گزارشی از پاریس: کتابفروشی شکسپیر و شرکا
جرج ویتمن موسس کتابفروشی «شکسپیر و شرکا» نوشته است: «من این کتابفروشی را همچون نوشتن یک رمان بنا کردهام، هر اتاقی مانند یک فصل از رمان است. دوست دارم همانطور که مردم کتابی را ورق میزنند، در اینجا را باز کنند و همچون کتابی تخیلی به دنیای جادویی وارد شوند.» کتابفروشی که به خاطر ارنست همینگوی، گرترود استاین و میزبانیاش از مشهورترین نویسندگان انگلیسیزبان در پاریس در دوران اوج این شهر در همه جای دنیا مشهور است. فاطمه بقاییان همکار وینش در سفری به پاریس از این کتابفروشی گزارشی تهیه کرده است که فضای کلی و نوستالژیک کتابفروشی، وضع امروز آن و راهکارهایش برای مقابله با رکود دوره کرونا را دربردارد.
جرج ویتمن موسس کتابفروشی «شکسپیر و شرکا» نوشته است: «من این کتابفروشی را همچون نوشتن یک رمان بنا کردهام، هر اتاقی مانند یک فصل از رمان است. دوست دارم همانطور که مردم کتابی را ورق میزنند، در اینجا را باز کنند و همچون کتابی تخیلی به دنیای جادویی وارد شوند.» کتابفروشی که به خاطر ارنست همینگوی، گرترود استاین و میزبانیاش از مشهورترین نویسندگان انگلیسیزبان در پاریس در دوران اوج این شهر در همه جای دنیا مشهور است. فاطمه بقاییان همکار وینش در سفری به پاریس از این کتابفروشی گزارشی تهیه کرده است که فضای کلی و نوستالژیک کتابفروشی، وضع امروز آن و راهکارهایش برای مقابله با رکود دوره کرونا را دربردارد.
دوشنبه ۲۶ مهرماه ۱۴۰۰: پاریس، پلاک۳۷۱، خیابان بوشری، در کرانه سمت چپ رود سن روبروی کلیسای نتردام و کنار کتابفروشی مستقل شکسپیر و شرکا ایستادهام. ۵ دقیقه به ۱۲ مانده. ساعت کار فروشگاه هر روز هفته غیر از یکشنبهها از ساعت ۱۲ ظهر تا ۱۹:۳۰۲ غروب است. شلوغی جمعیت را میبینم و افرادی که مانع از نزدیک شدن مردم به سمت درب ورودی میشوند.
به یکی از آن افراد نزدیک میشوم و تقاضایم مبنی بر ملاقات خانم سیلویا ویتمن مدیر و صاحب امتیاز مجموعه را مطرح میکنم. میگوید از اعضای تیم عکاسی است که از قبل وقت گرفتهاند تا در این مکان عکاسی حرفهای انجام دهند و ما باید منتظر بمانیم تا این گروه کارشان تمام شود.
راس ساعت ۱۲ افراد گروه وسایلشان را جمع کرده و این مکان را ترک میکنند. صفی از بازدیدکنندگان مشتاق از هر رنگ، جنس، سن و نژادی تشکیل میشود. یکی از کارکنان فروشگاه به همه اعلام میکند که بر خلاف همیشه که ساعت ۱۲ ظهر درهای فروشگاه باز میشود، امروز با یک ربع تاخیر ساعت ۱۲:۱۵ در فروشگاه باز خواهد شد. نفر اول ایستادهام و علیرغم نور کم به داخل سرک میکشم.
در همین لحظه زنی میانسال با اندامی ظریف بیرون میآید و نوار جداکننده مسیر خروج از فروشگاه و کاغذ یادآوری پروتکل بهداشتی Covid-19 و بخش نظرات را سرجایش میگذارد.
*******
اردیبهشت ۱۳۹۵ بود که برای اولین بار با مترو مستقیم وارد شهر آفتاب و نمایشگاه بینالمللی کتاب شدم. به روال همیشگیام آدرس نشرهای محبوبم را گرفتم… از غرفه نشر مرکز، چند کتاب خریدم، از جمله بدون اینکه از ماجرای کتاب «شکسپیر و شرکا» نوشته جرمی مرسر اطلاعی داشته باشم فقط به خاطر اسم جذابش به سبد خرید اضافهاش کردم. کتابی که زمینهساز سفر به یک مکان بسیار جذاب و هیجانانگیز و تهیه این گزارش شد.
کتاب رفت توی صف خوانده شدن. قبل از شروع کرونا بلیط سفری به اروپا تهیه کرده بودم و پاندمی آمد و چندباره زمان سفر را جابجا کرد. شانس خوندن این کتاب به دوران کرونا رسید. با جرمی مرسر به خیابانها و کافههای آشنایی که اسم میبرد سفر کردم و تصمیم گرفتم اگر سفر انجام شد، حتماً دوباره به پاریس بروم و این کتابفروشی را ببینم.
از نظر موقعیت مکانی کتابفروشی شکسپیر و شرکای فعلی در قلب شهر پاریس قرار دارد، فاصلهاش با برج ایفل۳ ۴۵۰۰ متر (۵۸ دقیقه)، کلیسای پانتئون ۸۰۰ متر (۱۱ دقیقه)، دانشگاه سوربن ۴۵۰ متر (۶ دقیقه)، موزه لوور ۱۲۰۰ متر (۱۵ دقیقه)، کلیسای معروف نتردام ۴۰۰ متر (۵ دقیقه) و موزههای تاریخ هنر، تاریخ معاصر، عکاسان اروپا، موزه ملی و بسیاری مکانهای فرهنگی، هنری و ادبی دیگر در کمتر از ۲۰۰۰ متر است. در کنار کتابفروشی کافی شاپی با همین اسم قرار دارد که ساعت کاریش ۱۰ صبح تا ۷ غروب است.
هتلی که رزرو کرده بودم تنها ۴۰۰ متر با کتابفروشی فاصله داشت. ظهر شنبه ۲۴ مهرماه بود که رسیدیم پاریس و تا برسیم هتل و … دیگر زمان مناسبی برای عکاسی، فیلمبرداری و بازدید نبود. یکشنبهها هم که تعطیل هستند. پس برنامه بازدید به روز دوشنبه موکول شد. متاسفانه چون برنامه سفر، گرفتن ویزا، شرایط کرونایی حاکم در سفر خیلی اتفاقی و پر از چالش بود، فرصت مکاتبه با خانم ویتمن برای یک مصاحبه رسمی از قبل ممکن نشد.
به محض ورود به کتابفروشی، سمت چپ، کانتر صندوق اصلی را میبینیم. تعدادی دختر جوان در فروشگاه کار میکنند و فقط یک آقا که صندوقدار بخش کودک و نوجوان بود. فوری به طرف دو خانمی که کنار صندوق اصلی ایستاده بودند رفتم. از خانم میانسال سراغ خانم سیلویا را گرفتم که در کمال تعجب خودشان را معرفی کردند و متوجه شدم دارم با دختر جورج ویتمن صاحب فروشگاه صحبت میکنم.
گفتم که از ایران آمدهام و در مورد مجموعه وینش برایشان توضیح دادم. از درخواست همکاری و مصاحبه استقبال کردند هرچند برنامه شلوغی بیرون از فروشگاه دارند و تا دو سه روز آتی وقتشان پر است. نمیتوانستم زمان بیشتری در پاریس بمانم و قرار شد بعدتر ایمیلی تماس بگیرم و گفتگو داشته باشیم.
کرونا و آنچه به روز این کتابفروشی قدیمی آورد
در مورد موضوع کرونا و تاثیرش بر فروشگاه پرسیدم. پاسخ داد که فروشگاه هم همانند بقیه کتابفروشیها تابع قوانین حاکم بر کشور فرانسه و شهر پاریس بود و دو بار وضعیت قرنطینه اعمال شد: با شروع اولین قرنطینه در فرانسه به مدت یک ماه در مارس ۲۰۲۰ و دفعه دوم که به مدت دو هفته فروشگاه تعطیل بود و تا پاییز همان سال باعث کاهش ۸۰%ی فروش شکسپیر و شرکا شد. این وضعیت باعث شد بخش فروش آنلاین را راهاندازی کنند و مانند سایر کتابفروشیهای مستقل، تلاش بیشتری برای افزایش سفارشات وب سایتشان انجام دادند. راه چاره خوبی بود ولی کافی نبود.
در حالی که مدت زمان ممنوعیت سفرکردن در هالهای از ابهام بود، منطقی نبود که انتظار سطح استثنایی از فعالیت وب سایت داشته باشند. تصمیمگرفتند تا راهی موازی و قابل اعتمادتر برای پیشبرد کتابفروشی پیدا کنند. برای راهنمایی، به فانوس همیشه روشن خود سیلویا بیچ، بنیانگذار اولین شکسپیر و شرکا مراجعه کردند.
بیچ در طول رکود بزرگ، برای تضمین آینده مغازهاش، بخش «دوستان شکسپیر و شرکا» را تأسیس کرد. در ازای دریافت هزینه اشتراک سالانه، شرکتکنندگان به خوانشهای خصوصی نویسندگانی چون تیاسالیوت، آندره ژید، پل والری و حتی ارنست همینگوی دعوت میشدند. بیچ آن زمان از قاعده فروشگاهش برای برگزاری رویدادهای عمومی رایگان صرفنظر کرده بود.
از آنجایی که فروشگاه نمیتواند همه اعضای خود را به پاریس و کتابفروشی بیاورد، کتابفروشی را نزد دوستانش میبرد
بخش دوستان شکسپیر و شرکا راهاندازی شده، علاوه بر راهی برای جمعآوری سرمایه، به دنبال ارتباط و تقویت جامعه دوستان و خوانندگانش در سراسر جهان است. امروز از کسانی که علاقهمند هستند و امکان انجام این کار را دارند میخواهند که به دوستان شکسپیر و شرکا در سال ۲۰۲۱ بپیوندند تا فصل جدیدی را آغاز کنند.
بخش عضویت در سایت راهاندازی شده و ۵ نوع عضویت به شرح زیر وجود دارد:
۱-حق عضویت ۴۵ یورویی
این عضو چهار قسمت از محتوای اصلی تولید شده شکسپیر و شرکا را اینترنتی دریافت میکند. این محتوا شامل ترکیبی از ویدئو، صدا و نوشتههای جدید میشود – مانند مصاحبه ضبط شده یک نویسنده مشهور، تور بازدید از پشتصحنه کتابفروشی، مقالهای از یک نویسنده مشهور، و یک داستان کوتاه با صدای افراد مشهور مانند داستان با صدای یک بازیگر محبوب
۲-حق عضویت ۹۰ یورویی
عضو چهار قسمت از محتوای اصلی را به همراه بج «دوستان شکسپیر و شرکا» با تعداد محدود دریافت میکند.
۳-حق عضویت ۲۵۰ یورویی
عضو علاوه بر امکانهای قبلی، دسترسی به باشگاه کتاب آنلاین فصلی (بحثهای زنده با نویسندگان مشهور) را خواهد داشت.
۴-حق عضویت ۵۰۰ یورویی
عضو چهار قسمت از محتوای اصلی، یک بج «دوستان شکسپیر و شرکا» با تعداد محدود، دسترسی به باشگاه کتاب آنلاین فصلی، و یک کتاب با امضای نویسنده دریافت میکند.
۵-حق عضویت با مبلغ دیگر
فرد میتواند مبلغ دیگری (کمتر از ۴۵ یورو یا بیش از ۵۰۰ یورو) اهدا کند و در صورت تمایل برای صحبت مستقیم با کسی به آدرس ایمیل [email protected] پیام بفرستد.
گزینه هدیه دادن این عضویتها به کسی دیگر هم در سایت هم وجود دارد.
من هم در مقابل هدیه تبلیغاتی وینش را بهشان دادم. عکاسی از کتابفروشی کاملاً مجاز بود ولی گفتند چون شلوغ است و برای بازدیدکننده دردسر پیش میآید بهتر است که فیلمبرداری نکنم. همین مسئله باعث شد فیلمهایی که تهیه کردم بیشتر مربوط به طبقه بالا و فضاهای بالای سر افراد باشد.
چند ساعتی در فروشگاه مشغول تماشاکردن نوع چیدمان، طراحی قفسههای کتاب در دو طبقه، تختخوابها، وسایل مختلف و قابعکسهای خیلی زیاد به دیوارها و.. بودم، با مقایسه عکسهای قدیمی که در اینترنت دیده بودم با آنچه حالا از نزدیک میدیدم، مشخص بود هر از چند گاه تغییرات جزئی در چیدمان دو طبقه داده میشود.
در طول سالها، مغازه از یک اتاق باریک و طولانی در طبقه همکف، تبدیل شده به هزارتوی کتابها و گوشههایی که خوانندگان امروزی میشناسند. برای رفتن به طبقه دوم باید از راهپله چوبی قرمزرنگ زیبایی بگذرید که در سینه پلهها اشعاری به زبان انگلیسی نوشته شده و در سینه بالاترین پله کلمه حافظ به انگلیسی نوشته شده. غزلی که منسوب به حافظ شده است. چندین بار شعر را خواندم. بارها و بارها به عکس و فیلم نگاه کردم ولی به نتیجهای نرسیدم. اشعار را برای چند نفر فرستادم. با دوستان و افراد اهل ادبیات، شاعر و مترجم شعر صحبت کردم.
Hafiz
Being of your own light
The astonishing in darkness
Lonely or when you are
I wish
در بعضی سایتهای فارسی، هم متن انگلیسی را جابجا شده میبینید و هم اینکه دو بیت از شعر حافظ را به عنوان ترجمه/معادل نوشتهاند. ولی اینکه این ابیات منسوب به کدام غزل حافظ باشد گویا اجماع نظری وجود ندارد.
هنوز کسی که متخصص باشد با قاطعیت نگفته که این غزل حافظ است و اگر هست کدام شعر از حافظ. جایی هم خواندم که این اشعار به اشتباه به حافظ نسبت داده شده است و این ادعای یک شاعر آمریکایی به نام دنیل لادینسکی است که چند کتاب شعر نیز داشته است و ادعا کرده که یک شب حافظ را در خواب دیده که دسته ای کاغذ با اشعار تایپ شدهاش به او داده و این بیت نیز یکی از اشعار نوشته شده در آن کاغذها بوده است.
برخی هم میگویند که این اشعار برداشتی از شعرهای حافظ است که میگوید کاش میتوانستم هنگامی که تنهایی و در تاریکی گم شدهای نور درونت را به تو نشان دهم.
در حالیکه از پلهها بالا میروم، بر دیوار راه پله، قاب عکسهای زیادی از نویسندگان و شاعران میبینم. عکس افرادی چون مارکز، ویرجینیا وولف، سیمون دوبووار، لئونارد کوهن، گرترود اشتاین، سیلویا پلات، جیمز بالدوین، آن فرانک، مارگارت دوراس، دافنه دوموریه، ترومن کاپوتی، ژاک پرهور، کاترین منسفیلد، ریچارد رایت…و عکسهایی از جورج ویتمن.. فضای ظاهری بالا –مرسر که در آنجا زندگی کرده در کتاب خود نوشته که مطمئن نیست که همه فضاها را دیده و کشف کرده باشد و شایعه اتاقهای مخفی همچنان وجود داشت.- یکسره بود اما با طبقهها و قفسهها به سه فضای به نسبت جدا تقسیم شده بود.
من ۵ تختخواب در طبقه بالا دیدم. در کنار یکی از تختخوابها که محل خواب گربهی مشهور فروشگاه بود یادداشتهای دستنویس بازدیدکنندگان به دیوار سنجاق شده. در گوشهای دیگر پیانویی قرار داشت به همراه برگه نت آهنگی و بازدیدکنندگان میرفتند و ثانیههایی صدای آن را در میآوردند. در راهرو کوچکی، در فضایی تنگ، ماشین تایپ خیلی قدیمی قرار داشت و در کنار آن روشویی کوچک که جزو امکانات حداقلی برای تامبلویدها بود. (تامبل وید یعنی چه؟ در بخش تاریخچه کتابفروشی خواهید دید)
در طبقه همکف هر از چند دقیقه صدای تذکر دادن به بازدیدکنندگان شنیده میشد که فیلم نگیرند. فضای کتابفروشی کم بود و بخش کودک و خردسال خیلی کوچیک بود ولی با این حال چنین بخشی هم وجود داشت. همه جا پر از کتاب و کلی انرژی عالی توی فضا بود. دلکندن از آنجا سخت بود ولی مجبور بودم. روی هر تختی مینشستم و نگاه میکردم و عکس میگرفتم و با بقیه گپ میزدم..
در انتهای راهرو پنجره دلفریبی هست که نتردام از آن دیده میشد. در این بخش گربه خوش اخلاقی به اسم اگی Aggieنشسته بود که مرکز توجه بازدیدکنندگان بود. البته روی کاغذی نوشته شده بود: «بذارین اگی بخوابه چون تمام شب بیدار بوده و مشغول خوندن»!
موخره: تاریخچه کتابفروشی شکسپیر و شرکا
«من این کتابفروشی را همچون نوشتن یک رمان بنا کردهام، هر اتاقی مانند یک فصل از رمان است. دوست دارم همانطور که مردم کتابی را ورق میزنند، در اینجا را باز کنند و همچون کتابی تخیلی به دنیای جادویی وارد شوند.» جرج ویتمن
شکسپیر و شرکا Shakespeare and Company، کتابفروشی نمادین انگلیسیزبان در مرکز پاریس است. نزدیک به هفتاد سال است که محل ملاقات نویسندگان و خوانندگان بوده. وقتی در اینترنت جستجو میکنید، دو کتابفروشی مستقل از هم به این نام در پاریس مییابید. اما چرا دو کتابفروشی؟
موسس اولین فروشگاه شکسپیر و شرکا، سیلویا بیچ نام دارد که آمریکاییالاصل بود. در دوران جنگ جهانی دوم با صلیب سرخ همکاری میکرد و در پاریس ادبیات معاصر میخواند. به کتابفروشی آدرین مونیه علاقمند بود و 36 سال با هم دوستی نزدیکی داشتند. تشویق آدرین باعث شد تا سیلویا به فکر تاسیس یک شعبه از کتابفروشی در نیویورک بیفتد. به دلیل مسائل مالی افتتاح کتابفروشی در پاریس ارزانتر بود و اینگونه کتابفروشی و کتابخانهای برای انگلیسیزبانها با نام شکسپیر و شرکا باز کرد.
کتابفروشی شکسپیر و شرکا، دوره اول
خیلی زود این کتابفروشی/کتابخانه بین کتابخوانهای آمریکایی و فرانسوی محبوبیت یافت. کیفیت کتابها منعکسکنندهی ذوق ادبی شخص سیلویا بیچ بود. فروشگاه به مرکز فرهنگی ادبی و نوگرایی انگلیسی-آمریکایی در پاریس بدل شد و پاتوق هنرمندان و نویسندگانی چون ارنست همینگوی، گرترود استاین، ازرا پاوند، ژانت فلانر، ویلیام کارلوس ویلیام، اسکات فیتزجرالد، جیمز جویس و ریچارد رایت بود.
در آن زمان جزء پنج کتابفروشی ادبی خوب به شمار میرفت. مرکزی برای خرید و امانت گرفتن کتابهای بحثبرانگیز و چاپ ممنوع در انگلستان و ایالات متحده. یکی از کارهای بسیار مهم در کارنامه این کتابفروشی انتشار رمان «اولیس» جیمز جویس در ۱۹۲۲ بود. کمکهای مالی به جویس، «شکسپیر و شرکا» را در معرض ورشکستگی قرار داده بود.
۱۵ ماه گذشت تا بیچ موفق به چاپ اولیس شود. او با کمک دوستانش از جمله آندره ژید به کارش ادامه داد تا در زمان شروع جنگ جهانی دوم، وقتی یکی از افسران آلمانی به مغازه بیچ آمد و آخرین نسخه رستاخیز فینیگان را که پشت ویترین بود، خواست اما به او داده نشد و همین عاملی شد برای بسته شدن کتابفروشی.
بیچ شش یا هفت ماه به خاطر همکاری در فروش کتاب جیمز جویس به اردوگاه پناهندگان فرستاده شد. در آنجا بیمار شد. بعد از جنگ دوستانش او را به افتتاح فروشگاه تشویق کردند، اما او به دلیل خستگی از کار نپذیرفت و اینگونه کتابفروشی اول شکسپیر و شرکا بسته شد. سیلویا بیچ در اکتبر ۱۹۶۲ درگذشت.
کتابفروشی دوم شکسپیر و شرکا، کتابفروشی جورج ویتمن
مکانی که درش ایستادهام همان مکانی است که جرمی مرسر دربارهاش نوشته، در آنجا زندگی کرده و بسیار افراد مشهور و گمنام دیگر هم. در سال ۱۹۵۱ کتابفروشی انگلیسیزبان دیگری در پلاک ۳۷، خیابان بوشری پاریس توسط جرج ویتمن آمریکایی افتتاح شد. ابتدا «لو میسترال» Le Mistral نام داشت، اما در سال ۱۹۶۴ برای ادای احترام به کتابفروشی سیلویا بیچ به «شکسپیر و شرکا» تغییر نام داد.
همین فروشگاه است که در فیلم پیش از غروب و نیمهشب در پاریس مورد تأکید قرار گرفته است. درست همانند «شکسپیر و شرکا»ی اصلی، این فروشگاه نیز به یک نقطه کانونی برای فرهنگ ادبی کولیوار پاریس و بسیاری از نویسندگان نسل بیت، از جمله آلن گینزبرگ، گرگوری کورسو و ویلیام اس باروز بدل گردید.
جورج ویتمن نام کتابفروشی را «آرمانشهر سوسیالیستی در لباس مبدل یک کتابفروشی» میخواند. مشتریان این کتابفروشی کسانی نظیر هنری میلر، آنائیز نین و ریچارد رایت، جیمز بالدوین، ویلیام باروز، خولیو کورتازار و.. بودهاند. این کتابفروشی که امکانات خواب با چندین تخت هم دارد؛ از روز اول میزبان نویسندگان، هنرمندان و روشنفکرانی بوده که میتوانستند مجانی در میان قفسهها بخوابند.
تخمین زده میشود تا حالا ۳۰۰۰ نفر در این کتابفروشی اقامت داشتهاند! به گفته جورج، این میهمانان Tumbleweeds نامیده میشوند که از گیاهان بیریشهای است که «با بادهای شانس به داخل و خارج میروند. منظور افرادی است که در حال سفر برای آشنایی با فرهنگهای متفاوت و یادگیری بیشتر هستند.
درباره جورج ویتمن
جورج ویتمن در طول زندگی خود به عنوان یک «Tumbleweeds» –اسمی که خودش برای خود انتخاب کرد.- جهان را از جایی به جای دیگر سفر میکرد و در سایه لطف غریبهها پناه میگرفت. او با افکار خاص خودش تمام تلاشش را میکرد تا بینیاز از پول باشد. در بخشی از کتاب جرمی مرسر نوشته شده:
«بعد از هفت دهه زندگی اینچنینی، جرج میتوانست با یک فرانک کارهای غیرقابلباوری انجام دهد. هیچ تکهنانی زیادی بیات یا هیچ تکه پنیری زیادی خشک نبود. یکبار وقتی موقع شستن شیشهی خیارشور، تهماندهی آب آن را توی سینک ریختم، جرج سرم داد کشید و ملامتم کرد. غرغرکنان گفت: «اون خوشمزهس! میتونم باهاش سوپ درست کنم. من قبلاً آب خیارشور میخوردم. فکر کردی کی هستی؟ راکفلر؟»…
جرج به این نتیجه رسیده بود که پول بزرگترین بردهدار است و عقیده داشت با کم کردن وابستگی به آن، میتوان از سلطهی این دنیای خفقانآور کم کرد. جرج به من گفت: «مردم همه بهم میگن خیلی کار میکنن، میگن نیاز دارن بیشتر پول در بیارن. که چی بشه؟ چرا با کمترین چیزهای ممکن زندگی نکنیم و بهجاش وقتمون رو با خانوادهمون بگذرونیم، یا تولستوی بخونیم، یا کتابفروشیمون رو بگردونیم؟…«
او با آرزوی جبران سخاوت دیگران با خودش کتابفروشی را با شعار «بی مهمان نباشید، مبادا بیگانگان، فرشتگانی در لباس مبدل باشند» تأسیس کرد. این جمله به انگلیسی بر دیوار کتابفروشی نوشته شده Be not inhospitable to strangers lest they be angels in disguise و درها را به روی همه باز کرد.
در عوض از تامبل وید خواسته میشود تا کتاب بخواند، چند ساعت در مغازه کمک کند و یک زندگینامه تکصفحهای برای آرشیو جورج بنویسد. مهمتر از همه، آنها قصد ندارند درهای خود را ببندند. اگر مایلید در مورد تبدیل شدن به یک Tumbleweed اطلاعات بیشتری کسب کنید، به [email protected] ایمیل بزنید و کلمه “Tumbleweed” را در خط موضوع بنویسید.
سیلویا بیچ ویتمن، صاحب فعلی!
گرداننده فعلی فروشگاه، سیلویا بیچ ویتمن، دختر جرج ویتمن است (نامش را پدر از روی نام سیلویا بیچ صاحب اولین کتابفروشی شکسپیر و شرکا بر دخترش نهاد.) او تنها فرزند جورج است که سال ۲۰۰۲ سن بیست و یک سالگی، از انگلیس به فرانسه بازگشت تا زمانی را با پدرش در قلمرو کتابهای او بگذراند. مدتی نگذشت که جورج او را سرپرست کرد. امروزه سیلویا به همراه شریک زندگی و تجارت خود، دیوید دلانت، به مالکیت و اداره مغازه ادامه میدهد.
در طول دهه گذشته، این کتابفروشی چندین ماجراجویی جدید از جمله برقراری کافه، جشنواره ادبی، مسابقه نویسندگی و کار انتشاراتی را آغاز کرده است. تازگی کتاب تاریخچه فروشگاه منتشرشده که اولین کتاب در مورد اتفاقهای جزئی فروشگاه است. دارای ۴۰۰ صفحه، بیش از ۳۰۰ تصویر شامل عکسها، زندگینامههای Tumbleweed ها، مطالب کمیاب از آرشیو فروشگاه و ۷۰ مقاله ویراستاری از نویسندگانی مانند آلن گینزبرگ.
علاوه بر فعالیتهای منظمی شامل مراسم چای یکشنبه، شعرخوانی و نشستهای نویسندگان و رویدادهای فرهنگی، یکی از ویژگیهای این کتابفروشی فروش کتابهای نایاب است که در حال حاضر بازه قیمتی این بخش از ۸۰ یورو تا ۲۲۰۰ یورو میباشد. علاوه بر این، بخش فروش هدایا و سوغاتیهایی مثل ساکهای تبلیغاتی، تیشرت، بلوز، ماگ، مجموعه کارتپستال، قهوه، بروشور، کتاب تاریخچه فروشگاه و دفترچه یادداشت هم در آن جریان دارد. بخشی در کتابفروشی هم به فروش کتابهای دست دوم اختصاص دارد.
۱ درهمه سایتهای فارسی زبان آدرس را اشتباه ترجمه کردهاند “خیابان ۳۷ ام بوشری“، در حالیکه آدرس صحیح خیابان بوشری، پلاک ۳۷ میباشد.
۲ تا تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۰ ساعت کاری فروشگاه از ۱۲ ظهر تا ۱۹:۳۰ غروب بود و الان در سایت کتابفروشی شروع ساعت کاری به ۱۱ صبح تغییر کرده است.
۳ مدت زمان داده شده برای مسیر پیادهروی است.
13 دیدگاه در “گزارشی از پاریس: کتابفروشی شکسپیر و شرکا”
فاطمه عزيزم واقعاً از صميم قلب برات آرزوي موفقيت دارم. بسيار عالي بود ،مثل خودت با احساس، خاطرات سفر پاريس رو زنده كردي برام، اميدوارم هميشه سلامت و موفق باشي.
این مقاله بسیار عمیق و پر از احساس بوده و در عین حال دوستداشتنی …
چنانکه در هر خط از نوشته ها و این کتابفروشی ارزشمند غرق شدم.
سپاس فراوان
ممنون از توجهتون
باسلام و عرض ادب.
خانم بقاییان عزیز، انگار با شما سفر کرده ام
انقدر قدرت قلمتان قوی هست که کاملا خودم را در این شرایط مجسم کردم.
قلمتان همچنان پرتوان.
گزارشي ارزشمند وماندگار
درود بر خانم بقاييان
سپاس
بسیار عالی بود. حس خوبی با خود به همراه داشت. انگار سفری انجام داده ام. کاش همچین شرایطی در ایران نیز مهیا بود. بسیار لذت بردم.کاش تجربه اش کنم. اما بااین نوشته سفرکرده ام.
سپاس
خوشحالیم که دوست داشتید
خیلی جالب بود واقعن بودن در چنین فضایی حس خیلی خوبی به آدم میبخشه، راستش باورش برای ما که تو ایران زندگی می کنیم یه کم غیر قابل دسترسه، این متن رو دوست داشتم کاش بشه از نزدیک چنین فضایی رو تجربه کرد ممنون از متن و قلم بسیار عالی و شیوه بیان.
امیدواریم روزی تجربهاش کنید
واقعا عالی بود، با توصیف زیبای شما جذاب تر شده بود واقعا لذت بردم
خوشحالیم که دوست داشتید
ای کاش ما را هم با خودت می بردی!!!!