وضعیت دیفی قونس دریدایی
وضعیت دیفی قونس دریدایی درشعر “ای … شیفته از علی باباچاهی”
بر اساس رویکرد پساساختارگرایی و ساختارزدایی دریدایی
شیفته حکومت جبارانم من!
شعری از علی باباچاهی ، منتشره در کتاب «جهان متوجه شد» . ۱۴۰۲ نشر نورهان
ای!…
شیفته ی حکومت جبارانم من
زیر خاکی هاشان زودا و به زود!
به فروش می رسد و جسد به جسد
و تفرعن سرش را بالا گرفت:
(که من از) ما از جمجمه های شماها به تماشا
آمده اید که چه؟
و کوهی فجیع آن بالا شکل گرفت
نفر به نفر ایستاده بودیم و به نفرات
از حدقه چشمی بیرون پرید و
در زد و دید:
“خون را به سنگفرش ببینید”
من هم دیدم و اصلا نترسیدم و
دست تو را ول کردم و نه!
باسر به سرم زد و که و چه و در رفتم!
محبوبه نام دیگر من بود و
لطفا لطفا گفت که
ای! زنده باد ای به تظاهر البته و
می— در می رفتی و
بعد!
#علی-باباچاهی
از کتاب “جهان متوجه شد”
چاپ دوم
نشر نورهان، ۱۴۰۲
پیشگفتار
مفهوم اصطلاحی “دیفی قونس” به معانی (تفاوت/تفاوط/تمایز/تاخیر/تعویق/تفکیک) در خوانش دریدایی از متون، با یک تغییر در واژه در زبان فرانسه، به شکل به “تاخیر و به تعویق افتادن معنا” و “تفاوت و تمایز” و همینطور نوعی “تفکیک پذیری” را در سیستم دوگانه و باینری تقابلهای دوتایی نمود می دهد. البته اینجا اصطلاح واژگان دیفی قونس به تلفظ فرانسوی différance به این شکل، نشان از یک نیروی بازدارنده تاریخی و فرهنگی و البته زبانی نیز هست.
وقتی معنا و مفهومی را بر اساس خواست (اراده) قدرت و دانش که بر یک نظام و سیستم دلالتی استوار است و آنرا بکار می بریم. سویه دیگر این باینری و تقابل دوتایی معمولا به یک دو قطبی مثبت و منفی مبدّل می شود. که یکی بر دیگری معمولا ترجیح می یابد. مثلا از نظر فکری و فلسفی همین خوانش دریدایی از رساله “فیدروس” افلاطون و در نامه دهم درباره عشق و سخنوری و … اتفاق افتاده.
و نسبت آنرا با تمایز و تقدم و تأخر بین (نوشتار و گفتار و همچنان برتری گفتار بر نوشتار متمایز کرده و همچنان مسئله تاریخی لوگوسنتریزم “آوا (کلام) محوری” و فالولوگوسنتریزم “آوا (کلام) محوری نرینه“، در جریان فکری و فلسفی غرب را، دریدا با همین نگرش تفاوطی، تمایزی، تعویقی و تفکیکی به استیضاح می کشاند. اعمال خشونت و نوعی تحمیل و برتری جویی را از همینجا در این باینری و دوگانه ها در فلسفه غرب و لوگوس مورد زدایش و واسازی قرار می دهد. اگر بخواهیم ساده تر آنرا مد نظر قرار دهیم، چنین خوانشی مد نظر است.
مثلا وقتی شاعری از شب می گوید، طرف دیگر صبح در تعویق معنا قرار می گیرد. یا وقتی از زیبایی می گوییم، طرف دیگر زشتی در دیفی قونس هست، دریدا در این خوانشش مسئله تفاوت (تفاوط) و تمایز را هم نشان گرفته و به نیروی “رد” هم می اندیشد.
نیروی “رد” در واقع، برهم خوردگی این دوقطبی و دوتایی است و فرا رویی از این سیستم و سلسله مراتب تاریخی، فرهنگی آن، اینطور بخوانیم که وقتی زیبایی را در نظر می گیریم، زشتی از ساختار و ریخت خودش خالی شده و شکاف برداشته، در واقع زیبایی چیزی نیست، جز قطب طرف دیگر، یعنی زشتی که از ریخت خودش خارج شده و زشتی چیزی نیست، جز زیبایی که از ریخت خودش افتاده. و همینطور تمام این دوگانه و دوقطبی ها و بالعکس، که به واقع در زبان، نمی توان بر آنها نامی گذاشت.
مثلا بگوییم نا زیبا، نا انسان، نا زشت و … برای همین دریدا، در متون اش شکل اسکریپت نگارشی آنرا برهم می زند. و با کلمات بی/بدون/عدم آنرا نشان می دهد.
دریدا در نسخه “پیش نویس کتاب به “جز نام” که من آنرا ترجمه به “نام ناپذیر”* ۱کرده ام. و البته ساموئل بکت هم کتابی با چنین عنوانی دارد. که احتمالا دریدا متاثر از آن هم بوده. می گوید:
“différance“، از اینجا حاصل می شود که خود نامی ندارد. کهن تر و پسین تر از خود هستی است. چنین دیفی قونسی در زبان ما، نامی برایش نیست. از امپراطوری نام فراتر می رود. آنچه از این طریق به نام فراخوانده شده، غیر قابل نام گذاری است. (البته اینجا منظورش به کتب مقدس و تفیض اختیار از طرف یهوه و خدا به انسان برای نام نهادن بر موجودات است. نخستین جنبه خشونت بار زبان و تفیض اختیار به انسان، که ما در بحث پسازبانی به دنبال تغییر این وجه غلبه گی انسان بر زبان و همسطح قرار دادن انسان با دیگر و غیر انسانی در زبان هستیم).
اینجا است که اثرگذاری نامی در چنین رویداد “دیفی قونسی” و “ردی” از بین می رود. دریدا می گوید: “دیفی قونس به خودی خود و فی ذات در آن نقش می بندد. انتقال و تکثیر می یابد. ثبت و ضبط و درج می شود. چنان داخل شدنی نادرست یا خارج شدنی نادرست که بسته و وابسته ی نظامی سیستمی و تقابلی است. که هنوز خود بخشی از این “بازی” محسوب می شود”.
حالا نگاهی با چنین شرح اجمالی به شعر “ای” و یا “شیفته” علی باباچاهی در کتاب “جهان متوجه شد” بیندازیم:
وقتی در گزاره و جمله “سطر” نخست این شعر نگاهی به این صورت بیندازیم، در واقع این تفاوت/تفاوط/تاخیر/تعویق/تمایز و تفکیک را می توان بررسی کرد، که چطور شاعر در بین و محدوده میانی به تعبیر استیگلر، شاگرد دریدا، این تقابلهای دوتایی به” نیروی رد و فرارویی و فراسوپنداری دوگانه ایی روی می آورد”.
یعنی دوقطبی قطعیت و عدم قطعیت*۲ و مطلق و غیر مطلق، را به بازی زبانی متن اش فرا می خواند و این بازی را به صورت گشوده و باز می گذارد که نتیجه نگیرد. و از قطعیت دادن به آنچه در این بازی می خواهد صورت بگیرد. مهر تایید نزند و از آن در افقی پیشاروی بگریزد.
باباچاهی در ابتدا این شعر می گوید: “شیفته حکومت جبارانم من” کلمه “شیفته” و “شیفتگی”، دلداده، عاشق، مجنون، پریشان، آشفته و … در فرهنگ لغات فارسی با مترادف های بسیاری همخوان است. و البته اینجا منظور ما طرف دیگر است. یعنی متضادهای دیگرش، کلمه شیفته از نظر معنایی و لغوی در معانی متضاد و متقابلش در این گزاره به “تعویق و تاخیر” انداختن معنا موفق عمل کرده.
بماند که خود این سطر و گزاره در کلیت آحاد اتصالی جمله ای نیز به صورت “دیفی قونسی” در اصطلاح چند وجهی دریدایی که در بالا ذکر شد. قابل خوانش است.
یعنی گزاره “شیفته حکومت جبارانم من” به صورت روند به تاخیر و تعویق انداختن دلالت ها و معانی مستتر در واپس یا “پیشآگاهی” زبانی و ذهنی ما و یا روبروی خود این کلمات مانند “شیفته” به “حکومت” و “جباران” و “من” شروع به زدایش و پاکسازی از خودش دارد. طرف دیگر به تاخیر و تعویق از حضور در ناحیه زبان و متن و ذهن و زبان شاعر، انگار در محاق، تعویق و تاخیر افتاده … متضادهای کلمه “شیفته” و “حکومت” و “جبار” و یا نظام جباران و این “من” که تغییر محسوسی به “من هویتی”، “من فردی” و تبدیل شدن به من های متکثر و یا “ما” می دهد.
(که من از) ما از جمجمه های شماها به تماشا آمده اید که چه؟ و کوهی فجیع آن بالا شکل گرفت نفر به نفر ایستاده بودیم و به نفرات …(باباچاهی/شعر شیفته)
آنطرف به تاخیر و به تعویق افتاده، “حکومت غیر جبار”، غیر “سلطه” و “غیر دیکتاتوری”، و حکومت مردم سالار، حکومت پادشاهان رئوف، “نظامهای عدالت محور و مردم سالار و احتمالا (میزان رای ملت) است. که در پس ذهن و زبان شاعر و متن و پیشامتن در حالت تاخیر و تعویق افتاده و همانطور در ادامه شعر نسبت متمایزی و تفکیک پذیری و تفاوتی اش را در مقیاس دوتایی به تاریخ نظامهای سیاسی و اجتماعی و روزگار نوین می توان آشکارتر دید.
در واقع می شود یک فرهنگ واژگانی مهجور و معوق مانده، یک فرهنگ زیستی دوگانه و اجتماعی/سیاسی که درزمانی و همزمانی اش در یک سیستم تقابلی و دوقطبی و باینری در مواجهه تاریخی قرار گرفته است. (من در نقد و بررسی این کتاب به تعبیر زیست دوگانه زبانی در شعر باباچاهی اشارت مهمی کرده ام که بزودی منتشر می شود).
اما “رد” دریدایی برای عبور فرارویی و یا فراسونگری از این سیستم و ساختار دوتایی که نسبتی با خشونت و تحمیل یکی از قطبین به دیگری دارد. موقعیت انشقاقی متنی و پارگی متن را میسر می سازد. متن باز است و بازی ادامه دارد. رد یابی این خوانش فرارو و واسازانه، متن را گشوده و باز می گذارد.
محبوبه نام دیگر من بود و
لطفا لطفا گفت که
ای زنده باد ای به تظاهر البته و
می _ در می رفتی و
بعد !
(باباچاهی/شعر شیفته)
این متن یک نگاه اجمالی بود که دریابیم چطور یک گزاره در یک متن می تواند کل سیستم تقابلی و دوگانه را در چنین وضعیت تفاوتی، تعویقی، تاخیری و تفکیکی و البته تمایزی در امری تاریخی، فرهنگی، رفتاری اجتماعی، سیاسی و حتا در بلاغت شناسی پساساختاری قرار دهد. در هر طرف این دو قطب، یک سلسله مراتب فکری و فلسفی است.
و از نظر زبانی در یک سیستم تفاوتی سوسوری و ساختارمند به برتری، خشونت و تحمیل نظامند قدرت و دانش از طرف نظامها در زبان و ذهن، اندیشه و شاعرانگی در حال رخداد است زیست دوگانه زبانی که شاعر هنجارگریزانه آنرا بهم می ریزد. اما شاعر با برهم زنندگی این هنجار گراماتولوژیکی زبان، معیار رسمی و … سعی به فرا روی و ایجاد گسست تاریخی و اجتماعی دارد.
از هر طرف این دوگانه ذهنی، زبانی و اندیشگی و حسی انسانی در حال نسبت گیری و ارزشگذاری در موقعیت است. و فرا رویی با نیروی “رد” امکان پذیر برای واسازی و ساختار زدایی از این سیستم، مهیا است.
از حدقه چشمی*۵ بیرون پرید و
در زد و دید:
“خون را به سنگفرش ببینید *۳“
من هم دیدم و اصلا نترسیدم و
دست تو را ول کردم و نه!
با سر به سرم زد و که و چه و در رفتم!
محبوبه نام دیگر من بود و
لطفا لطفا گفت که
ای! زنده باد ای به تظاهر البته و
می- در می رفتی و
بعد!
(شعر ای شیفته، جهان متوجه شد. علی باباچاهی ۱۴۰۲ نشر نورهان)
منابع وتوضیحات
*۱ /به غیر نام یا نام ناپذیر/پس نوشت ها و پی نوشت ها، ژاک دریدا، ترجمه از فرانسه سعید جهانپولاد، مجله ادبی پراودا ۱۴۰۱
*۲ /کتاب، نحو تشکیل و دریافت متن در اشعار معاصر (نیما، سپهری، علی باباچاهی) بر اساس رویکردهای شناختی، دکتر فرخ لطیف نژاد، ص ۲۵۶، نشر سخن ۱۳۹۶
*۳ /این سطر خون را به سنگفرش ببینید “بخش پایانی شعر”، “چند چیز را نشانت دهم”
پابلو نرودا
Come and see the blood in the streets.
بیا و ببین خون را در خیابانها
*۴ /همین سطر و گزاره در یکی از شعرهای احمد شاملو تحت عنوان “بر سنگفرش” از کتاب باغ آینه، که شاعر در بینامتنی دو شعر از دو شاعر مبارز و اعتراضی را همزمان احضار می کند و اصوات آنان را به متن فرا می خواند.
*۵ /حدقه چشم بیرون پرید و …
اشارتی به آغا محمدخان و سرگذشت هایی تاریخی از بیرون آوردن حدقه چشم، کور کردن مظلومان و ستم دیدگان در حکومت های جبار در تاریخ …
یک دیدگاه در “وضعیت دیفی قونس دریدایی”
الان اینا یعنی چی؟ واقعا وقتی از چیزی سر درنمیاریم چرا باید درموردش بنویسیم؟!!!! اینها چه ربطی به هم داره! با این منطق میشه جمله “دمپایی من کو؟” را هم دریداری نقد کرد!. از منابعی که آوردید مشخصه چقدر با موضوع آشناید. این همه مقاله خوب سایت وینش است نمیدونم چرا بعضی وقتها چیزهای منتشر می کنند که با هیچ مدل و سیستمی نمیشه به هم ربطش داد! با احترام به نویسنده محترم ولی واقعاً متن بی در و پیکری بود