سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

چگونه داستان ترسناک بنویسیم؟

چگونه داستان ترسناک بنویسیم؟

 

چه چیزی باعث عالی شدن یک داستان ترسناک می‌شود؟ شاید هیولاهای وحشتناک و فواره‌های خون نقطه شروع خوبی به نظر برسند، اما هوارد فیلیپس لاوکرفت، نویسنده ترسناک‌نویس در این‌باره می‌گوید: «قدیمی‌ترین و قوی‌ترین نوع ترس، ترس از ناشناخته‌هاست.» در ادامه چیزهایی که داستان شما را ترسناک‌تر می‌کند برمی‌شمریم.

(مترجم)

چه چیزی باعث عالی شدن یک داستان ترسناک می‌شود؟ شاید هیولاهای وحشتناک و فواره‌های خون نقطه شروع خوبی به نظر برسند، اما هوارد فیلیپس لاوکرفت، نویسنده ترسناک‌نویس در این‌باره می‌گوید: «قدیمی‌ترین و قوی‌ترین نوع ترس، ترس از ناشناخته‌هاست.» در ادامه چیزهایی که داستان شما را ترسناک‌تر می‌کند برمی‌شمریم.

 

 

 

 

اساسا داستان‌های ترسناک واجد ویژگی‌های هر داستان دیگری هستند، مانند داشتن شخصیت اصلی به انضمام هدف و موانعی که بر سر راه آن شخص وجود دارد. اما آن‌ها از چند ویژگی اضافی برخوردارند: صحنه‌ی ترسناک، شخصیت(های) رعب‌انگیز، و لحظه‌ی پیچش داستانی دلهره‌آور.

 

فرض کنید می‌خواهیم در مورد سوزی، دختری که می‌خواهد به خانه برگردد اما راهش را نمی‌یابد، بنویسیم.

در یک داستان غیرترسناک، سوزی تقلا می‌کند نقشه‌اش را دنبال کند، مذبوحانه تلاش می‌کند کسی را برای کمک بیابد، و ساعت‌ها سرگردان است تا اینکه بالاخره به خانه برسد.

اما در یک داستان ترسناک، سوزی نیمه‌شب در ساحلی صخره‌ای و پر از خرچنگ گم می‌شود. کسی به او پیشنهاد کمک می‌دهد اما یک مسافر گذری ژنده‌پوش با دست پنجه‌ای‌شکل است. درست زمانی که سوزی فکر می‌کند راهش را پیدا کرده، مسافر گذری رازی را فاش می‌کند: سی سال پیش، او نیز در ساحل گم شد، و از آن زمان به بعد سرگردان است.

 

متوجه تفاوت بین این دو داستان شدید؟

 

 

چگونه نوشته خود را پُرتعلیق کنید؟

چه چبزی باعث خوب شدن یک داستان ترسناک می‌شود؟ شاید هیولاهای وحشتناک و فواره‌های خون نقطه شروع خوبی به نظر برسند، اما هوارد فیلیپس لاوکرفت، نویسنده ترسناک‌نویس در این‌باره می‌گوید: «قدیمی‌ترین و قوی‌ترین نوع ترس، ترس از ناشناخته‌هاست.» نویسندگان این ترس را نه با آشکار کردن وحشت، بلکه با معلق نگه‌داشتن مخاطب کنترل می‌کنند. در ادامه چیزهایی که تعلیق را به نوشته شما می‌افزاید، برمی‌شمریم.

 

 

صحنه‌پردازی

 

دراکولا (1931)، محصول یونیورسال پیکچرز
دراکولا (1931)، محصول یونیورسال پیکچرز

 

  • تیره‌وتار کردن فضا. فضایی تاریک برای داستانتان برگزینید. در رمان کلاسیک فرانکنشتاین اثر مری شلی، دکتر ساخت هیولای خود را در ساعت یک بامداد در یک «شب دلگیر ماه نوامبر» به پایان می‌رساند. درحالی‌که “باران به‌طور خوفناکی پشت قاب پنجره ضرب گرفته” شمع او نیز رو به خاموشی می‌رود.
  •  

صحنه دلهره‌آوری است. چرا؟ اول از همه به خاطر اینکه حقیقتا تاریک است. به این معنا که ما نمی‌توانیم ببینیم چه کسی یا چه چیزی در آن نزدیکی است. توجه داشته باشید که این تاریکی چند منشا دارد:

نیمه شب است.

باران می‌بارد، پس مهتابی وجود ندارد.

شمع، تنها منبع نور، رو به خاموشی است.

به منظور تشدید تاریکی، ماه نوامبر است. به برگ‌های خزان‌زده و شب‌های سرد فکر کنید. مورمورکننده است. 

 

 

  • تنها گذاشتن شخصیت. شخصیت‌هایتان را به یک جای دور، دور از هر چیز دیگری بفرستید. برام استوکر در رمان خود دراکولا همین کار را می‌کند. وقتی راوی به قلعه خون‌آشام می‌رسد، اینگونه است که:

در حالی که گرگ‌ها در آن حوالی زوزه می‌کشند، راوی سفر طولانی‌اش را در آغاز تاریکی کامل به پایان می‌رساند، زیرا توده‌های ابر ماه را پنهان کرده بودند… در محوطه‌ی قلعه‌ی بزرگ ویران‌شده، که از پنجره‌های بلند سیاهش هیچ پرتو نوری عبور نمی‌کرد و دژهای درهم‌شکسته‌اش مسیر دندانه‌داری را در برابر آسمان مهتابی نمایان می‌کرد.

 

واضح است که حقیقتا تاریک است.

‘گذشته از این، ما در پی گریزراه برهوتیم.رسیدن به چنین جایی زمان می‌برد. اینجا فضا برای حضور یک قلعه عظیم وجود دارد. و تنها موجوداتی که ما در آن حوالی می‌شناسیم هم صداهای هراس‌آوری از خود درمی‌آورند (مگر اینکه واقعا مشکلی با گرگ‌ها نداشته باشید).

افزون بر این، قلعه دراکولا ویران شده است. وقتی که شما یک مکان عظیم و معمولاً مجللی (قلعه) را برمی‌گزینید و آن را ناجور و بدقواره جلوه می‌دهید، این پیام را به خواننده‌تان منتقل می‌کنید که یک جای کار می‌لنگد. به‌طور هراس‌آوری می‌لنگد.

غارها و خانه‌های مخروبه‌ی قدیمی اغلب به عنوان مکان‌های دورافتاده‌ای استفاده می‌شوند که شخصیت‌ها را از دسترسی به کمک دور نگه می‌دارند. در مورد جنگل‌ها نیز این امر صادق است: شنل قرمزی تنها در جنگل و سفید برفی تنها در کلبه کوتوله‌ها زمانی که جادوگر از راه می‌رسد را به خاطر آورید.

 

 

  • محبوس کردن شخصیت. اگر می‌توانید شخصیت‌هایتان را توی تله بیندازید. در پایان بخش دوم دراکولا، راوی درمی‌یابد که همه درها “چفت و قفل شده‌اند… قلعه یک زندان واقعی است و من یک زندانی هستم!”

در داستان هانسل و گرتل، بچه‌ها فریب خانه‌ی آب‌نباتی وسوسه‌انگیز (و دورافتاده) را می‌خورند تا اینکه زندانی می‌شوند. هانسل در یک قفس (یک تله‌ی بزرگ) و در نهایت تقریبا در فر (یک تله‌ی بزرگتر) قرار می‌گیرد.

می‌توانید با به‌کارگرفتن ترس‌های خوانندگانتان آن‌ها را به هراس بیفکنید. شخصیت‌های شما به جایی جذاب بروند، مانند یک خانه‌ی آب‌نباتی که قرار است ترسناک و خطرناک شود.

 

شخصیت‌پردازی

 

فرانکشتاین (1931)، محصول یونیورسال پیکچرز
فرانکشتاین (1931)، محصول یونیورسال پیکچرز

 

 

بسیارخب، به این ترتیب شما یک صحنه‌ی هراس‌آور در اختیار دارید و احتمالاً یک یا دو شخصیت اصلی “خوب”. حالا چطور شخصیت‌های ترسناکتان را خلق می‌کنید؟

 

  • یک جای کار بلنگد. حتی اگر شخصیت ترسناک شما عمدتا شبیه من و شما به نظر می‌رسد، باید نشانه‌ای وجود داشته باشد مبنی بر اینکه یک جای کار او می‌لنگد. مثلا طرزی که او دائما به کمد نگاه می‌کند یا اینکه هرگز از خانه‌اش بیرون نمی‌رود.

شاید مشکل در نوع رفتار او باشد: وقتی هیولای فرانکنشتاین برای اولین‌بار از خواب برمی‌خیزد، “رعشه‌ای به او دست داد که اندام‌هایش را به‌هم‌ریخت.” این اتفاق عادی نیست.

شاید یک مشکل جسمانی دائمی داشته باشد: کنت دراکولا که معلوم شد یک خون آشام است، دهانی «بی‌حرکت و نسبتا قسی‌منظر» با دندان‌های بسیار سفید عجیب دارد. به‌علاوه او شدیدا رنگ‌پریده است و شکمش راوی را مشمئز می‌کند (که احتمالا می‌بایست نشانه‌ی تهدیدآمیزی می‌بود).

یا یک ویژگی ظاهری او تغییر کرده باشد: شنل قرمزی به مادربزرگش (گرگ در لباس مبدل) می‌گوید.”خدای من، چه دندان‌های بزرگی داری!” 

دادن همین ویژگی متغیر به شخصیت در اوایل داستان بحران را افزایش می‌دهد، زیرا به خوانندگانتان این امکان را می‌دهد شک کنند که یک جای کار می‌لنگد و نگران می‌شوند.

 

  • چیز به‌خصوص و حتی جادویی به او بیفزایید. فکر کنید که چه تعداد از شخصیت‌های دلهره‌آور دارای قدرت ماوراء‌طبیعی هستند. در داستان “آنجا، آن بیرون” اثر موریس سنداک، خون‌آشام‌ها، گرگینه‌ها، ارواح، و اجنه حضور دارند. حتی سروکله‌ی اسب‌سوار بی‌سر و رامپلستیلتسکین هم در آنجا پیدا می‌شود. در افسانه‌ها، غالبا این ساحره یا جادوگر اهریمنی است که موجب هراس می‌شود، درحالیکه شاهزاده‌ها و پرنسس‌ها افرادی غیرجادویی، معمولی ​​(اما ثروتمند) هستند.

 

  • اگر چیزی از نظر اخلاقی مشکوک باشد، چطور؟ اجازه دهید خوانندگانتان ببینند که شرورهای داستان شما کار بدی می‌کنند. حتی در داستان‌هایی که شخصیت‌های اصلی از قدرت جادویی برخوردارند، ترسناک‌ترین چهره‌ها تاثیرگذاری بیشتری دارند و زودتر از قدرت خود سوء‌استفاده می‌کنند. جادوگر شرور غرب در جادوگر شهر اوز و ولدمورت، دشمن هری پاتر را به یاد بیاورید.

هراس‌آور بودن آنها ممکن است از قبل مشخص باشد، اما اعمال این‌ها در نقطه‌ای از داستان، خوب نبودن آن‌ها را دوچندان آشکار می‌کند؛ پیرزن سعی دارد هانسل را بپزد، آقای هاید اهالی لندن را می‌کشد، نامادری سیندرلا او را به خدمتکار تبدیل می‌کند، اورسولا جادوگر دریا صدای آریل را می‌دزدد.

اساسا شما می‌خواهید شخصیت ترسناکتان کاری را انجام دهد که هیچ فرد معمولی نمی‌تواند یا نباید انجام دهد. اگر شخصیت شما آنقدر بد است که از مدرسه اخراج می‌شود (مثلا خون می‌نوشد یا بچه‌ها را می‌پزد) در مسیر درستی قرار دارید.

 

 

پیچش‌های داستانی

 

 

خوانندگانتان را شوکه کنید! طرح داستان را به گونه‌ای تغییر دهید که آنها نتوانند پیش‌بینی کنند. داستان پنجه میمون نوشته دابلیو. دابلیو. جیکوبز را به یاد بیاورید. در آن داستان، مردی که می‌خواهد سه آرزویش برآورده شود، طلب پول زیادی می‌کند. او پول را به‌دست می‌آورد اما مشکلی وجود دارد. پسرش در محل کار می‌میرد و پول به‌دست‌آمده از سوی شرکتی است که حادثه در آنجا رخ داده است.

داستان‌های ترسناک اغلب شامل یک پیچش یا حداقل یک لحظه‌ی “دلهره‌آور”ند که در آن لحظه شخصیت (های) اصلی و خوانندگان شستشان خبردار می‌شود که همه‌چیز آنطور که به نظر می‌رسد نیست. راه فرار مسدود است، کودکی از خواب برمی‌خیزد و می‌فهمد که همچنان در تله گیر افتاده، یا کسی در می‌زند بدون اینکه متوجه شود هیولا پشت سر اوست.

با یک غافلگیری هراس‌آور، خوانندگانتان را با خطر مواجه کنید (و سپس به آنها کمک کنید تا از آن خارج شوند!).

 

 

قصه‌پردازی

داستان‌های ترسناک اغلب در شب اتفاق می‌افتند که همانطور که معلوم شد، زمان خوبی برای روایت کردن آن‌ها با صدای بلند است (اما نه برای برادر یا خواهر کوچک‌تان، مگر اینکه والدینتان مشکلی با این موضوع نداشته باشند!). سعی کنید داستان خود را در یک دورهمی دور آتش، شب در خانه‌ی میزبان، طبقه زیرزمین یا در جشن هالووین روایت کنید.

 

چند ترفندی که به شما کمک می‌کند داستان خود را تعریف کنید:

 

  • تکرار کنید. تکرار یک عبارت کلیدی، به خصوص اگر مرموز باشد، می‌تواند تنش ایجاد کند. در شعر «کلاغ» ادگار آلن پو، پرنده شوم کلمه‌ی “هرگز” را تکرار می‌کند. در پایان، ما درمی‌یابیم که پو به این موضوع اشاره دارد که روحش به اسارت درآمده و دیگر «هرگز» آزاد نخواهد شد.

شما می‌توانید از تکرار برای برانگیختن کنجکاوی خواننده خود و اشاره به آنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد، استفاده کنید.

 

  • ترس را به ترسی دیگر تشبیه کنید. توصیفات بصری قدرتمندی را به کار بگیرید و تشبیهات خود را هوشمندانه برگزینید.

اگر در داستان شما ابرهایی وجود دارد، آنها را با ارواح مقایسه کنید، نه با پشمک. اگر شخصیت ترسناک داستان شما دوچرخه‌سواری می‌کند، دوچرخه را داغان و زواردررفته توصیف کنید، مگر اینکه دلیل موجهی برای تمیز و نو بودن آن داشته باشید. هرچه جزئیات بیشتری ارائه دهید، داستان شما واقعی‌تر به نظر می‌رسد، و هر چه جزئیات رعب‌آورتر باشد، داستان ترسناک‌تر است.

 

  • با لحن ترسناکی روایت کنید. گفتن یک داستان با صدای بلند به شما این امکان را می دهد که از صدای خود برای ایجاد جلوه‌های هراس‌آور استفاده کنید. به پیرمرد داستان خود صدایی خشن و زمخت بدهید و به کودک کوچک داستان صدایی زیر جیغ‌مانند. برای تأثیر دراماتیک درنگ کنید و با ریتمی تدریجی، تنش را به آهستگی افزایش دهید.

گاهی ترسناک‌ترین داستان‌ها بدون سروصدا یا حتی نجواکنان تعریف می‌شود. شما می‌توانید ناگهان صدا را بالا ببرید تا شنوندگان خود را بترسانید. اگر واقعا مشتاقید، از یک دوست یا خواهر و برادرتان بخواهید منتظر یک لحظه خاص ترسناک باشند و سپس با جیغ و داد از یک ناکجایی بیرون بپرید و مخاطب را بترسانید.

 

  • جلوه‌های ویژه ترسناک را به‌کار بگیرید. هیچ‌چیز در داستان به اندازه‌ی حرف زدن از یک سطل پر از حدقه‌ی چشم، ترسناک نیست؛ ایضا در نورپردازی. نور بالای سر را کم کنید و با یک چراغ قوه از پایین به صورت خود نور بتابانید تا سایه‌های وهم‌انگیزی ایجاد شود.

علاوه‌بر‌این می‌توانید از جلوه‌های صوتی رعب‌انگیز استفاده کنید. اگر اصواتی در داستان شما وجود دارد، ادایش را درآورید. صدای فش‌فش کردن قدم‌های یک روح در راهرو، صدای جیغ ترمز ماشینی که نیمه‌شب متوقف می‌شود، یا بالارفتن ریتم ضربان قلب وقتی تندتر و تندتر می‌زند.

 

 

خب، شب ترسناک خوشایندی را برایتان آرزو می‌کنم و امیدوارم بتوانید بعد از آن به خواب بروید!

 

 

لینک منبع 
ساختار یک داستان ترسناک

  این مقاله را ۱ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *