داستان واقعی فردی خیالپرداز
کتاب اینجا در دنیای واقعی حدود هفتاد و هشت فصل کوتاه دارد که کاملا با هم ارتباط دارند و هر فصل ادامهی فصل قبلی است. از تعداد فصلها اصلا نترسید! کتاب چندان طولانی نیست و از نظر من تعداد صفحات کتاب کاملا کافی و مناسب است. شاید فضای آرام کتاب برای بعضیها نقطهضعف و بهنوعی کسلکننده محسوب شود. در اینصورت باید از الان بگویم که اگر طرفدار کتاب های جنگی، حماسی و خشن هستید، احتمالا این کتاب بهترین گزینه برای شما نیست، ولی گاهی امتحان کردن یک سبک جدید چیز خوبی است.
اینجا در دنیای واقعی
نویسنده: سارا پنیپکر
مترجم: نغمه یزدانپناه
رده بندی سنی کتاب: 12+
ناشر: پرتقال
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۲۷۳
شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۷۴۰۰۳۰
کتاب اینجا در دنیای واقعی حدود هفتاد و هشت فصل کوتاه دارد که کاملا با هم ارتباط دارند و هر فصل ادامهی فصل قبلی است. از تعداد فصلها اصلا نترسید! کتاب چندان طولانی نیست و از نظر من تعداد صفحات کتاب کاملا کافی و مناسب است. شاید فضای آرام کتاب برای بعضیها نقطهضعف و بهنوعی کسلکننده محسوب شود. در اینصورت باید از الان بگویم که اگر طرفدار کتاب های جنگی، حماسی و خشن هستید، احتمالا این کتاب بهترین گزینه برای شما نیست، ولی گاهی امتحان کردن یک سبک جدید چیز خوبی است.
اینجا در دنیای واقعی
نویسنده: سارا پنیپکر
مترجم: نغمه یزدانپناه
رده بندی سنی کتاب: 12+
ناشر: پرتقال
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۲۷۳
شابک: ۹۷۸۶۲۲۲۷۴۰۰۳۰
اینجا در دنیای واقعی: وقتی این عنوان را خواندم، متوجه شدم که این کتاب فضایی خیالی یا یک فرد خیالپرداز دارد. حتی اگر در این کتاب، دنیا کاملاً خیالی نباشد، دنیایی صد در صد واقعی هم وجود ندارد. هر چقدر از شباهت شخصیت اصلی به خودم بگویم، کم گفتهام. تا حالا کتابهای زیادی خواندهام ولی با اطمینان میتوانم بگویم با کتاب اینجا در دنیای واقعی بیشتر از هر کتاب دیگری همذاتپنداری کردم و این مهمترین مشخصه برای برقراری رابطه با کتاب بهخصوص کتابی مخصوص نوجوانان است.
این کتاب هر پیامی را که میخواستم به دیگران برسانم به خوانندگان رسانده بود. همیشه برایم سوال بود که چرا مردم از واژهی واقعبین بهعنوان یک واژهی مقدس و یک صفت خوب استفاده میکنند و از واژهی خیالپرداز طوری استفاده میکنند انگار در حال گفتن چیز اشتباهی هستند؟ اینکه گاهی انسان در دنیای خودش زندگی کند چیز بدی نیست. شاید با زندگی کردن در دنیای خودت، بتوانی بهترین تابستان خودت را بگذرانی! و هدف این کتاب هم همین است. توصیفات عالی از همان اول به چشم میآیند:
«ور دم در آشپزخانه ایستاده بود. سرش را به توری تکیه داده بود و داشت سعی میکرد راهی برای متقاعد کردن پدر و مادرش پیدا کند. خیلی راحت میتوانست تنهایی در خانه بماند، پس لازم نبود به «مرکز تفریحی محله» برود. اگر نگرانی مادر و پدرش این بود. مرکز تفریحی اسم ردگمکنی مهدکودک بود. جایی که مفت و مجانی تحقیر میشوی و پوستت عرق سوز میشود. ص15»
خوشبختانه من مهدکودک نرفتم اما پوستم در مدرسه عرقسوز شده و گاهی مفت و مجانی تحقیر شدهام! کتاب به طرزی لذتبخش بود که شاید حتی نتوانم نقطه ضعفی در آن پیدا کنم. شخصیتهای کتاب باورپذیر بودند و حتی اگر از شخصیتی خوشت نیاید، ارتباط برقرار کردن با او برایت آسان است. میتوان اینطور برداشت کرد که دو شخصیت اصلی، «ور» و «جولین» نماد دنیای خیالی و دنیای واقعی هستند.
یکی از آنها در عالم خودش زندگی میکند و دیگری هیچ چیز دور از واقعیتی را نمیپذیرد. کم کم این دو متوجه میشوند که اگر خیال و واقع باهم ادغام شوند، زندگی قابلتحملتر میشود و در واقع، این جهان ترکیبی از خیال و واقعیت است.
«صبح روز بعد، برای مادرش دست تکان داد و مثل بچههای معمولی چند قدم به سمت ورودی مرکز رفت. خانم سانچز گفته بود میتواند هر موقع دلش خواست به مرکز برود و خب هنوز دلش نمیخواست برود. ص44»
«-همهچیزشون تغییر میکنه یا فقط چیزهای بدشون؟
– فقط بدها
– اون وقت آدمهای دیگه بیشتر ازشون خوششون میآد؟
دختر گفت: معلومه دیگه ولی لحنش آنقدرها هم مطمئن نبود
-وانه جادوییه یا آب توش؟
– آبه. ولی بهت که گفتم اون هم واقعا جادویی نیست. گفتم که آدمها دوباره همونی میشن که قبلا بودن.
– همه؟ یعنی هیچکس خود جدیدش نمونده تا حالا؟ ص45 »
نکتهای که یک مقدار برایم عجیب بود، این بود که من تا اواخر کتاب اینجا در دنیای واقعی فکر میکردم کتاب یک کتاب عاشقانه است، تا اینکه به جملهای رسیدم که «ور» از «جولین» به عنوان «خواهر» یاد کرد که من را شوکه کرد (راستش را بخواهید یک کمی هم تو ذوقم خورد، از مادرم پرسیدم گفت شاید بنابر اجبار و برای اجتناب از سانسور اینها را خواهر و برادر جلوه دادهاند و این کار به نظرم برای چاپ شدن کتاب منطقی اما احمقانه رسید مثلا نوجوانها قرار بود با دانستن اینکه این دو آدم خواهر برادر نیستند اسیر هوسهای نفسانی بشوند؟!! چه مسخره )
«دایی سای ماءالشعیری از توی یخچال درآورد و پرید روی کابینت آشپزخانه نشست. حرکاتش مثل گربه بود. فرز و چابک. ص 127»
من فکر میکنم هر نوجوانی با دیدن دو فیلم آمریکایی، اروپایی، یکی دو تا انیمه بداند هیچ دایی سایای در دنیا از توی یخچال ماء الشعیر (اصلا چی هست؟ منظور دلستر است یا ایستک؟ یا آبجوهای بدون الکل؟) بیرون نمیآورد.
مادرم گفت خودت را کمکم برای مواجه شدن با سانسورهای اینطور آماده کن. یک طور توی ذوق خوردن مفرط به من دست میدهد اینطور مواقع. اما رابطهی این دو بههرحال چه عاشقانه و چه خواهر و برادرانه زیبا بود و لبخند بر لبم مینشاند.
کتاب اینجا در دنیای واقعی حدود هفتاد و هشت فصل کوتاه دارد که کاملاً با هم ارتباط دارند و هر فصل ادامهی فصل قبلی است. از تعداد فصلها اصلاً نترسید! کتاب چندان طولانی نیست و از نظر من تعداد صفحات کتاب کاملاً کافی و مناسب است.
شاید فضای آرام کتاب برای بعضیها نقطهضعف و بهنوعی کسلکننده محسوب شود. در اینصورت باید از الان بگویم که اگر طرفدار کتاب های جنگی، حماسی و خشن هستید، احتمالاً این کتاب بهترین گزینه برای شما نیست، ولی گاهی امتحان کردن یک سبک جدید چیز خوبی است، از کجا معلوم، شاید بعد از خواندن این کتاب حتی عاشق کتابهای آرام شوید.
نکتهی دیگری که باید به آن اشاره کنم، ترجمهی کتاب است. ترجمهی کتاب بسیار نرم و یکدست بود.
جملات اصلاً گیجکننده نبودند و همهی پانویسهای لازم گذاشته شده بودند، در کل ترجمهی این کتاب بینقص است و من هیچ ایرادی در آن نمیبینم. این کتاب شاید که از نظر خیلی از خوانندگان صفحات اضافی و قابل حذف داشته باشد، چون که وجود نداشتنشان صدمهای به اصل داستان نمیزند. من زیاد با این موضوع موافق نیستم، شاید آن صفحات اضافی باشند ولی لذت داستان را بیشتر میکردند و باعث میشوند با اصل داستان ارتباط بیشتری برقرار کنیم پس در واقع اضافی نیستند گرچه اضافه به نظر برسند!
راستش را بخواهید هنگام نقد کتاب اینجا در دنیای واقعی، از خودم سوالهای زیادی پرسیدم تا نقاط ضعفش را مثل یک منتقد باانصاف و متعادل پیدا کنم. ولی وقتی که کتابی را از ته دل دوست داشته باشم ، همه چیزش برایم شیرین میشود، حتی نقاط ضعفش. در کل من با این کتاب ارتباط عجیبی برقرار کردم، طوری که از بعضی جملات کتاب عکس میگرفتم تا یادم بماند!
احتمالاً تا الان متوجه شدید که آیا این کتاب را پیشنهاد میکنم یا نه؟ من به همهی نوجوانان پیشنهاد میکنم این کتاب را همینجا در دنیای واقعی بخوانند. شاید شما هم یک ارتباط خیالی و عجیبی تا حدی که این ارتباط بسیار واقعی به نظر برسد با این کتاب احساس کردید.
7 دیدگاه در “داستان واقعی فردی خیالپرداز”
خیلی خیلی قشنگ و دلنشین نوشتی ، اون قسمت که دربارهی تفاوت دیدگاه نسبت به واژههای واقعبین و خیالپرداز نوشتی رو خیلی دوست داشتم.
و میبینم که گریزی به سانسور و ممیزی هم زدی?
بسیار خوب و عالی??
عالی بود
سپاس
حتمآ می خونم
از خوندن مقاله علاقمند شدم کتاب رو بخونم، ممنون مها خانم برای مقاله ی خوب ودلنشین
مشتاق شدم کتاب رو بخونم، ممنون مها جان