همیشه با شما هستم، در میان شما …
هوهانس تومانیان از قماش روشنفکران دموکرات ارمنی دورهی ورود سرمایهداری به روستاهای قفقاز و فرهنگ دموکراتهای روس و اروپای شرقی است که ضمن آشنایی با فرهنگ و تمدن غربی، ریشههای عمیقی در خاک خود داشتند و میکوشیدند فرهنگ عامیانه را وارد فرهنگ رسمی کنند. تومانیان ملیگرایی است که به ارزشهای فرهنگی مردمش باور دارد و میکوشد آنها را حفظ کند و صیقل دهد، اما ملیگرایی او با عشق آمیخته است و خود را با نفرت از دیگری تعریف نمیکند. نویسنده یادداشت اهمیت تومانیان در فرهنگ ارمنی و در زندگی خود را تشریح میکند.
هوهانس تومانیان از قماش روشنفکران دموکرات ارمنی دورهی ورود سرمایهداری به روستاهای قفقاز و فرهنگ دموکراتهای روس و اروپای شرقی است که ضمن آشنایی با فرهنگ و تمدن غربی، ریشههای عمیقی در خاک خود داشتند و میکوشیدند فرهنگ عامیانه را وارد فرهنگ رسمی کنند. تومانیان ملیگرایی است که به ارزشهای فرهنگی مردمش باور دارد و میکوشد آنها را حفظ کند و صیقل دهد، اما ملیگرایی او با عشق آمیخته است و خود را با نفرت از دیگری تعریف نمیکند. نویسنده یادداشت اهمیت تومانیان در فرهنگ ارمنی و در زندگی خود را تشریح میکند.
چند روزی است کتاب هوهانس تومانیان، شاعر و داستاننویس ارمنی را هدیه گرفتهام و تو این فکرم چطور میشود این کتاب و تومانیان را به خوانندهی فارسیزبان معرفی کرد و حق مطلب را دربارهی این مرد بزرگ و نقش عظیمی که در فرهنگ ارمنی و در زندگی خودم داشته، باز نمود.
غریب است نویسندهای که به زبان ارمنی مینویسد، در یکی از روستاهای منطقهی «لُری» در شمال ارمنستان امروز به دنیا آمده و بیشتر عمرش را در تفلیس مرکز فرهنگی قفقاز زیسته، شاهد تلخترین دورهی تاریخ مردم ارمنی یعنی قتل عام ارمنیها در سالهای جنگ جهانی نخست در امپراتوری عثمانی بوده و در سال ۱۹۲۳ از دنیا رفته، روی منِ نوعی که چند دههی بعد فرسنگها دور از همهی اینها در تهران دههی پنجاه میلادی به دنیا آمدهام چنین تاثیری گذاشته است.
این گواهی است بر پیوندهای فرهنگی و سیاسی و تشکیلاتی محکمی که دیاسپورای ارمنی توانسته است با تاریخ فرهنگی ارمنستان بسازد و به خوبی کار میکردهاند و میکنند.
ما تومانیان را پیش از همه از کتابهای درسی ارمنی مدرسهمان میشناختیم و بیش از همه با داستانها و حکایتهای عامیانهای که او از مردمان روستایی شنیده و به زبانی جذاب، به زبانی نزدیک به زبان روستاییان ارمنی، اما پختهتر و پالودهتر، بازگفته بود. این حکایتها در کتابهای درسیمان بودند و توسط معلمان و پدران و مادرانمان نقل میشدند. داستانهای دیگری هم بودند که خودش نوشته بود.
از همه مشهورتر داستان گیکور، پسربچهای روستایی که پدرش علیرغم میل مادر به شهر میبرد و به کار میگمارد و پسرک در آنجا تحت فشارهای صاحبکار بیانصاف استثمار میشود و در نهایت بیمار میشود و میمیرد. دلنازکهایمان داستان به اینجا که میرسید گریه میکردیم. چنین زیستهایم با شخصیتهای آفریدهی تومانیان.
بزرگتر که شدم، در اواخر دورهی دبیرستان وقتی سیاست یواش یواش وارد زندگیمان میشد، بُعد دیگری از تومانیان آشکار گشت: مردی دموکرات، برخاسته از میان تودهها که زندگی روستایی را زیسته، فقر و شرایط سخت زندگی روستا را شخصاً تجربه کرده، و تصویری که از سادگی و صفای این زندگی از یک سو و شقاوت فاصلهی طبقاتی و گرسنگی و جهل از سوی دیگر عرضه میکند، بیهمتاست؛ دور از کلیشهها، برآمده از دل. “همیشه با شما هستم، در میان شما…”
تومانیان از قماش روشنفکران دموکرات دورهی ورود سرمایهداری به روستاهای قفقاز و فرهنگ دموکراتهای روس و اروپای شرقی است که ضمن آشنایی با فرهنگ و تمدن غربی، ریشههای عمیقی در خاک خود داشتند و میکوشیدند فرهنگ عامیانه را وارد فرهنگ رسمی کنند و او چنان این کار را کرده است که تا سالیان سال نفوذش پایدار مانده است.
تومانیان ملیگرایی است که به ارزشهای فرهنگی مردمش باور دارد و میکوشد آنها را حفظ کند و صیقل دهد، اما ملیگرایی او با عشق آمیخته است و خود را با نفرت از دیگری تعریف نمیکند، کما اینکه او بیشتر عمر خود را در تفلیس زیست و شعرهایی در ستایش گرجستان و حاوی پیامهای دوستی به شاعران گرجستانی سرود.
و امروز با فاصلهگیری از آن شیفتگی رمانتیک به همآمیختگی شاعر و داستانپرداز بزرگ به زندگی تودهها، میبینم که او چگونه با وجود عشق به مردم عادی که خود از میان آنها آمده بود، از عقبماندگی و تنگنظری آنها غافل نیست و بخصوص در اقتباس داستانهای عامیانه با طنزی عمیق این سادهدلیهایی را که به سادهلوحی پهلو میزنند، به سخره گرفته است.
گیگوس یکی از این حکایتهای شاهکار است: دختری که هنوز ازدواج نکرده تصور میکند به خانهی بخت رفته و شوهر کرده و بچهدار شده و بچهاش از درخت بالا رفته و سقوط کرده و مرده و گریه سر میدهد. خواهرانش و بعد پدرش یکی بعد از دیگری میآیند و از او میپرسند چرا گریه میکند و او ماجرا را شرح میدهد و آنها هم به گریه میافتند و عاقبت همگی برای تدفین این بچهی خیالی میروند. بزرگ کردن یک ماجرا و خیال بافتن دربارهی آن و واقعی پنداشتن خیال، در قالب داستانی چند صفحهای. داستان در جاهایی به نظم است و به خوبی به یاد میماند.
مرد بیعقل و یک قطره عسل نمونههای دیگر داستانگویی روستایی و در ضمن تنگنظری و سادهاندیشی روستائیان است. هوهانس تومانیان نشان میدهد که ورود تمدن و آموزش و پرورش نوین در ضمن رها ساختن روستاها از عقبماندگی چیزی را هم از بین میبرد و او این نابودی را با گوشت و پوست خود حس میکند و به زبانی ساده به تصویر میکشد. داستان دوست من نِسو داستان محبوب من در میان آثار اوست: مدرسه و معلم و فاصلهی طبقاتی دوستان جونجونی دوره کودکی را از هم جدا میکنند.
راوی که خانوادهاش متمولترند میتواند به مدرسه برود و از نِسو که پسرکی است بااستعداد و بااحساس جدا میشود و سالها بعد شاهد سرنوشت غمانگیز این دوست دوران کودکی است.
تومانیان البته نویسنده بود و نویسندهای جدی که آثارش را بارها بازنویسی میکرد و نویسندگی برایش صرفاً تفنن نبود. اما او بر خلاف باور رایج امروز که گویی ادبیات و هنر مهمتر از هر چیزی است، میکوشید در زندگی واقعی هم به مردم کمک کند و بخصوص در سالهای آخر عمرش، سالهای جنگ جهانی و انقلاب روسیه و شوروی شدن ارمنستان که مردم ارمنی از جمله کودکان در شرایط فقر و گرسنگی مفرط به سر میبردند، به عنوان فعال اجتماعی در قالب انجمنهای خیریه به کمک آنها بشتابد.
اعتراف میکنم که سالها در کوششهای هرچند اندکم برای نشان دادن اهمیت تومانیان و بزرگی این مرد به خوانندهی فارسی زبان چندان موفق نبودهام. حالا به بهانهی معرفی این کتاب تازه انتشار یافته به مناسبت صدوپنجاهمین سالگرد تولد تومانیان (۱۸۶۹-۱۹۲۳) تلاش دوبارهای کردم در این راستا. این کتاب که مجموعهای است از کارهای ترجمه شدهی تومانیان به فارسی شاید بتواند راه بر خوانندهی فارسیزبان برای ورود به دنیای غنی تومانیان بگشاید، هرچند همانطور که میدانیم ترجمهی شعر همیشه مسالهبرانگیز بوده و هست.
هوهانس تومانیان توسط مترجمانی متعددی به فارسی برگردانده شده است. از نادر نادرپور و ه. الف. سایه گرفته تا احمد نوریزاده و گالوست خاننتس و آلک خاچاطوریان و آندرانیک خچومیان و و واراند گرجیان و دیگران. نام این مترجمان در ضمن یادآور تلاشهایی است که در طول دههها برای معرفی ادبیات ارمنی به زبان فارسی شده است.
من بالاتر کوشیدم رابطهی خود را با تومانیان شرح دهم و شاید موضوع کمی احساساتی شد، اما کتاب مورد بحث ما مقدمههایی دارد که اطلاعات و تحلیلهای دقیقتری راجع به کار و زندگی تومانیان ارائه میکنند. قوامالدین رضویزاده در مقدمهی اصلی کتاب جنبههای مختلف هنر تومانیان را میکاود و از جمله به همآمیختگی نوعی فولکلور با آفرینش ادبی خلاق اشاره میکند که به حق مهمترین خودویژگی آثار تومانیان است:
«منظومههای عاشقانه همچون خسرو و شیرین و رومئو و ژولیت که به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند در فضاهای پرتجمل و درباری میگذرند. در حالی که منظومههای عاشقانهی تومانیان چنین نیست.
به عنوان نمونه منظومهی آنوش یا داستان عشق آنوش و سارو به یکدیگر در محیطی روستایی میگذرد. محیطی که تومانیان عمیقاً با آن آشنایی دارد. فضای منظومه پر از آداب و رسوم، جشنها، برخی مراسم سنتی و گاه خرافی که هنگام برگزاری مراسم ازدواج صورت میگیرد. در این منظومه از سرودهایی که دختران در عید هامبارتسوم میخوانند تا کشتیگیری و فالگیری سخن به میان میآید. …» (ص ۱۳)
اما به درستی متوجه است که عشق تومانیان به مردم نامشروط نیست و او در جای خود عیبهای آنها را هم باز نموده است، از جمله:
«در قصهی یک قطره عسل نیز از نادانی تودههای مردم انتقاد شده و نشان میدهد که چگونه زدوخوردها و جنگهای بزرگ ریشه در حماقتها و بیخردیهای مردم دارد. تومانیان از آن دسته روشنفکرانی نیست که به تودههای مردم باج داده و همهی رفتارهای آنها را ستایش کند. …» (ص ۱۵)
آنی یقیازاریان مدیر موزهی هوانس تومانیان در ایروان نیز در مقالهای با عنوان «هوهانس تومانیان و ادبیات فارسی» دربارهی علاقهی تومانیان به فرهنگهای شرقی و از جمله فرهنگ ایرانی نوشته است. او از تومانیان نقل میکند که:
«شرقی هستیم اما شرق را نمیشناسیم. شرمآور است.» (ص ۲۱)
واقعیت این است که آشنایی تومانیان با ادبیات فارسی از طریق ترجمههای روسی بود و او آن قدر نزیست که فرصت کند زبان فارسی را یاد بگیرد. شاعر مورد علاقه او که چندین جا در آثارش از او نام برده فردوسی است و بعد خاقانی و نظامی که هر دو ارتباط به قفقاز داشتهاند. رباعیات تومانیان که در سالهای آخر عمر او نوشته شدهاند جلوهای از علاقهی او به ادب فارسیاند و کوششهای اولیه او برای ارتباطی عمیقتر با این فرهنگ.
گفتیم خانم یقیازاریان مدیر موزهی هوهانس تومانیان در ارمنستان است. این موزه دیدنی است و بازدیدکننده را با زندگی و آثار تومانیان به خوبی آشنا میکند. اگر به ایروان رفتید حتماً سری هم به این موزه بزنید. عنوان این مقاله هم از نوشتهی روی عکسی که بر پیشانی ساختمان این موزه نصب شده برداشته شده است. نقلی قولی است از تومانیان.
انتشارات نايیری این کتاب را با حمایت سفارت ارمنستان چاپ کرده است.
توضیحی دربارهی تلفظ نام تومانیان Hovhannes Tumanyan :
نام خانوادگی که مشکلی ندارد. نام کوچک هوهانِس Hovhannes است که در فارسی و حتی در محاورهی ارمنی به شکلهای اُوانس و آوانس هم تلفظ میشود. این نام در واقع شکل ارمنی جان انگلیسی، یوهان آلمانی است. و یحیی و یوحنّای فارسی و عربی.