وقتی قصهگو، دست به افشاگری میزند
وقتی قصهگو، دست به افشاگری میزند
افشاگر با یک داستانک صد کلمهای شروع میشود، داستانکی که سالها پیش آرچر به درخواست سردبیر مجله ریدرز دایجست در عرض بیست و چهار ساعت مینویسد. متنی که آرچر قبل از این داستانک آورده تا ماجرای پشتش را توضیح بدهد هم صد کلمه است. غافلگیریهای کتاب درست از همینجا شروع میشود.
جفری آرچر در همان فهرست کتاب، با نشانهدار کردن اسم داستانها، مشخص میکند کدامها برگرفته از واقعیت و کدامها خیالی هستند. گرچه فقط کنار اسم هشت داستان ستاره آمده، ولی بقیهی داستانها هم آنقدر جزئیات دارند و گاهی به گزارش شبیه شدهاند که میشود حدس زد احتمالا نویسنده ایدهی آنها را هم در واقعیت و سفرهایش پیدا کرده است. سفرهایی به سرتاسر دنیا که خود او آنها را منبع داستانهای این کتاب معرفی میکند.
خواندن داستانهایی که ریشه در فرهنگ کشورهای مختلف دارند و از ماجراهای کارآگاهی در دهه ۱۹۳۰ میلادی در جزیرهای در ایتالیا تا جنگ جهانی دوم و یا داستان زوج میانسال امروزی را دربرمیگیرند، درست به اندازهی نشستن پای صحبتهای پدربزرگ خوشمشرب و دنیادیدهای مثل خود آرچر جذاب است، اما گاهیوقتها خوانندهی ایرانی با شنیدن اسم شهرهای کوچک و دورافتادهای در اروپا یا شهرها و محلات مختلف، دچار سردرگمی میشود.
خبر خوب این است که مترجم، شیما الهی، خودش فکر این قسمت کار را کرده و برای خیلی از کلمات و اصطلاحات ناآشنا برای مخاطب ایرانی، پاورقی نوشته تا خواننده را از سردرگمی نجات بدهد؛ مثلا برای عبارات «لرد نایبالسلطنه روستا» یا «زیباروی کورنی» توضیحات پاورقی برای اینکه گیج نشوید و به اندازهی خوانندهی بریتانیایی از داستان لذت ببرید، کافی است.
خواندن این کتاب درست مثل گشتن سرتاسر دنیاست، آنهم در دورههای تاریخی متفاوت. بعد از اینکه در داستان اول ماجرایی معمایی مربوط به دههی ۳۰ میلادی و در جزیرهای دورافتاده در ایتالیا به سرانجام رسید، یک ماجرای پلیسی در یک شهر کوچک انگلیسی را میخوانیم که جملهی طلائیاش را احتمالا هرگز فراموش نمیکنید: «دستگیری اولین خرابکار برای پاسبانها مثل عشقبازی برای بار اول است، هیچوقت فراموشش نمیکنند.»
اما داستان «ستودنی» شاید بیشتر برای کسانی جالب باشد که یک حداقل آشنایی با شکسپیر و آثارش داشته باشند. ماجرای زنی جوان در سالها قبل که استاد دانشگاه ییل میشود و جدالی لفظی و بسیار هنرمندانه بین او و دانشجویان مخالفش درمیگیرد، جدالی که در آن تنها از ابیات شکسپیر استفاده میشود و شاید همین ادبیات سخت و ثقیل کمی از جذابیت این داستان برای مخاطب عامه میکاهد.
داستان «در عشق و جنگ هرکاری رواست» درست به اندازه اسمش جذاب و گیراست و خواننده را درگیر میکند. داستانی عاشقانه دربارهی طبقات اشراف انگلیسی در زمان جنگ جهانی دوم. داستان «زمان از دست رفته» اما مخاطب را شگفتزده میکند. غافلگیری پایانی آرچر فقط برای اثبات قدرت جنایینویسیاش نیست، چرا که اگر بخواهیم صادق باشیم کسی که چند رمان یا داستان کوتاه معمایی خوانده باشد، راز داستانهای جنایی افشاگربرایش قابل حدس است.
اشارهها و راهنماییهایی که در لابهلای سطور داستان تنیده شده، کار فهمیدن پایان (شناخت قاتل یا راز دستگیری مافیای بزرگ) را برای مخاطب آشنا با این ژانر راحت کرده و میشود ادعا کرد آرچر در این کتابها خیلی هم دنبال این نبوده که خودش را به عنوان یک نویسندهی ژانر معرفی کند، او به حد کافی در این فضا خودش را اثبات کرده و حالا در هفتاد و هفت سالگی و با آخرین مجموعه داستانش، میخواهد با قدرت قصهگویی بینظیرش مخاطب را در تجربههای زیستهاش همراه کند.
به همین خاطر در غافلگیری پایانی داستان «زمان از دست رفته» به جای اینکه بخواهد مخاطب را غافلگیر کند، درست مثل «کلی» او را هم دست میاندازد.
آرچر علاوه بر نویسندگی، سابقا سیاستمدار هم بوده و در حزب محافظهکار انگلستان عضویت داشته است. این دلبستگی به سیاست را در اکثر داستانهای این مجموعه میتوان دید.
چه داستانهایی که مستقیم یا غیر مستقیم در فضای جنگ جهانی دوم میگذرد (که تعدادشان هم اصلا کم نیست) و چه داستانهایی که با طنز خاص و انگلیسی آرچر، دولت بریتانیا و سایر کشورهای اروپایی و سیاستهایشان در مورد بیمه، مالیات، بازنشستگی، سیستم بانکی و… را مورد انتقاد قرار میدهد. در این داستانها پیرمرد و پیرزنی عامی یا کارمندی سادهلوح به راحتی دولت و قوانین دستوپاگیرش را دور میزنند.
اما آرچر محافظهکار، در داستان «بهترین سفر زندگی» از فرم کلاسیک داستاننویسی فاصله میگیرد و دست به خلق تجربهای جدید میزند.
او بعد از اینکه داستانی ساده و سرراست را به پیچ نهایی میرساند، مینویسد: «در این قسمت داستان سه پایان مختلف به ذهنم رسید و از آنجا که نمیتوانستم بهترین آنها را انتخاب کنم، تصمیم گرفتم هر سه را بنویسم و اجازه بدهم خودتان پایانبندی مورد علاقهتان را انتخاب کنید.» این ترفند، شاید به نوعی یادآور تکنیک فاصلهگذاری برشت باشد و به شکل ناگهانی خواننده را از فضای زندگی پیرمرد و پیرزن بریتانیایی و سفرشان به استانبول بیرون میکشد و با همین کار، به تنهایی تمام پیامهای موردنظرش را به مخاطب میرساند.
هر کدام از این سه پایان را انتخاب کنید تفاوتی نمیکند، چهره کریه سرمایهداری و تاثیر مخربش بر انسانیت در همه آنها هویداست.
آرچر، پیرمردی که سابقا سیاستمدار بوده و داستانگویی فوقالعاده است، در بیشتر داستانهایش فضایی کلاسیک و اروپایی میسازد اما داستانها محدود به این قواعد نمیمانند و ارزشهایی مثل اشرافیگری، کار صادقانه و امثالهم در آنها با طنزی ظریف و باریکبین، به سخره گرفته میشود.
اما به نظر میرسد در انتهای کتاب، روح انگلیسی و محافظهکار آرچر خودش را نشان میدهد، در انتهای داستان «شیر یا خط»، که برگرفته از اتفاقات واقعی است، داستان دو افسر در جنگ جهانی و فرزندان آنها روایت میشود. در پینوشت، توضیحی کوتاه دربارهی سرنوشت هرکدام از آنها داده میشود. (شبیه چیزی که بر سنگ مزار نوشته میشود.) و گویی آرچر اینجا به احترامشان کلاه از سر برمیدارد و مینویسد: «روحشان شاد».
اگر قبول داشته باشیم که «بهترین قصهگو برنده است»، باید گفت که جفری آرچر این بار نه در انتخابات حزبی، که در آخرین مجموعه داستانش افشاگربرنده شده است، داستانهایی که کوتاه یا بلند، واقعی یا زاییدهی خیال، شرقی یا غربی که خواننده را تا انتها حریص خواندن و ادامه دادن نگه میدارند.
ادبیات انگلستان
شیما الهی