سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

مرثیه‌ای برای طبقه متوسط

مرثیه‌ای برای طبقه متوسط


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

آنچه ثقفی در این کتاب می‌خواهد انجام دهد یک خطاب است: «ای گروه‌‌های میانی، ای طبقه متوسط که تابه‌حال نادیده گرفته شده و عاملیت‌تان از شما سلب شده، متحد شوید!». و به دلیل همین وظیفه تاریخی‌ای که ثقفی بر دوش خود حس می‌کند، کتاب عمیقاً شکل خطابه پیدا کرده. مسأله برای ثقفی سوژه‌سازی است. خطابی و جدلی‌بودن متن این کتاب برای برانگیختن «حس همبستگی هویتی» است. ثقفی امیدوار است که با این کتاب برای طبقه متوسط سوسیالیسم‌هراس و ترس‌خورده ایران، همان کاری را کند که مانیفست کمونیست برای کارگران جهان کرده بود.

نه طبقه نه متوسط؛ فاعلیت سیاسی گروه‌های میانی جامعه در اندیشه سیاسی چپ

نویسنده: مراد ثقفی

ناشر: شیرازه کتاب ما

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۶

تعداد صفحات: ۳۳۶

آنچه ثقفی در این کتاب می‌خواهد انجام دهد یک خطاب است: «ای گروه‌‌های میانی، ای طبقه متوسط که تابه‌حال نادیده گرفته شده و عاملیت‌تان از شما سلب شده، متحد شوید!». و به دلیل همین وظیفه تاریخی‌ای که ثقفی بر دوش خود حس می‌کند، کتاب عمیقاً شکل خطابه پیدا کرده. مسأله برای ثقفی سوژه‌سازی است. خطابی و جدلی‌بودن متن این کتاب برای برانگیختن «حس همبستگی هویتی» است. ثقفی امیدوار است که با این کتاب برای طبقه متوسط سوسیالیسم‌هراس و ترس‌خورده ایران، همان کاری را کند که مانیفست کمونیست برای کارگران جهان کرده بود.

نه طبقه نه متوسط؛ فاعلیت سیاسی گروه‌های میانی جامعه در اندیشه سیاسی چپ

نویسنده: مراد ثقفی

ناشر: شیرازه کتاب ما

نوبت چاپ: ۱

سال چاپ: ۱۳۹۶

تعداد صفحات: ۳۳۶

 


تاکنون 1 نفر به این کتاب امتیاز داده‌اند

 

تهیه این کتاب

مرثیه‌ای برای طبقه متوسط
یا چگونه یک طبقه متوسط سوسیالیست بسازیم

 

 

مراد ثقفی را به عنوان ناشر، مترجم و نویسنده برخی مقالات مجله «گفتگو» و مدیر انتشارات شیرازه قدیم («شیرازه کتاب ما» جدید) می‌شناسیم. اما اینکه کتابی چنین جدلی درباره طبقه متوسط بنویسد خیلی بعید بود. هر چند پیش از آنکه این کتاب منتشر شود، می‌توانستیم تغییراتی را در عنوان و رویکرد کتاب‌های منتشره در انتشاراتش مشاهده کنیم اما این کار که حالا می‌خواهم معرفی‌اش کنم، کار خاصی است.

 

کتاب را بر می‌دارید و مثل یک رمان جذاب، پرحادثه و البته همچون داستانی پر آب چشم می‌خوانید و اگر با شنیدن کلمه طبقه متوسط سینه‌تان را صاف می‌کنید و دل‌تان پیش آن باشد، به شما قول می‌دهم که با قطره اشکی بر گونه و با چنان ارضای روحی از پای آن بلند خواهید شد که تا سال‌ها در خاطرتان خواهد ماند. چرا؟ چون این کتاب بر پایه یک اصل ایجابی ساده نوشته شده است: آن طبقه‌ای که در تحولات بزرگ سده نوزدهم و بیستم نقش اصلی را بازی کرده اما همواره این نقش اصلی به‌شکلی عامدانه نادیده گرفته شده، طبقه متوسط است. داستان از این اصل آغاز می‌شود و به آن هم خاتمه می‌یابد و کل تاریخ این دو قرن مشخصاً بر اساس این اصل و الگوی پیشینی خوانده می‌شود.

 

اما بگذارید وارد فضای کتاب شویم. من این کار را در دو بخش انجام می‌دهم: اول: آنچه‌ می‌گوید دوم: آنچه نمی‌گوید.

 

 

آنچه می‌گوید

 

ثقفی می‌خواهد داستان «بی‌نشان‌های تاریخ» را بگوید؛ داستان «جماعتی که اکثریت قاطع این کره خاکی را تشکیل می‌دهند هنوز نامی برای خود ندارند و گروهی هستند بین «این‌ها» و «آن‌ها». جایی در آن وسط‌ها: طبقه متوسط» (ثقفی، ۹۷: ۱۴). او از میان دو کلان‌گفتار لیبرالیسم و سوسیالیسم، در این کتاب بر دومی تمرکز کرده است. او می‌خواهد نشان دهد که چگونه مفهوم‌پردازی غالب در جریان دوم، با ایجاد «ارتباطی خاص میان جامعه‌شناسی و سیاست» و بر پایه «نوع ویژه‌ای از نگاه فلسفی تاریخی»، «فاعلیت اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی گروه‌های گسترده‌ای از جامعه» (همان: ۲۶) را سلب کرده است.

آن ارتباط خاص میان جامعه‌شناسی و سیاست و آن نوع نگاه ویژه فلسفی تاریخی، چیزی نیستند جز مبارزه طبقاتی و نظرات مارکس و انگلس درباره شکل‌گیری و فروپاشی طبقات در جامعه سرمایه‌داری. نقد این‌ها است که کتاب را پیش می‌برد.

 

کتاب درواقع سه بخش عمده دارد: نقد نظرات مارکس و انگلس، بررسی تاریخ «واقعی» انگلستان، فرانسه و آلمان در جست‌وجوی فعالیت‌های «طبقه متوسط» و تلاش ناکام نظری در باب مفهوم طبقه. در بخش اول، اگر از لحن کنایه‌آمیزش بگذریم، می‌خواهد از جدال‌های نظری‌عملی فراکسیون‌ها و گرایش‌های گوناگونی پرده بردارد که کم‌وبیش ذیل اندیشه‌های مترقی و به‌ویژه سوسیالیسم، علیه نظام‌های فئودالی و استبدادی و همچنین بورژوازی نوپا مبارزه می‌کردند. آنارشیست‌های باکونینی و بلانکیست، پرودون و هوادارانش، انجمن عدالت و مارکس و انگلس و هوادارانشان و خیلی‌های دیگر.

 

و ثقفی چه می‌خواهد بکند؟ می‌خواهد نشان دهد که آن‌هایی که در میان این گرایش‌ها علیه مارکس و انگلس جدل می‌کردند، جدا از منافع کارگران، از منافع گروه‌های دیگری (گروه‌های میانی، طبقه متوسط) نیز دفاع می‌کردند در حالی که مارکس و انگلس و بعدها دیگران هم‌نظر با این دو همه تلاش‌شان را به کار ‌بستند تا آن گروه‌‌ها را نادیده بگیرند. دست آخر می‌خواهد مرزهای شکلی از سوسیالیسم را از سوسیالیسم پرولتاریایی مارکس و انگلس جدا کند که آن را سوسیالیسم غیرپرولتاریایی می‌خواند.

 

او در این مسیر می‌‌خواهد فهم نادرست «تحلیل طبقاتی مارکسی» از نقش پرولتاریا را در معادلات سیاسی تاریخی سده نوزدهم و بیستم نشان دهد و از این طریق نشان دهد که عمر خیال‌پردازی‌ها و موهومات ماجراجویانه مارکس و انگلس به سر آمده.

 

در بخش دوم می‌خواهد در برابر روایت تقلیل‌گرایانه و سرکوبگرانه‌ای که از تاریخ مبارزات اقتصادی‌سیاسی در این سه کشور هست، تاریخ «واقعی»‌ای را روایت کند که در آن، سهم «طبقه متوسط» در این تحولات ادا شده باشد. در فرانسه این کار را از طریق نقد تجربه کمون و نظرات مارکس و انگلس درباره آن، در انگلستان با تمرکز بر جنبش حق رای، جامعه مدنی و جنبش چارتیستی و در آلمان هم از طریق جدل‌های مارکس و انگلس با جریان لاسالی در حزب سوسیال‌دموکرات آلمان که مسأله ملی و مسأله دولت‌ملت‌سازی برایش اهمیت زیادی داشت، انجام می‌دهد.

نکته جالب اینکه در تمام این مسیر، آن نظراتی که از آن مارکس و انگلس نیستند یا در مخالفت با آن‌ها بیان شده‌اند، به‌شکلی دغدغه‌های «طبقه متوسط» مورد نظر ثقفی را بازتاب می‌دهند، از سن‌سیمون تا پرودون، از چارتیست‌ها تا لاسال و بعدها برنشتاین و کائوتسکی.

 

در بخش آخر هم پس از بحثی درباره طبقه و دگرگونی‌های تکاملی‌ای که از سر گذرانده و هر چه بیشتر به شکل‌های هویتی نزدیک شده، از «طبقه متوسط جدید» حرف می‌زند. البته اگر سخنرانی اخیرش را در پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات گوش داده باشید (ثقفی، ۱۳۹۸)، خواهید فهمید که اصل قضیه همین «طبقه متوسط جدید» است.

 

اما نباید فراموش کرد که کتاب ثقفی اهمیت بسیاری دارد، تلاشی است برای برجسته‌کردن خط دیگری از سوسیالیست‌ها؛ خطی که شهره خاص و عام است اما اطلاعات دقیقی از آن نداریم؛ خط سوسیال‌دموکرات‌ها. ثقفی توانسته تا حد زیادی به‌شکلی موفقیت‌آمیز خطوط جدل‌های آن سوسیالیست‌های اولیه را درباره ملت، طبقه، سیاست‌های مبارزاتی، ماهیت گرایش‌های طبقاتی و سیاسی‌اقتصادی در بیاورد هر چند به‌شدت توصیه می‌کنم که نتیجه‌گیری‌های او و شکل جهت‌دهی‌اش به بحث‌های تاریخی‌سیاسی به‌شکلی انتقادی خوانده شود چرا که به‌هیچ‌وجه بی‌طرفانه نیست.

 

از این لحاظ‌ها و به‌رغم ضعف‌های نظری در مباحث مربوط به طبقه و نادیده‌انگاری‌هایی در بخش‌های مهمی از آن به‌اصطلاح تاریخ «واقعی»ای که قرار است روایت کند، می‌توان این کتاب را گامی دیگر در مسیر سوسیال‌دموکرات‌های ایرانی دانست، از محمدامین رسول‌زاده تا مصطفی رحیمی.

 

آنچه ثقفی در این کتاب می‌خواهد انجام دهد یک خطاب است: «ای گروه‌‌های میانی، ای طبقه متوسط که تابه‌حال نادیده گرفته شده و عاملیت‌تان از شما سلب شده، متحد شوید!». و به دلیل همین وظیفه تاریخی‌ای که ثقفی بر دوش خود حس می‌کند، کتاب عمیقاً شکل خطابه پیدا کرده. البته اشکالی هم ندارد. تلاش برای برساختن هر سوژه‌ای ـ گیرم سوژه‌ای به نام «طبقه متوسط» ـ نیاز به خطاب دارد و به همین دلیل است که نه مارکسِ گروندریسه یا سه‌گانه هجدهم برومر تا نبردهای طبقاتی یا مارکس کاپیتال بلکه مارکس و انگلسِ مانیفست مورد توجه ثقفی قرار می‌گیرند.

البته شکلی از آشفتگی در کاربرد و ابهام مفهومی را می‌توان در کار مارکس و انگلس در نسبت با وظیفه تاریخی، ماهیت و گرایش آن‌چه خرده‌بورژوازی می‌نامیدند و بعدها به‌گستردگی و عدم دقتی فزاینده‌تر در میان گفتمان چپ به کار برده شد، نشان داد. این را نمی‌شود انکار کرد و ثقفی هم بر همین دست می‌گذارد، هر چند به‌شکلی نامنسجم.

 

ثقفی می‌خواسته نشان دهد که سوسیالیسمی «طبقه متوسطی» هم هست که زیر بار هجمه‌ مارکسیست‌ها و چپ‌های لنینی و استالینی خفه شده و باید بازیابی شود چرا که این سوسیالیسم است که می‌تواند مسأله منازعات طبقاتی (مسأله فرانسوی)، مسأله دولت‌ملت (مسأله آلمانی) و مسأله حقوق مدنی (مسأله انگلیسی) را حل کند. جالب این‌که گویا به‌شکلی تلویحی، از نظر ثقفی، این نوع از سوسیالیسم می‌تواند راه حلی برای حل (مسأله ایرانی) که گویا آش درهم‌جوشی از سه مسأله بالاست، باشد.

 

 

آنچه نمی‌گوید

 

اما ثقفی در روایتی «واقعی» که پیش برده است، چه نمی‌گوید؟ این «نمی‌گوید» بخشی به پیچیدگی و ابهام خود موضوع بر می‌گردد و بخشی دیگر به نادیده‌انگاری عامدانه و یک‌سویه‌نگرانه نویسنده.

 

الف. برای تحلیل و واکاوی رویکرد این یا آن شخص نمی‌توان بر اساس صرفاً یکی از نوشته‌های آن‌ها که ازقضا نوشته‌ای خطابی هم هست پیش رفت. ثقفی کل رویکرد مارکس به مسأله منازعات طبقاتی و نیروهای سیاسی متصل به طبقات را صرفاً از طریق یک متن یعنی متن مانیفست کمونیست پیش می‌برد. به‌سادگی بحث‌های مارکس در سه‌گانه هجدهم برومر لوئی‌بناپارت، نبردهای طبقاتی در فرانسه و جنگ داخلی در فرانسه یا متن‌هایی مانند نقش قهر در تاریخ یا نبردهای دهقانی یا یادداشت‌های انگلس درباره جنگ داخلی امریکا را نادیده می‌گیرد.

چرا؟ به این دلیل که واردشدن به پیچیدگی بحث‌های مارکس و انگلس درباره منازعات طبقاتی و نقش لایه‌های طبقاتی گوناگون، مانع آن می‌شود که بدون زحمت مارکس و انگلس را در قاب دلخواهش محصور کند. ثقفی برای آنکه بتواند مارکس و انگلس و حتی لنین و دیگرانی مانند بوردیو را صرفاً با یک چشم ببیند و در چارچوب مورد نظرش محصور کند، عملاً تکه‌ای از این متن یا آن یادداشت را می‌گیرد و برداشتی از آن می‌کند و آن برداشت را به کل تفکر این افراد تعمیم می‌دهد.

 

ب. ثقفی در کل کتابش در پی اثبات این است که «عاقبت، تاریخ واقعی بر فلسفه تاریخ غلبه کرد» (ثقفی، ۱۳۹۷: ۳۰۹). جدا از اینکه اینقدر ساده‌انگارانه از «تاریخ واقعی» حرف‌زدن، تعجب‌آور است، نکته جالب‌تر این است که خود ثقفی «فلسفه تاریخ»ی هجومی را پس پشت عبارت معصومانه «تاریخ واقعی» پنهان کرده چرا که برای نمونه وقتی می‌خواهد کل جنبش ۱۹۶۸ را به اسم «طبقه متوسط» ثبت کند ـ آن‌طور که در سخنرانی کذایی‌اش با کل جنبش‌های تاریخ معاصر ایران کرد (ثقفی، ۱۳۹۸) ـ هم از اعتصابات کارگری نام می‌برد، هم از اعتراضات دانشجویی و هم از اعتصابات مهندسان و تکنیسین‌ها و همه این‌ها را ذیل طبقه متوسط جمع‌بندی می‌کند. این «فلسفه تاریخ» زمخت را می‌توان در روایت او از کمون پاریس هم دید.

 

پ. آشفتگی مفهومی «طبقه متوسط» و برخورد ساده‌انگارانه و بدیهی‌انگارانه ثقفی با این مفهوم باعث شده است که به‌شکلی شناور، لایه‌های اجتماعی گوناگون را کنار هم قرار دهد تا بتواند چیزی چارچوب‌مند به نام «طبقه متوسط» بسازد اما به این دلیل که هم از نظر تاریخی و هم از نظر مفهومی این کار ـ اگر نگوییم ناممکن ـ بسیار دشوار است، دست آخر به این نتیجه می‌رسد که بهتر است جماعتی را که حول مطالبات مورد نظرش جمع می‌شوند، «طبقه متوسط» بنامد. بگذارید دقیق‌تر بگویم. ثقفی در آغاز از تعریف «مانع و جامع»‌ آرنو مه‌یر از «طبقه متوسط» آغاز می‌کند.

اما حتی این تعریف راضی‌اش نمی‌کند. چرا؟ چون مه‌یر تلاش می‌کند جایگاه طبقاتی و روان‌شناسی اجتماعی «طبقه متوسط»‌ را مشخص کند اما این به درد کار سیاسی ثقفی نمی‌خورد. تلاش ثقفی در فصل آخر کتاب برای جاانداختن رویکرد هویت‌محور برای این است که از شر صُلبیت چاره‌ناپذیر جایگاه طبقاتی سوژه‌ها رها بشود.

پس از طریق پیش‌فرضی بیان‌نشده اما مناقشه‌برانگیز چنین می‌گوید که هر کس مطالباتی مانند علاقه به آزادی و حقوق مدنی داشته باشد، هر کس به ناسیونالیسمی تکثرگرا باور داشته باشد، هر کس قائل به نزاع طبقاتی نباشد و از گفت‌وگوی بیناطبقاتی حرف بزند، و هر کس «به بهداشت و سلامتی‌اش بیش از همتایان یقه‌آبی‌اش [کارگران]» (ثقفی، ۱۳۹۷: ۲۸۰) اهمیت دهد، جزو «طبقه متوسط» و به‌ویژه «طبقه متوسط جدید» است.

جدا از این‌که با وارونگی‌ای ژرف در مفهوم‌پردازی روبه‌رو هستیم، درواقع معلوم نیست بر چه اساسی مطالبه‌ای به نام علاقه به حقوق مدنی صرفاً به طبقه متوسط تعلق دارد اما مثلاً طبقه کارگر نمی‌تواند چنین مطالبه‌ای داشته باشد؟. این وارونگی عجیب‌ترین جنبه از این کتاب و عمیقاً ایدئولوژیک است. 

 

ت. آنچه ثقفی به عنوان کشفی بزرگ در کار خود می‌نمایاند یعنی اینکه ائتلاف‌های طبقاتی روی می‌دهند، نه کشفی بزرگ است و نه چیزی تازه. ثقفی در هنگام تحلیل تاریخ انگلستان می‌نویسد که «تمامی گروه‌های فرودست جامعه و از آن جمله طبقه کارگری که مارکس برای ایجاد تغییر و تحول به آن دل بسته بود و تاریخ‌سازش می‌دانست، منتظر عملی‌شدن این دست وعده‌ها نماندند و همین‌جا و هم‌اکنون و بر زمینه‌ای که با تلاش «بی‌نام و نشان‌های» تاریخ ایجاد شده بود و در اتحاد با آن‌ها علیه گروه‌های مسلط متحد شدند» (همان: ۱۳۹).

مارکس و انگلس هم به این ائتلاف‌ها توجه داشتند و آن را برای پرولتاریای نوپا حیاتی می‌دانستند و حتا تا آن‌جا پیش می‌رفتند که در برخی بزنگاه‌ها از ائتلاف با بورژوازی و خرده‌بورژوازی حرف می‌زدند.

 

اما مسأله برای آن‌ها چیز دیگری بود. مسأله این بود که از نظر تاریخی این ائتلاف‌ها همواره به ضرر طبقه کارگر تمام می‌شد، هیچ بهبود قابل توجهی در شرایط زندگی آن‌ها پدید نمی‌آورد و بورژوازی و خرده‌بورژوازی دنبال منافع آنی خود می‌رفتند و آزادی و برابری را پای سلطنت یا هر چیز دیگر فدا می‌کردند. ثقفی این‌ها را به‌تمامی نادیده می‌گیرد و نمی‌بیند. مارکس و انگلس به این موضوعات توجه می‌کردند و می‌گفتند که کارگران باید روی پای خود بایستند و خودشان باید از خود و زندگی خود دفاع کنند.

 

ث. ثقفی نمی‌گوید که در این کتاب کاری جز بازگویی آشفته‌وار خط سوسیال‌دموکراسی نکرده است. کاری هم جز این نمی‌خواهد انجام دهد. و البته در یک مورد درست می‌گوید که دعوا بر سر مبارزه طبقاتی است. مبارزه طبقاتی برای مارکس و انگلس هم آن مرزی بود که آن‌ها خود را از رویکردهای دیگر به مبارزات کارگران جدا می‌کردند.

 

بگذارید مثالی بزنم تا بینش مارکس و انگلس درباره نقش و جایگاه مبارزه طبقاتی روشن‌تر شود. ادوارد برنشتاین، کارل هوش‌برگ و کارل آگوست شرام مقاله‌ای می‌نویسند با عنوان «تأملاتی درباره جنبش سوسیالیستی در آلمان» و در آن، می‌گویند که رویکرد  حزب سوسیال‌دموکرات آلمان باید تغییر کند، باید راه اصلاح‌طلبی صلح‌خواهانه را پیش بگیرد و اعضای طبقات دانش‌آموخته و دارا را در خود بپذیرد (Henderson, 2013: 592).

مارکس و انگلس نامه‌ای به کمیته مرکزی حزب می‌نویسند و تذکر می‌دهند که اگر حزب بخواهد به راه این «عناصر خرده‌بورژوا» برود، به اختگی می‌افتد. آن‌ها نوشتند که در حزبی کارگری و پرولتری باید با این عناصر برخورد کرد اما طبیعتاً «اگر این آقایان می‌خواهند یک حزب خرده‌بورژوایی سوسیال‌دموکرات برپا کنند، حقی کامل به انجام این کار دارند؛ سپس می‌شود بنا به اوضاع‌واحوال با آن‌ها مذاکره کرد، بحث‌ها را به سرانجامی رساند و… اما در یک حزب کارگری آن‌ها عنصری تحریفگر اند» (ریز، ۱۳۹۷: ۹۷).

 

ج. اما موضوع مهم‌تر همان است که مارکس و انگلس با روشن‌بینی کامل در این نامه اشاره کردند و به‌شکلی ضمنی در کار ثقفی هم تأیید می‌شود؛ یعنی تفویض سوژگی به طبقه متوسط. ثقفی می‌گوید که دقیقاً آنچه «طبقه متوسط» را بهترین نامزد برای پیش‌بردن تاریخ کرده است، بیشتربودن سرمایه فرهنگی آن نسبت به سرمایه مالی‌اش است (ثقفی، ۱۳۹۷: ۱۳۸) و سرمایه‌ فرهنگی چیست؟ هر چند نمی‌دانیم منظور ثقفی چیست، اما می‌شود حدس زد که باید چنین ویژگی‌هایی باشد: توانایی بهترفکرکردن و فهم دقیق‌تر از جهان، تشخیص ضرورت‌ها، رهبری‌کردن و مانند این‌ها.

 

ثقفی از این ویژگی‌ها نام نمی‌برد اما به‌روشنی می‌توان فهمید که اگر می‌خواست منطق کارش را تا انتها پیش ببرد، باید می‌گفت که «خب، طبقه کارگر که فاقد این چیزهاست، پس باید طبقه متوسط را به عنوان رهبر فکری و سیاسی باید بپذیرد». و این همه حرفی است که ثقفی در جای‌جای بررسی نامنسجم و ایدئولوژیک تاریخی‌اش تلویحاً به آن اشاره می‌کند. نتیجه چیست؟ اینکه خودرهایی طبقه کارگر ناممکن است. کارگران همواره به دلیل نداشتن سرمایه‌ فرهنگی ناگزیر به پی‌روی هستند و تا الان هم همین‌طور بوده‌اند، حال چه بهتر که از عناصری «دانش‌آموخته و دارا» پی‌روی کنند. که این‌ها در کدام طبقه هستند؟ طبقه متوسط.

 

مارکس و انگلس به‌درستی این توهم ژرف و گرایش حیثیتی خرده‌بورژوازی را تشخیص داده بودند که در همان نامه نوشتند: «در هنگام برپایی بین‌الملل، صریحاً این شعار مبارزاتی را صورت‌بندی کردیم که رهایی طبقه کارگر، باید کار خود طبقه کارگر باشد. از این رو نمی‌توانیم با کسانی موافق و همراه باشیم که آشکارا ادعا می‌کنند کارگران در رهایی خود چنان جاهل [و ناتوان]اند که باید نخست از بالا به پایین به‌وسیله بشردوست بزرگ و بورژوای کوچک رهایی یابند» (ریز، ۱۳۹۷: ۹۸).

 

ثقفی همان راه برنشتاین ـ هوش‌برگ را پیش گرفته است؛ راهی که هیچ تعجبی نخواهد داشت که به سرنوشت رهبران بعدی حزب سوسیال‌دموکرات آلمان ختم شود: نوسکه و شرکایش به اعتبارات جنگی رای مثبت دادند، دست جامه‌سیاهان نازیست را در کشتار مخالفان‌ کمونیست‌شان باز گذاشتند و کشور را یکسره به فاشیسم تقدیم کردند.

 

 

کمی نتیجه‌گیری

 

ثقفی می‌خواسته یک مانیفست سیاسی بنویسد ـ و ازقضا در نوشتن آن موفق بوده ـ اما آن‌چه در بحر طویل کتابِ نه طبقه نه متوسط به دست آمده، آشفتگی نظری و تاریخی است. ثقفی تا آن‌جا در مرثیه‌خوانی بر طبقه متوسط پیش می‌رود که جامعه‌شناسی را هم به دلیل نادیده‌گرفتن این «طبقه» سرزنش می‌کند (ثقفی، ۱۳۹۷: ۳۱۷) اما توجه نمی‌کند که بخش بزرگی از مطالعات چهار دهه اخیر در حوزه‌های گوناگون جامعه‌شناسی و در دو دهه اخیر به‌ویژه در مطالعات فرهنگی یکسره درباره «طبقه متوسط» بوده است.

 

مسأله برای ثقفی سوژه‌سازی است. خطابی و جدلی‌بودن متن این کتاب برای برانگیختن «حس همبستگی هویتی» است. ثقفی امیدوار است که با این کتاب برای طبقه متوسط سوسیالیسم‌هراس و ترس‌خورده ایران و بخش‌هایی از نیروهای سیاسی متصل به آن، همان کاری را کند که مانیفست کمونیست برای کارگران جهان کرده بود. بدبختی آن است که رقبا بذرافشاندن در زمین طبقه متوسط را خیلی زودتر شروع کرده‌اند و ثقفی خیلی دیر به این آشفته‌بازار دعوا بر سر آن رسیده است، جدا از اینکه دست پر هم نیامده.

 

اما جدا از این‌ها، به دو دلیل مهم باید این کتاب را خواند. اول این‌که تلاشی است برای واکاوی گرایش‌های گوناگون سوسیالیستی سده نوزدهم و تا حدی سده بیستم با تمرکز بر مسأله فاعلیت «طبقه متوسط» یا گروه‌های میانی جامعه و دوم این‌که اگر کسی از شما پرسید که «آیا کتابی هست که یک خرده‌بورژوا آن را نوشته باشد و از طریق آن بشود رویکرد خرده‌بورژوایی به مفاهیم، تاریخ و نظریه‌ها را درک کرد» شما بتوانید این کتاب را پیشنهاد بدهید.

 

 

منابع ++++++++++++++++++

ثقفی، مراد (۱۳۹۷)؛ نه طبقه نه متوسط؛ فاعلیت سیاسی گروه‌های میانی جامعه در اندیشه سیاسی چپ؛ چاپ اول، تهران: نشر شیرازه

 

ثقفی، مراد (۱۳۹۸)؛ سخنرانی در نشست «طبقه متوسط در اندیشه اجتماعی معاصر»؛ برگزارشده در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، منتشره در کانال تلگرامی فایل‌های جامعه‌شناختی به تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۹۸ به نشانی https://t.me/SocioMedia/3137

 

ریز، جان (۱۳۹۷)؛ بازخوانی انگلس؛ ترجمه: روزبه آقاجری؛ چاپ دوم، تهران: نشر چشمه

 

Henderson, W. O. (2013); The life of Friedrich Engels; Routledge (First Published in 1976 Taylor & Francis)

 

روزبه آقاجری

  این مقاله را ۴۲ نفر پسندیده اند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *