ماجرای مشترک بچههای بازیگوش
از همان ابتدا با مهمترین ویژگی این شخصیت و گره اصلی داستان آشنا میشویم، شیطنتهای پیدرپی پسربچه وقتی که چشم مادرش را دور میبیند. «انکار کردن» یکی از واکنشهای شایعی است که انسانها در مقابل یک مسئله از خودشان نشان میدهند، این واکنش در صورتی که تکرار و به عادت تبدیل شود خود باعث شکلگیری یک مساله میشود. پذیرفتن اشتباهات و حل مساله از مفاهیمی است که در کتاب من نبودم! به آن اشاره شده است.
از همان ابتدا با مهمترین ویژگی این شخصیت و گره اصلی داستان آشنا میشویم، شیطنتهای پیدرپی پسربچه وقتی که چشم مادرش را دور میبیند. «انکار کردن» یکی از واکنشهای شایعی است که انسانها در مقابل یک مسئله از خودشان نشان میدهند، این واکنش در صورتی که تکرار و به عادت تبدیل شود خود باعث شکلگیری یک مساله میشود. پذیرفتن اشتباهات و حل مساله از مفاهیمی است که در کتاب من نبودم! به آن اشاره شده است.
معمولاً مادران این دغدغه را دارند که بچههای خردسالشان خانه را به هم میریزند و شیطنتهایشان دردسرساز است. کودک این داستان هم با همین دغدغه روبرو است و اتفاقهای روزمرهی زندگیاش را به کمک جملات کوتاه و تصاویر جذاب تعریف میکند. داستان با این جمله شروع میشود: مامان همیشه سوالهایی میپرسد که من جوابشان را نمیدانم.
و بعد هر بار یک نما از خرابکاریهای بچه را میبینیم. یک نما خطهای ماژیک بر روی دیوار را نشان میدهد و یک نما متشکل از ژلهای است که روی زمین ریخته شده و کسی با پا رویش پریده است. از همان ابتدا با مهمترین ویژگی این شخصیت و گره اصلی داستان آشنا میشویم، شیطنتهای پیدرپی کودک وقتی که چشم مادرش را دور میبیند.
بچه وانمود میکند و طوری ماجرا را تعریف میکند که کسی شک نکند خودش این کارها را انجام داده، هر چند در پایان کتاب از مخاطبان میخواهد اگر میدانند به مادرش نگویند. با اینکه هم مادر و هم مخاطبان میدانند که خودش این کار را انجام داده، اما این اتفاق از همان ابتدا باعث ایجاد طنز در داستان شده است.
این داستان بخشی از بازیگوشی و شیطنت طبیعی خردسالان را نشان میدهد، شیطنتی که بچهها باید برای پذیرفتن مسئولیت آن آموزش ببینند، هر چند نباید انتظار داشت که از همان ابتدا با سرعت یاد بگیرند و آموختههایشان را موبهمو اجرا کنند. یادگیری، کمکم و با حوصله و صرف کردن زمان اتفاق میافتد. وقتی خردسال این کتاب را میخواند، شخصیتی شبیه به خود و یا همسنوسالهایش را میبیند و با او همذاتپنداری میکند. این داستان وضعیتی که بین خانوادهها رایج است و واکنش معمول خردسالان را نشان میدهد. «انکار کردن» یکی از واکنشهایی شایعی است که انسانها در مقابل یک مسئله از خودشان نشان میدهند، این واکنش در صورتی که تکرار و به عادت تبدیل شود خود باعث شکلگیری یک مساله میشود. پذیرفتن اشتباهات و حل مساله از مفاهیمی است که در این کتاب به آن اشاره شده است.
یکی از نقاط ضعف داستان به حضور مادر برمیگردد، مادر چه از نظر بصری و چه از نظر تاثیر در روند داستان کمرنگ است و در مقابل تعداد زیادی از خرابکاریها خبری از این شخصیت نیست، بهتر بود مخاطب از نوع رفتار مادر با این شیطنتها بیشتر آگاه میشد تا نگرانی کودک منطقیتر و داستان واقعیتر به نظر بیاید. در اینصورت مخاطب با تمام شدن داستان به خودش نمیگوید: فقط همین؟ مخاطب فقط تعدادی از خرابکاریهای شخصیت خردسال را میبیند و از تصویر چهرهی مادر هم چندان مشخص نیست که مادر قرار است چه رفتاری نشان دهد؟ کودک را دعوا میکند، فقط تذکر میدهد و یا بیخیال است؟
تلاش پدیدآوران «من نبودم» برای خلق یک کتاب تصویری ایرانی قابل مشاهده است. گرچه ظاهر کتاب شبیه کتابهای ترجمه است اما برخی از تصاویر مانند پانصد تومانی که بچه از توی کیف مادرش برداشته است و ظرف سبزی خوردن در دستان مادر، شمایل اثر را به یک اثر ایرانی نزدیک کرده است. این روزها تعداد کتابهای تصویری ایرانی رو به افزایش است و توجه به کیفیت و رعایت استانداردهای کتابسازی برای جذب مخاطبان خردسال اهمیت فراوانی دارد، چرا که رقیب بزرگی در بازار کتاب وجود دارد، کتابهای باکیفیت ترجمه شده در این زمینه. به همین خاطر در مقابل این رقیب سرسخت مولفان کار سختی را در پیش دارند.
نام داستان هم کوتاه و به خوبی انتخاب شده است و به راحتی در ذهن باقی میماند.
مخاطبان در کمترین زمان و به راحتی میتوانند با این کتاب ارتباط برقرار کنند. تعداد صفحات کم کتاب و سهم مهم تصاویر در داستان کمک میکند تا بزرگترها بتوانند این کتاب را در جمع بلندخوانی کنند.