واقعا اوضاع جهان چطور است؟
فقر و ثروت، رشد جمعیت، تولد و مرگ، وضعیت تحصیلات، بهداشت، سلامت، انرژی و محیط زیست از مسائل عمدهای هستند که به طور مستقیم یا غیرمستقیم موضوع مباحث سیاسی و اجتماعی قرار میگیرند. ممکن است ندانیم امروزه چه درصدی از مردم جهان به برق دسترسی ندارند یا چه سهمی از کودکان در برابر بیماریهای واگیردار واکسینه شدهاند و… . از این نظر شاید نتوانیم درباره بد یا خوب بودن جهانی که در آن زندگی میکنیم داوری کنیم. اما کتاب واقعنگری؛ ده دلیل که ثابت میکند اوضاع دنیا آنقدرها هم که فکر میکنید بد نیست ابزارهای فکری سادهای در اختیارمان قرار میدهد تا به کمک آنها تصویر کلی جهان را بهتر درک کنیم و فهممان از جهان را ارتقا دهیم.
واقعنگری؛ ده دلیل که ثابت میکند اوضاع دنیا آنقدرها هم که فکر میکنید بد نیست
نویسنده: هنس روسلینگ، اولا روسلینگ و آنا روسلینگ
مترجم: عاطفه هاشمی و سیدحسن رضوی
ناشر: میلکان
نوبت چاپ: ۱۳
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۲۸۴
شابک: ۹۷۸۶۰۰۷۸۴۵۷۵۲
فقر و ثروت، رشد جمعیت، تولد و مرگ، وضعیت تحصیلات، بهداشت، سلامت، انرژی و محیط زیست از مسائل عمدهای هستند که به طور مستقیم یا غیرمستقیم موضوع مباحث سیاسی و اجتماعی قرار میگیرند. ممکن است ندانیم امروزه چه درصدی از مردم جهان به برق دسترسی ندارند یا چه سهمی از کودکان در برابر بیماریهای واگیردار واکسینه شدهاند و… . از این نظر شاید نتوانیم درباره بد یا خوب بودن جهانی که در آن زندگی میکنیم داوری کنیم. اما کتاب واقعنگری؛ ده دلیل که ثابت میکند اوضاع دنیا آنقدرها هم که فکر میکنید بد نیست ابزارهای فکری سادهای در اختیارمان قرار میدهد تا به کمک آنها تصویر کلی جهان را بهتر درک کنیم و فهممان از جهان را ارتقا دهیم.
واقعنگری؛ ده دلیل که ثابت میکند اوضاع دنیا آنقدرها هم که فکر میکنید بد نیست
نویسنده: هنس روسلینگ، اولا روسلینگ و آنا روسلینگ
مترجم: عاطفه هاشمی و سیدحسن رضوی
ناشر: میلکان
نوبت چاپ: ۱۳
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۲۸۴
شابک: ۹۷۸۶۰۰۷۸۴۵۷۵۲
فقر و ثروت، رشد جمعیت، تولد و مرگ، وضعیت تحصیلات، بهداشت، سلامت، انرژی و محیط زیست از مسائل عمدهای هستند که به طور مستقیم یا غیرمستقیم موضوع مباحث سیاسی و اجتماعی قرار میگیرند. اگر از هر کدام ما درباره این مسائل سوال کنند احتمالاً نتوانیم پاسخهای دقیقی ارائه بدهیم. مثلاً ممکن است ندانیم امروزه چه درصدی از مردم جهان به برق دسترسی ندارند یا چه سهمی از کودکان در برابر بیماریهای واگیردار واکسینه شدهاند و… .
از این نظر شاید نتوانیم درباره بد یا خوب بودن جهانی که در آن زندگی میکنیم داوری کنیم. اما کتاب واقعنگری؛ ده دلیل که ثابت میکند اوضاع دنیا آنقدرها هم که فکر میکنید بد نیست ابزارهای فکری سادهای در اختیارمان قرار میدهد تا به کمک آنها تصویر کلی جهان را بهتر درک کنیم و فهممان از جهان را ارتقا دهیم.
کتاب واقع نگری با این مقدمه آغاز میشود که پاسخ افراد معمولی و حتی رهبران سیاسی و فعالان حوزههای اجتماعی در باب مسائل جهان تا چه حد به دور از واقعیت است. پاسخ افراد در نظرسنجیها نشان میدهد که بیشترشان وضعیت زندگی در کشورهای کمدرآمد را خیلی بدتر از آن چیزی که هست تصور میکنند و گمانشان در مورد شاخصهای مختلف توسعه از جمله تحصیل، بهداشت و رشد جمعیت در جهان به هیچ وجه با واقعیت منطبق نیست.
بنابراین در شرایطی که بیشتر افراد اطلاعاتشان در مورد جهان نادرست است، چطور میتوانند درست بیندیشند و در مورد مسائل واقعی نگران باشند؟ سیاستمداران و سیاستگذاران چگونه میتوانند با استفاده از اطلاعات غلط مشکلات جهان را برطرف کنند؟ تاجران و بازرگانان چطور میتوانند با جهانبینیهای نادرست تصمیمهای منطقی در مورد سازمانهایشان بگیرند؟ نویسنده کتاب در پی توضیح این مسئله است که در ابتدا چراییِ نادانی فراگیر و پایدار را در جهان کشف و تبیین کند.
نویسنده این کتاب دانش اشتباه فعالانه را علت این تصورات غیرواقعی در مورد جهان میداند. طبق نظر او علاوه بر تاثیری که رسانهها بر چگونگی تصوراتمان از واقعیت دارند، فاکتورهایی مثل نگاه غریزی فوق دراماتیک و خطای دید جهانی در شکلگیری این دانش اشتباه تاثیر اساسی دارد. نگاه فوق دراماتیک است که افراد را به سمت منفیترین پاسخها به سوالات در مورد وضعیت کنونی جهان پیش میبرد. مردم هنگام فکر کردن یا اطلاع یافتن درباره جهان به طور پیوسته و غریزی به جهانبینیهایشان رجوع میکنند.
بنابراین اگر جهانبینی انسان نادرست باشد، به شکل سیستماتیک حدسهای اشتباهی درباره جهان خواهد زد. این جهانبینی دراماتیک به راحتی نیز قابل تغییر نیست، زیرا مستقیماً از نحوه کارکرد مغز ناشی میشود. اینکه خطای جهانی هنگام دریافت و درک از مسائل رخ میدهد نیز حاصل میلیونها سال فرایند فعال تکامل است. غریزههای سفت و سخت نیاکان ما برای بقا در شرایط سخت، غرایزی را در وجود ما به یادگار گذاشته است که باعث این خطاهای جهانی و جهانبینیهای فوق دراماتیک میشود.
اگرچه ما همین حالا هم برای معنابخشی به دنیای اطرافمان به این غرایز نیازمندیم، اما باید یاد بگیریم چطور اشتیاقمان را به داستانهای دراماتیک کنترل کنیم تا دنیا را آنگونه که واقعا هست ببینیم و به بیراهه نرویم. طبق نظر نویسنده کتاب واقعنگری… اگر درک واقعی از جهان داشته باشیم آنگاه بهتر تصمیمگیری خواهیم کرد، در برابر احتمالات و خطرات واقعی گوش به زنگ و هوشیار خواهیم بود و دیگر به خاطر افکار نادرست و بیجهت دچار اضطراب نخواهیم شد.
این کتاب توضیح میدهد که چطور میتوانیم داستانهای فوق دراماتیک را تشخیص بدهیم و ابزارهایی برای تفکر در اختیارمان میگذارد که از طریق آن بتوانیم غرایزمان را کنترل کنیم و در برداشتهای اشتباهمان از جهان به نوعی جهانبینی واقعیتمحور دست پیدا کنیم.
نویسنده این کتاب برای اثبات گفتههایش از روش آماری استفاده میکند و آن را بهترین روش برای رفع سوءبرداشتها و بهترین راه برای روشن شدن نتیجه بحث میداند. از نظر او علت یکی از این سوءبرداشتها بهروز نشدن اطلاعات و غریزه «شکاف» است که بنا بر دادههای آماری چند دهه پیش، نگاه دو قطبی کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه را همچنان در ذهن ما پایدار نگه داشته است.
در حالی که دادههای جدید به ما نشان میدهد این شکاف و دستهبندی آن طور که ما به آن معتقدیم دیگر وجود ندارد و جهان نسبت به دهههای قبل پیشرفت قابل ملاحظهای کرده است.
دیگر چیزی به نام کشورهای ضعیف در حال توسعه به عنوان دستهای مجزا از کلیت تقریبا یکدست جهان وجود ندارد و شکافی آنطور که ما تصور میکنیم در کار نیست. امروزه ۷۵ درصد جمعیت جهان یعنی اکثریت جهان در کشورهای با درآمد متوسط زندگی میکنند، یعنی نه فقیر و نه ثروتمند. این میزان از جمعی جهان در جایی میان دو گروه فقیر و غنی جای گرفته و زندگی معقولی هم دارند.
البته در یک طرف هنوز کشورهایی هستند که بیشتر جمعیتشان در فقر شدید و غیرمنطقی زندگی میکنند و در سمت دیگر هم کشورهای ثروتمند قرار دارند، اما بیشتر جمعیت کره زمین در میان این دو گروه هستند.
این واقعیت را آمارهای معمولی به ما میگوید. آمارهایی که بانک جهانی و سازمان ملل جمعآوری کردهاند به ما میگوید که کشورهای پردرآمد و کشورهایی که درآمدشان متوسط است در مجموع ۹۱ درصد جمعیت جهان را در خود جای دادهاند. به عبارتی بیشترشان وارد بازارهای جهانی شدهاند و در راستای زندگی خوب و راضیکننده به پیشرفتهای قابل توجهی رسیدهاند. این آمارها نشانه این واقعیت است که جهان دارد به سمتوسوی پیشرفت و بهبود پیش میرود.
در واقع واقعنگریای که این کتاب میخواهد به مخاطبانش نشان بدهد همین است که بفهمیم چه موقع میتونیم از شکاف بزنیم و همچنین بدانیم که برای کنترل غریزه شکاف باید به دنبال اکثریت برویم، نه اقلیت. برای این که کره خاکی ما به ثبات مالی، صلح و منابع طبیعی حفاظتشده برسد همه جهان باید بر اساس درکی مشترک و موقعیتمحور همکاری و مشارکت کنند.
این کتاب به خاطبش میگوید آگاه شدن از اتفاقات بد جهان آسان است، ولی مطلع شدن از اتفاقات خوب و صدها دستاورد موفقیتی که بشر در طول دوران ذره ذره به دست آورده مشکل است. طبق نظر نویسندگان این اثر، فهمیدن این که دنیا جای بهتری از آن چیزی است که تصور میکنیم، تسلیبخش و انگیزهدهنده است. با بررسی آمارهای دادهها در مورد شاخص امید به زندگی و میانگین عمر افراد نسبت به ۲۰ سال پیش متوجه میشویم که دنیا روزبهروز جای بهتری برای زندگی شده است.
اگر روزی ۲۹ درصد از مردم در فقر مطلق به سر می بردند، حالا این رقم به ۹ درصد رسیده است. اگر زمانی دولت چین در سال ۱۹۶۰ میتوانست مرگ و میر 15 میلیون نفر ناشی از قحطی را مخفی نگه دارد حالا دیگر به مدد پیشرفت بشر این پنهانکاری امکانپذیر نیست. ما با کسب اطلاع از تراژدیهای گذشته میفهمیم دنیا هم شفافتر شده و هم سیستم کمکرسانی به مناطق نیازمند بسیار بهتر عمل میکند. اگر روند تاریخ را در نظر بگیریم و زمان حال را در زمینه تاریخی آن قرار بدهیم دیگر نمیتوانیم برداشت بدتر شدن اوضاع جهان را بپذیریم.
نویسندگان این کتاب در ده فصل اثرشان به انواع خطاهای شناختی به عنوان غریزههای ما اشاره میکند و توضیح میدهند که هر کدام از این غریزهها چطور باعث میشود ما واقعیت را نادیده بگیریم و پس از توضیح مکانیزم آنها، راهکارها و دستورالعملهای لازم را برای کنترل و مهارشان آموزش میدهند.