وقت رفتن، روایتی درباره مرگ و خاطره
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودییوزف وینکلر با وجود نفرتی که از زادگاهش دارد هیچگاه نتوانسته از آن آزاد شود. این را از رمان وقت رفتن که گفته میشود شخصیت اصلیاش ماکسیملیان از روی شخصیت خود نویسنده خلق شده، به خوبی میتوان فهمید. وینکلر پس از مدتی زندگی در ایتالیا و هند، برای نوشتن این رمان، با شجاعت به زادگاهش، یعنی جایی که از آن تنفر داشته باز میگردد و مانند یک طبیب دردهای جامعهاش را بررسی میکند. مزد شجاعت این نویسنده رمانی است که مورد توجه علاقمندان به ادبیات در سرتاسر جهان قرار گرفته است.
وقت رفتن
نویسنده: یوزف وینکلر
مترجم: علی اصغر حداد
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۶۰
شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۰۹۳۱۹۹
یوزف وینکلر با وجود نفرتی که از زادگاهش دارد هیچگاه نتوانسته از آن آزاد شود. این را از رمان وقت رفتن که گفته میشود شخصیت اصلیاش ماکسیملیان از روی شخصیت خود نویسنده خلق شده، به خوبی میتوان فهمید. وینکلر پس از مدتی زندگی در ایتالیا و هند، برای نوشتن این رمان، با شجاعت به زادگاهش، یعنی جایی که از آن تنفر داشته باز میگردد و مانند یک طبیب دردهای جامعهاش را بررسی میکند. مزد شجاعت این نویسنده رمانی است که مورد توجه علاقمندان به ادبیات در سرتاسر جهان قرار گرفته است.
وقت رفتن
نویسنده: یوزف وینکلر
مترجم: علی اصغر حداد
ناشر: ماهی
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۶۰
شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۰۹۳۱۹۹
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودی بزودیوقت رفتن روایتی است درباره مرگ و خاطره؛ شاید این گزاره، بهترین تیتر برای برداشتی باشد که قصد دارم درباره کتابی که در ابتدا دوستش نداشتم، بنویسم.
دوستی به من پیشنهاد داد که رمان وقت رفتن را بخوانم و تاکید کرد که حتما خوشم میآید. من در تعارف پذیرفتم، اما نویسندهاش را نمیشناختم. درباره ادبیات کمی سخت است که دست به تجربه جدیدی بزنم و این هم یک تجربه جدید محسوب میشد.
وقت رفتن اولین کتابی است که از یوزف وینکلر در ایران توسط نشر ماهی منتشر شده است. نام علی اصغر حداد به عنوان مترجم بیشتر مرا به سوی خواندن داستانی از وینکلر سوق داد، زیرا همیشه به انتخابهای او برای ترجمه اعتماد داشتم. اما ترجمه چنین رمانی برای این مترجم هم تجربه جدیدی محسوب میشود، زیرا از میان رمانهایی که حداد دست به ترجمه آنها زده کمتر اثری مربوط به ادبیات معاصر دیده میشود.
خواندن را شروع کردم. داستان کند پیش میرفت و وجود شخصیتهای فراوان، کمی مرا گیج کرده بود. با وجود اینکه علی اصغر حداد در گفتوگویی بیان کرده است که در میان همه رمانهای وینکلر، وقت رفتن بیش از همه خط داستانی دارد، اما باز هم خط داستانی مشخصی وجود نداشت، ارتباط بین شخصیتها پراکنده بود و تنها شخصیت اصلی داستان بار متصل کردن آنها را به دوش میکشید. اما به هر رو، کمی که به فضای رمان عادت کردم لذت بردن از آن نیز برایم آغاز شد.
یوزف وینکلر خود در یک دهکده کاتولیکنشین بهدنیا آمده و بزرگ شده. دهکدهای که بارها و بارها تنفرش نسبت به آن را ابراز داشته است. حداد در مقدمه رمان وقت رفتن نوشته است: «وینکلر درباره رمان رعیت میگوید: میخواستم مدتی پا به پای کشاورز بروم، بگذارم برایم از گذشتهاش بگوید، داستانهای نفرتانگیز دوران جنگش را تعریف کند، برایم از نفرتش نسبت به روسها و یهودیها حرف بزند. من بدون زبان نمیتوانم حرف بزنم، برای آنکه بتوانم باز بنویسم، ناچارم به جهنمی برگردم که گمان میکردم از آن آزاد شدهام.»
این حرف وینکلر، نه تنها برای نوشتن رمان رعیت بلکه برای همه عمرش به کار می آید. او با وجود نفرتی که از زادگاهش دارد هیچگاه نتوانسته از آن آزاد شود. این را از رمان وقت رفتن که گفته میشود شخصیت اصلیاش ماکسیملیان از روی شخصیت خود نویسنده خلق شده، به خوبی میتوان فهمید.
مرور خاطرات بعد از مرگ
گفته میشود که چند ثانیه قبل از مرگ تمام خاطرات انسان از زمان تولد تا لحظه آخر قبل از مرگ، مثل یک فیلم از جلوی چشمانش میگذرد. چند ثانیهای که انگار یک عمر طول میکشد. نمیدانم این حرف چقدر میتواند درست باشد، اما روایتی که در رمان وقت رفتن با آن روبهرو میشویم، دقیقا چیزی شبیه به این است. انگار کسی دارد خاطرات قبل از مرگش را مرور میکند. ماکسیمیلیان داستان تمام مرگهایی را که در روستای کوچکش دیده است تعریف میکند، ابتدا به ماجرای مرگ آنها میپردازد و بعد خلاصهای از زندگیشان را بیان میکند.
در همه این روایتها زندگیای که به حیات مرده خود در یک روستای کوچک ادامه میدهد در جریان است. زندگیای که ساکنان بسیاری از شهرهای بزرگ گمان میکنند دیگر وجود ندارد. تصویری که وقت رفتن از دهکده ماکسیمیلیان ارائه میدهد، چیزی شبیه به نگاه کردن به یک آلبوم عکس خاک گرفته است. خاطراتی که نه میتوان آنها را انکار کرد و نه میتوان به وجودشان اتکا کرد. زیرا وینکلر خود از گذشته اش فرار کرده و وقتی برای نوشتن رمانش به آن باز می گردد انگار درحال مرور کردن خاطرات قدیمی است که هنوز نتوانسته از دست آنها رهایی یابد.
پرداختن به موضوع مرگ یکی از جذابیتهای رمان محسوب میشود. اگرچه رمانهای زیادی هستند که به این موضوع پرداختهاند، اما هر نگاه میتواند از دیگری متفاوت باشد.
اگرچه ماکسیملیان راوی مرگهایی است که در دهکدهاش اتفاق میافتد اما اگر از جهت دیگر بخواهیم به رمان نگاه کنیم، مرگی که وینکلر از آن حرف میزند بیشتر مردن در حین زنده بودن است و این ارتباط مستقیم با زادگاه او دارد. او درباره انسانهای منزوی و تک افتادهای حرف میزند که درگیر خرافاتی هستند که با مذهب کاتولیک ترکیب شده است. آنها قبل از اینکه به مرگ حقیقی برسند مانند کسانی زندگی میکنند که فقط نفس میکشند و روزها را میگذرانند.
نگاه به کلیسا بهعنوان یک محکوم
نگاه به کلیسا بهعنوان یک محکوم یکی از مسائل دیگری است که وینکلر در کتاب وقت رفتن بدان پرداخته. حتی لحن رمان مانند اوراد کلیسای کاتولیک پر از تکرار و یکنواختی است. حداد در مقدمه کتاب به این مساله اشاره کرده است که وینکلر سعی داشته با استفاده از این لحن با کلیسای کاتولیک تسویه حساب کند و ریاکاری و دغلبازی آن را به تصویر بکشد.
در بخشهای مختلف رمان به کلیسا پرداخته شده که مستمر ترین آنها روایتهایی درباره تمثال مسیحی است که یک هتک حرمت کننده آن را داخل رودخانه انداخته است.
«در سالهای دهه سی، مردی تندیسی از عیسی مسیح را که بهاندازهی قد انسان بود داخل آبشار انداخت. کشیش دهکده، که ضمناً تمثال کوچک قدیسین نقش میزد، مسیح مصلوب را که موقع سرنگون شدن در آبشار هر دو دستش قطع شده بود، در بستر نهر پیدا کرد و تندیس ناقص را در راهروی خانهاش نصب کرد. به گفتهی کشیش، هتک حرمتکننده به جزای عمل شنیعش رسید و در جنگ هیتلری هر دو دستش قطع شد. کمی بعد، کشیش دهکده جلوی ساختمان مدرسه، یک ستون یادبود یا منظرهای از جهنم برپا کرد.»
در قسمتهای مختلف داستان میبینیم که اهالی دهکده با این تندیس درددل میکنند، از کنارش با بی اعتنایی میگذرند یا به آن بی حرمتی میکنند.
خرده روایتهای بسیار دیگری نیز در وقت رفتن وجود دارد که اعتقادات خرافی کاتولیکها را نشان میدهد. برای مثال در جایی از رمان میخوانیم:
«در یک روز داغ تابستان، ماکسیمیلیان در پی دعوا با اگون، پسرعموی همسن و سالش، خواست زیر درخت گلابی به صورت او تف کند. ولی پسرعمو در آخرین لحظه خودش را پس کشید و تف ماکسیمیلیان به هدف نخورد.
بعد اگون گفت: حالا تو به خدا تف کردی. پس بهزودی میمیری. بله، تو به خدا تف کردی. زنبورها وزوزکنان در هوا میچرخیدند. هوا پر بود از بوی گلابی سرخ و زردِ لهیدهی افتاده بر زمین. ماکسیمیلیان یکی از گلابیهای شل و ول را از زمین برداشت و آن را با تمام زنبورهایی که به داخل آن میوه شیرین نفوذ کرده بودند، بهطرف پسرعموی پابهفرارگذاشتهاش پرت کرد و داد زد: من که به خدا تف نکردم، نه، اصلاً به خدا تف نکردم. من به این زودیها که تو فکر میکنی نمیمیرم.»
و در بخشهای دیگری از کتاب نیز دغلکاریهای کلیسا پر رنگ شده است؛ مثلا در انتهای کتاب وقتی چند پیرمرد درحال گفتوگو با هم هستند، یکی از آنها میگوید: « فکرش را بکن، ما زمان جنگ یک کشیش داشتیم که به ما میگفت تا میتوانیم دشمن بکشیم. این حرف از دهان یک کشیش درمیآمد. یکی از همقطارهای من به کشیش گفت مسیحی است و وظیفه دارد از ده فرمان خدا تبعیت کند. برگشت به کشیش گفت: فرمان پنجم را شنیدهاید؟ قتل مکن. من از آن موقع دیگر به این رداپوشها اعتقاد ندارم.»
وقت رفتن پس از انتشار
یوزف وینکلر، نویسنده معاصر اتریش، تاکنون چندین رمان نوشته است که همه آنها مورد توجه قرار گرفتهاند. برای رمان وقت رفتن او جایزه گئورک بوشنر (مهمترین جایزه ادبی کشور آلمان) را دریافت کرده است. وقت رفتن فقط در پرداختن به چند موضوع تکراری مانند مرگ و کلیسا و خاطره خلاصه نمی شود، بلکه پر از هنرنماییهای نویسنده در پرداختن به این موضوعهاست.
با وجود اینکه وینکلر جزئیات زیادی از زندگی اهالی دهکده در اختیار خواننده قرار نمیدهد، اما تصویرسازیهایش آنقدر قوی است که خواننده خود را بالای تپهای در دهکده شاهد تمام ماجراها تصور میکند. در واقع وینکلر میداند چقدر اطلاعات در اختیار خواننده قرار دهد. مثلا در جریان خودکشی دو نوجوان از دلایلی که به خودکشی منجر میشود اطلاعات زیادی به خواننده نمیدهد.
دقیقا مثل اینکه ما بهعنوان شخص سوم، از خودکشی یک نفر در واقعیت که دورادور میشناسیمش، اطلاع پیدا کنیم و دربارهی مسائلی که منجر به خودکشی آن فرد شده اطلاعی نداشته باشیم. این را باید اصلیترین نقطه قوت رمان وقت رفتن دانست.
وقت رفتن به هیچ عنوان یک کتاب انتزاعی نیست که نویسنده آن را در خلوت خود از دغدغههای فردیاش بیرون کشیده باشد، بلکه وینکلر پس از مدتی زندگی در ایتالیا و هند، برای نوشتن این رمان، با شجاعت به زادگاهش، یعنی جایی که از آن تنفر داشته باز میگردد و مانند یک طبیب دردهای جامعهاش را بررسی میکند. مزد شجاعت این نویسنده رمانی است که مورد توجه علاقمندان به ادبیات در سرتاسر جهان قرار گرفته است.
در نهایت وینکلر سه موضوع تکراری یعنی مرور خاطرات، مرگ و کلیسا را با نگاهی بسیار متفاوت به قلم کشیده است، چنان که خواننده نه تنها از خواندن آن خسته نمیشود (البته اگر بتواند خواندن را تا اواسط رمان ادامه دهد و بهدلیل کند پیش رفتن یا زیاد بودن شخصیتها گیج نشود و کتاب را کنار نگذارد)، بلکه توانایی نویسنده را با تمام وجود درک میکند.
وقت رفتن، روایتی درباره مرگ و خاطره