارزشها، زندگی، و حتی برای نیرومند ماندن.»
بختیار علی میگوید که برای شکستن مرزهای واقعیت مینویسد: «نوشتن برای من نوعی رهایی از توهمات است. احساس میکنم در حال جنگیدن هستم بدون آنکه اسیر و درگیر بازیهای سیاسی شوم. این تمام هدف من بوده، هست و خواهد بود. همین. زندگی و کار به عنوان یک نویسنده. کلمات من پرواز میکنند و من در هر جایی هستم که آنها باشند.»
3 دیدگاه در “راویِ سرزمینی از کلام”
مرسی دوست گرامی نوشته ات عالی بود.
بسیار عالی. دست مریزاد
انسانهای ایستاده و خستگی ناپذیر همیشه برنده هستن