سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

با تاریخ سخن بگو

با تاریخ سخن بگو

 

«درخت خون» گفتگویی است با تاریخ ادب فارسی. نثر کتاب قوی و جاهایی مسجع است با کلمه و ترکیب‌های بدیع و اشارات ظریف، درباره نقاش یا بهتر است بگوییم‌ هنرمندی که در زمانه خود ابتدا درست درک نمی‌شود و تصمیم به خودکشی دارد، اما گردش ایام آنگونه نیست که انتظارش را دارد و او هرگز موفق نمی‌شود خود را بکشد. در عوض روزگار چنان می‌گردد تا او را به جایی برساند که طبعاً آنجا باید تحقق تمام آرزوهای او باشد، اما باز هم دور گردون آنگونه که باید نمی‌چرخد.

«درخت خون» گفتگویی است با تاریخ ادب فارسی. نثر کتاب قوی و جاهایی مسجع است با کلمه و ترکیب‌های بدیع و اشارات ظریف، درباره نقاش یا بهتر است بگوییم‌ هنرمندی که در زمانه خود ابتدا درست درک نمی‌شود و تصمیم به خودکشی دارد، اما گردش ایام آنگونه نیست که انتظارش را دارد و او هرگز موفق نمی‌شود خود را بکشد. در عوض روزگار چنان می‌گردد تا او را به جایی برساند که طبعاً آنجا باید تحقق تمام آرزوهای او باشد، اما باز هم دور گردون آنگونه که باید نمی‌چرخد.

 

 

«دنیای ما دریایی است که لای و خاشاک را در هر موج هزار اوج می‌دهد و درّ و مرجان را دائما در حضیض قعر می‌دارد. آیا هنر هم در و مرجانی است که اگر در بطن بودن با ما باشد و در قعر، به آن معناست که ارزشمند است و اگر در اوج، نمایشی بر سر امواج بازی کند از ما جدا می شود و دیگر برای ما نیست؟»

 

درخت خون

راوی درخت خون مرد نقاشی است. در شبی که مزاج هوا افسرده است و مفاصل زمین را می‌فشرد عزم نوشیدن نوشاک مرگ می‌‌کند، دخلی برایش نمانده، نه بخت مساعد داشته و نه فرصت مسعود. فقر او را به هیبت دیوانگان نشانده و خبث سرنوشت مغبونش کرده است. یکتا مذهب سال‌های زندگی‌اش هنر بوده، در پی آفرینش زیبایی، اما جز زشتی پاداش ندیده. از این روست که به دنبال پایان دادن به عمر خود است اما مردی صاحب جاه گروهی از مباشرانش را به دنبال او می‌‌فرستد تا مسیر زندگانی‌اش جوری دیگر شود.

درخت خون سه قطعه‌ی متفاوت از سه دوره و با سه زاویه دید متفاوت است. قطعه اول، درباره من می‌گوید؛ قطعه دوم شرح حوادثی از زندگی او را وصف می‌کند، و در قطعه سوم «تو» را مورد خطاب قرار می‌دهد و هر سه تکه‌ اثرگذار بر سرنوشت ما -مای هنرمند- است.

با اینکه کتاب کوتاه است آنچه از ابتدا خواننده را درگیر می‌کند، پریشانی است. پریشانی از جنس حیرانی مسافری که از دوران ناصری آمده است اما هیچ جا و مکانی ندارد، احساس در‌به‌دری و بی‌تعلقی و سرگردانی حس غالب کتاب است. جملات معلق‌اند و طوری نوشته شده‌اند که خواننده را بی‌قرار می‌کند، از آنجا که راوی شوریده احوال است و در فضای سرگشتگی سیر می‌کند.

 

با تاریخ سخن بگو

مهدی جواهریان «درخت خون» را گفتگویی با تاریخ ادب فارسی می‌داند. بیان این موضوع از جانب نویسنده به این دلیل که هر متن گفتگویی ایجاد می‌کند با بخشی از زمان، کلامی پذیرفتنی است.

نثر کتاب قوی و جاهایی مسجع است با کلمه و ترکیب‌های بدیع و اشارات ظریف، درباره نقاش یا بهتر است بگوییم‌ هنرمندی که در زمانه خود ابتدا درست درک نمی‌شود و تصمیم به خودکشی دارد، اما گردش ایام آنگونه نیست که انتظارش را دارد و او هرگز موفق نمی‌شود خود را بکشد. در عوض روزگار چنان می‌گردد تا او را به جایی برساند که طبعاً آنجا باید تحقق تمام آرزوهای او باشد، اما باز هم دور گردون آنگونه که باید نمی‌چرخد و او ناکام می‌ماند. درخت خون بسیار موجز شرح عمیق بدبیاری‌های هنر است و هنرمند، در آن جایگاهی که برای خود متصور است.

 

بیانیه‌ای علیه هنر

سوال مهمی که پیش می‌آید این است، نویسنده می‌خواهد چه بگوید. بعد از زنده کردن نثر قاجاری در کتابی کوتاه، کنایه‌های تندوتیز و پنهان‌وآشکار به عقاید و رسومات عامه، هجو کردن اربابان قدرت، روی سخن او اما انگار با هنر و هنرمند است. هنرمندی که روزی از تنهایی سخت در خود می‌پیچیده و هیچکس او را به درستی درک نکرده، چطور می‌پذیرد و می‌تواند پا به دربار ناصری بگذارد و قلم و هنر خود را به خدمت قدرت درآورد. چگونه کسی که ابتدای داستان اذعان می‌دارد یکتا مذهبش هنر است، تن به چاپلوسی و لقب‌بازی‌های دربار می‌دهد.

نویسنده پاسخ شفافی به این سوال ندارد اما در پایان این پرسش را عمدا یا سهوا ساخته است. ساده انگارانه تلقی می‌شود اگر این قصه را سرگرمی بدانیم و در دسته هنرنمایی‌های یک نویسنده آشنا با ادبیات کهن و تاریخ قرار دهیم، آن هم با این همه ارجاعات به شخصیت‌های تاریخی و پایان‌بندی کتاب که یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر است. بعید است نویسنده خواسته باشد تنها با نثر قدرتمند و مسجع خود، دایره گسترده لغات و متل و مثل هایش را به منصه ظهور گذاشته باشد و قصه‌ای گفته باشد.

خواندن درخت خون در مرتبه اول کشف داستان است اما اگر خواننده لذت دوباره خوانی متن را بر خود هموار کند در خوانش دوم این داستان می‌تواند قهرمان ناراضی و گرفتار داستان را نماینده هنر بداند که از ابتدا نالان و ناراضی است و معتقد است باید جایگاهی متفاوت می‌داشت ولی آن تفاوت که نصیبش شد هرگز چیزی نبود که انتظارش را می‌کشید و رضایتش را جلب می‌کرد.

حال این سوال مهم مطرح است که آیا هنر باید به مثابه مکنت، ثروت و قدرت و حتی متفاوت انگاشته شدن برای هنرمند نقش آفرینی کند و نمایشی باشد از بودنی متمایز؟ جواهریان در درخت خون اعتراضی می‌نویسد بر درک نشدن هنر یا این تمایز را هجو می‌کند؟ آیا درخت خون نقدی است بر تافته جدابافته تلقی شدن هنر و هنرمند یا می‌خواهد هم هنر و هم هنرمند از تمام جنبه‌های نمایشی در منظر عوام و خواص رها شود و به بطن زندگی بازگردد؟

 

 

 

  این مقاله را ۴۰ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *