سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

گریزانیِ ناگزیر: درباره‌ی «قصر» فرانتس کافکا

گریزانیِ ناگزیر: درباره‌ی «قصر» فرانتس کافکا

 

قصر (۱۹۲۲) یکی از بحث‌برانگیزترین نوشته‌های فرانتس کافکا است. داستان درباره شش روز یا به تعبیر ماکس برود هفت روز اقامت نقشه‌بردار و مساحی به نام آقای کا در یک دهکده عجیب و غریب. اثری است که آنقدر تفسیربردار است که عملا تفسیرناپذیر از آب درآمده و این ویژگی از ذهن تفسیرگریزان نویسنده ناشی شده است. قصر نمونه‌ی کاملی از یک اثر است که هیچ تلاشی برای انتقال فرم خاصی از واقعیت نمی‌کند و در عوض در قالب طبیعت هزارتوی پیرنگ و تکه تکه کردن روایت، تصویری محو و مبهم از نمایشی کردن وقایع به دست می‌دهد.

قصر (۱۹۲۲) یکی از بحث‌برانگیزترین نوشته‌های فرانتس کافکا است. داستان درباره شش روز یا به تعبیر ماکس برود هفت روز اقامت نقشه‌بردار و مساحی به نام آقای کا در یک دهکده عجیب و غریب. اثری است که آنقدر تفسیربردار است که عملا تفسیرناپذیر از آب درآمده و این ویژگی از ذهن تفسیرگریزان نویسنده ناشی شده است. قصر نمونه‌ی کاملی از یک اثر است که هیچ تلاشی برای انتقال فرم خاصی از واقعیت نمی‌کند و در عوض در قالب طبیعت هزارتوی پیرنگ و تکه تکه کردن روایت، تصویری محو و مبهم از نمایشی کردن وقایع به دست می‌دهد.

 

 

«اگر امکان می‌داشت برج بابل را بسازند بی آنکه از آن بالا بروند، ساختن آن مجاز می‌بود»[۱]
فرانتس کافکا

«دلقک به دزد گفت: باید راه فراری وجود داشته باشد»
باب دیلن

قصر (۱۹۲۲) یکی از پیچیده‌ترین و بحث برانگیزترین آثار فرانتس کافکا نویسنده‌ی اهل چک است. داستان این اثر خودنگاره‌مانند درباره‌ی مساح و نقشه‌برداری به نام کا. است که قرار است به دعوت مقامات بلندپایه‌ی قصری که در دهکده‌ای مرموز واقع است به کار اندازه‌گیری و مساحی بپردازد. داستان شرحی است از شش رو ز-و به تعبیر ماکس برود دوست کافکا و گردآورنده‌ی بسیاری از آثار او، هفت روز-اقامت کا. در این دهکده‌ی عجیب.

در اوایل داستان می‌خوانیم که یکی از مقامات برجسته قصر به نام کلام نامه‌ای خطاب به کا. می‌نویسد که در آن به پذیرش کا. به عنوان مساح اشاره شده است. کا به مهمان‌خانه‌ای می‌رود و آن‌جا با دختری به نام فریدا آشنا می‌شود که ظاهراً معشوقه‌ی کلام است. کا. دلبسته‌ی فریدا می‌شود و در ادامه به همراه دو دستیار عجیب و غریبش به نامهای آرتور و یرمیاس با دهدار ملاقات می‌کند. دهدار به کا. می‌گوید که دهکده به مساح احتیاج ندارد و آن‌چه پیش آمده محصول یک اشتباه اداری بوده است.

ادامه‌ی داستان به تقلای بی‌وقفه‌ی کا. برای ملاقات با کلام اختصاص دارد، تقلایی که از رهگذر آن، مساح نگون‌بخت با شخصیت‌های عجیب و مرموزی آشنا می‌شود.

 

قصر را می‌توان به نقشه‌ی ادبی آگاهی تشبیه کرد. سراسر این اثرِ ناتمامِ خودنگاره‌مانند گزارشی است درباره کشف تجلی‌های آگاهی و مراحل آن. هر روز از اقامت کا. در دهکده را می‌توان نمادی از هفت مرحله تجلی آگاهی نامید و چنا‌نچه ادعای ماکس برود را در مورد مرگ کا. بپذیریم، روز هفتم روز آرامش و پذیرش کا. است که با مرگ و رهایی او خاتمه می‌یابد. داستان با مواجهه‌ی کا. با مغاکی شگرف آغاز می‌شود:

«دیروقت شب بود که کا. از راه رسید. دهکده در برفی سنگین فرورفته بود. از کوه قصر چیزی دیده نمی‌شد، تاریکی و مه آن را فراگرفته بود و کمترین کورسویی از وجود قصر بزرگ خبر نمی‌داد. کا. مدتی روی پل چوبی که از جاده‌ی روستایی به سمت دهکده می‌رفت ایستاد و به بلندای ظاهراً تهی چشم دوخت».[۲]

 

 

 

این بلندای ظاهراً تهی، تصویری است نگاتیو از آگاهی نخستین، از اتفاقی که پیش از تشکیل فضا افتاده است، اتفاقی که ظرف اگاهی ازلی را در هم شکسته و فضا-زمان را ایجاد کرده است. کا. مساحی است که برای تعیین حد و مرزهای این چشم‌انداز نگاتیو آمده اما مأموریت او به جستجویی تمام عیار و در نهایت به انزوایی عمیق تبدیل می‌شود، انزوایی که اجباری است و توأمان در حکم روشن‌بینی و جنون. درباره کا. چنین آمده:

«کا. چه فکر می‌کند؟ چه خیال خاصی در سر دارد؟ چیز خاصی به دست خواهد آورد؟ دنبال چه چیزی است؟… وجودش هیچ و پوچ است، چه حال و روز دلخراشی دارد. مساح است، شاید این ارزشی داشته باشد، یعنی چیزی آموخته است، ولی وقتی نمی‌دانی با آن چه کنی، دوباره می‌بینی که هیچ و پوج است».[۳]

 

آیا جستجوی کا. تنها یک استعاره است؟ آیا حضور و تاخت و تاز کا. مأموریتی برنامه‌ریزی شده برای گشودن درهای ادراک است؟ به یقین نمی‌دانیم. خود کافکا هم نمی‌داند زیرا مدام استعاره‌ها را با یکدیگر جابجا می‌کند و شخصیت‌ها را به آیینه‌هایی تبدیل کرده که هریک تصویری از دیگری را بازتاب می‌دهند: فریدا به کلام، کلام به سورتینی، سورتینی به مالینا و… .

در این چرخه، کا. به جای مساحی سرزمین مجاور قصر، درگیر حد و مرز زدن به آگاهی‌های شخصیت‌ها می‌شود و در تقلایش برای یافتن کلام و رسوخ به قصر، ایده‌ها و افکار را جستجو می‌کند. هدف نخستین کا. رسیدن به قصر است آن هم از راه سیر در زمین. اما به نظر می‌رسد که قصر عالمی باشد در دیگر سو، عالم مُثُل، با این تفاوت که مدام همانند تصاویر یک کالیدوسکوپ در حال حرکت و دگرگونی است. قصر رویایی است که کا. و کافکا دیده‌اند، رویای دیدار با آگاهی در دل تاریکی. تاریکی قصر در مقابل روشنایی نور شناخت آن نیست بلکه حالتی است پیشینی‌تر.

گویا این نور حالت مادون‌تر آن تاریکی است و موجودیت خود را از آن گرفته است.

 

آن‌چه که تفسیرناپذیری آثار کافکا به طور عام و قصر به طور خاص خوانده‌اند، به تعبیر هرولد بلوم و بسیاری از نظریه‌پردازان چیزی نیست مگر گریزانی موجود در آثار نویسنده. گریزانی از آغاز تا پایان، درلابلای سطور و از جایگشت و ترکیب مکرر واژگان در حال حرکت است و در برابر ذهن مخاطب ایستادگی می‌کند.

جسارت کا. و مخاطب انگیزه‌ای است برای به دام انداختن این گریزانی: گریزانی گاه نقش قاصدی به نام بارناباس را بر عهده می‌گیرد و گاه در هیأت زوج آرتور-یرمیاس ظاهر می‌گردد و در نهایت به کلام می‌رسد. آیا فریدا، بارناباس، آرتور و یرمیاس، اولگا و خواهرش و دیگران دستیاران کلام اعظم‌اند که هرچند بسته‌های آگاهی را به کلام تحویل می‌دهند، همزمان او را گمراه می‌کنند؟ همه چیز تصویری نگاتیو است و بزرگترین اشتباه کا. این است که به دنبال مواجهه مستقیم با کلام و دیدن سیمای تمام عیار نگاتیو بودن می‌گردد.

کلام نمونه‌ای است تمام عیار از آن مغاک آغازین که همچون سیاهچاله همه چیز از جمله جسارت را می‌بلعد و «مردی همچون کلام، به آسانی در تصور مردم هیآت گوناگونی به خود می‌گیرد»[۴]. کا. کلاغ یا زاغچه‌ای است که مدام در حال پرسه‌زنی است، می‌‍جوید و نمی‌یاید و گاه نمی‌خواهد که بیابد. او کبوتری نیست که برای نوح خبر از ساحل مقصود بیاورد بلکه کلاغی است که می‌رود و بازنمی‌گردد.

 

 

 

قصر نمونه‌ی کاملی از یک اثر است که هیچ تلاشی برای انتقال فرم خاصی از واقعیت نمی‌کند و در عوض در قالب طبیعت هزارتوی پیرنگ و تکه تکه کردن روایت، تصویری محو و مبهم از نمایشی کردن وقایع به دست می‌دهد. آن‌چه که می توانیم آن را غیرممکن بودن و البته همزاد گریزانی و تصویر نگاتیو بخوانیمش، در بطن هزارتوی روایت در جریان است.

واقعیت قصر هرگز آشکار نمی‌شود و کافکا حقیقت و واقعیت را قربانی انتقال‌ناپذیری می‌کند و از این روست که به تعبیر والتر بنیامین: «دیگر نمی‌توانیم از خرد سخن بگوییم زیرا هرچه باقی می‌ماند حاصل زوال آن است… تنها زمزمه‌ها و شایعاتی درباره‌ی اشیاء و اتفاقات واقعی و حقیقی به گوش می‌رسند». در این وادی و مطابق با پاره‌نوشته‌های نویسنده: «مساح… مثل روباهی است که دور و بر لانه‌ی مرغ‌ها بپلکد… او امیدی ندارد که به دبیرخانه‌ی قصر راهش بدهند و میان منشی‌ها در رفت و آمد است… با این تفاوت که به واقع منشی‌ها روباه هستند و او خروس».[۵]

گرشوم شولم درباره بحرانی که در اثر کافکا بازتاب داده می‌شود اشاره می‌کند که چنین بحرانی گواهی است بر دوام و بقای نوعی قصه‌گویی. اثر کافکا داستانی است درباره‌ی ناپدیدشدن رمز و راز و از طریق ادبیات است که قصه‌ی مرموز حقیقتی اصیل را که حتی پس از فراموش شدن نیز تداوم می‌یابد، بازگفته میشود.


به باور شولم غیاب این حقیقت تمثیلی است از غیاب خود حقیقت. شخصیت‌های داستان کافکا از کا. گرفته تا زن مهمانخانه‌دار و فریدا و زوج آرتور-یرمیاس، جهان را همچون متونی رمزگذاری‌شده می‌بینند و نومیدانه در صدد رمزگشایی از آن هستند. هرچند از نظر کا. کلید دستیابی به قصر گم‌ شده اما اشتیاق و عطش جستجوی آن زنده است.

هزارتوهای دادگاه در محاکمه و ساختمان‌های نامتقارن بر فراز دهکده در قصر یادآور برج بابل‌اند، یادآور معبدی که به تعبیر کافکا در قطعه‌ی کوتاه «ساختن معبد»: «همه چیز مطیع او بود. کارگران بیگانه سنگ مرمر می‌آوردند، همه برش‌خورده و جور. در پی هر حرکت سنجشگرانه‌ی انگشتانش سنگ‌ها برمی‌خاستند و جابجا می‌شدند. هرگز بنایی به این سهولت برپا نشده بود، بهتر آن که گفته شود این معبد به شیوه‌ی معبدی راستین بنا شد»[۶].

ساختن معبد تلاشی است تمام عیار برای برقراری پیوند میان قلمروی دیگرسو و قلمروی زمینی. کافکا همواره در قصر بر ژرفا یا مغاک دیگرسو می‌اندیشد هرچند به‌زعم او تلاش برای معناسازی همانند سوت زدن کودکی در دل تاریکی کیهانی و جستجوی جرقه‌ای در چشم‌انداز سرگردانی باشد.

 

نگارنده تاکنون سه ترجمه‌ی فارسی از قصر را از لحاظ گذرانده است. ترجمه‌ی نخست از آلمانی به قلم عبدالرحمان صدریه در سال ۱۳۴۰ با جلد مشکی و توسط انتشارات باستان منتشر شده که بخشی از یادداشت ماکس برود را به عنوان ضمیمه در خود دارد و تنها بیست فصل رمان را در برمی‌گیرد. امیر جلال‌الدین اعلم برای بار دوم و این بار از انگلیسی به فارسی قصر را برگرداند که این نسخه حاوی بیست فصل از رمان و مقاله‌ی مشهور اریش هلر به نام جهان فرانتس کافکا است.

این ترجمه نخستین بار در سال ۱۳۷۳ توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است. اما کامل‌ترین ترجمه به قلم علی اصغر حداد است که چاپ هشتم آن توسط نشر ماهی در سال ۱۳۹۸ انتشار یافت. حداد نه تنها متن را از آلمانی به فارسی برگردانده بلکه تمام بخش‌های حذف‌شده را که بعداً به کوشش ماکس برود انتشار یافتند و نیز پاره‌نوشته‌های نویسنده و سه یادداشت ماکس برود را در کتاب آورده است.

در خلال این بخش‌های حذف‌شده مخاطب با ابعاد پنهان دیگری از قصر مواجه می‌شود. در مقام مقایسه با ترجمه‌های مغلق و پیچیده‌ی صدریه و اعلم، نثر حداد تا حد امکان به نثر پالوده و ساده‌ی کافکا وفادار مانده و حاصل کار ترجمه‌ای است روان که تصویرپردازی‌های دقیق کافکا را به خوبی منعکس می‌کند.

 

[۱] .فرانتس کافکا. داستان‌های کوتاه کافکا. ترجمه علی اصغر حداد. نشر ماهی. چاپ اول. ۱۳۸۸٫ ص ۵۶۹

[۲] . فرانتس کافکا. قصر. ترجمه علی اصغر حداد. نشر ماهی. چاپ هشتم. ۱۳۹۸٫ ص ۱۳

[۳] .همان.ص ۳۳۰

[۴] .همان.ص۲۱۰

[۵] . همان.ص ۳۵۸

[۶] .کافکا.پیشین.۱۳۸۸٫ص ۵۷۲

 

#کافکافرانتس کافکا (زاده ۳ ژوئیهٔ ۱۸۸۳ – درگذشته ۳ ژوئن ۱۹۲۴)، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان  آلمانی‌زبان در قرن ۲۰ میلادی بود. آثار کافکا در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به‌شمار می‌آیند.

  این مقاله را ۱۶۷ نفر پسندیده اند

یک دیدگاه در “گریزانیِ ناگزیر: درباره‌ی «قصر» فرانتس کافکا

  1. مهرنوش محبی می گوید:

    هر چقدر شخصیت اول داستان تلاش می کرد تا حقیقت رو پیدا کنه کمتر بهش دست پیدا میکرد تا اینکه میفهمه حقیقت آن چیزی است که قلبا و عمیقا اون رو میخواد پس کاری رو انجام داد که قلبش بهش گفت و در نهایت مثل همه کسانی که بعد از کشف حقیقت محکوم به مرگ میشن اون هم شد… این داستان رو چندین سال پیش خونده بودم و برداشتی که ازش تو ذهنم مونده بود این بود. قلم کافکا بسیار قوی و داستانش از دید من خیلی قوی بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *