فشار ناسیونالیسم و ابهام هویتی در جمهوری کرواسی

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی بزودی 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی

تجربهی زن نویسندهای در کرواسیِ بعد از تجزیهی جمهوری فدرال یوگسلاوی؛ تجربه در افتادن با اوجگیری احساسات ناسیونالیستی تند در جمهوریهای تازه تاسیس بعد از فروپاشی که در نهایت دوبراوکا اوگرشیچ را وادار به ترک وطن کرد. مقالاتی که در این کتاب گرد آمدهاند درک ملموستری از جمهوریهای پسایوگسلاوی به دست میدهند.
البته که عصبانی هستم: پنج جستار دربارهی وطن و انزوای خودخواسته
نویسنده: دوبراوکا اوگرشیچ
مترجم: خاطره کردکریمی (ترجمه از متن انگلیسی)
ناشر: اطراف
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۱۳۵
تجربهی زن نویسندهای در کرواسیِ بعد از تجزیهی جمهوری فدرال یوگسلاوی؛ تجربه در افتادن با اوجگیری احساسات ناسیونالیستی تند در جمهوریهای تازه تاسیس بعد از فروپاشی که در نهایت دوبراوکا اوگرشیچ را وادار به ترک وطن کرد. مقالاتی که در این کتاب گرد آمدهاند درک ملموستری از جمهوریهای پسایوگسلاوی به دست میدهند.
البته که عصبانی هستم: پنج جستار دربارهی وطن و انزوای خودخواسته
نویسنده: دوبراوکا اوگرشیچ
مترجم: خاطره کردکریمی (ترجمه از متن انگلیسی)
ناشر: اطراف
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۷
تعداد صفحات: ۱۳۵

برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
برای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی بزودی 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی

کتاب البته که عصبانی هستم ترجمهای است از کتاب فرهنگ کارائوکه Karaoke Culture نوشتهی دوبراوکا اوگرشیچ نویسندهی کروات مقیم آمستردام هلند. کتاب فارسی حاوی پنج مقاله یا جُستار است. دو تای این مقالهها مستقیماً دربارهی تجربهی نویسنده در کرواسیِ بعد از تجزیهی جمهوری فدرال یوگسلاوی است؛ تجربه در افتادن با اوجگیری احساسات ناسیونالیستی تند در جمهوریهای تازه تاسیس بعد از فروپاشی که در نهایت اوگرشیچ را وادار به ترک وطن کرد. برای درک نوشتههایی که اوگرشیچ در آنها از این تجربهی تلخ میگوید، آشنایی اندکی با وضعیت بالکان در آن دوره ضروری است. مترجم در مقدمهی خود امکان این آشنایی را فراهم آورده است. در ص ۱۲ کتاب میخوانیم:
کرواسی در ۲۵ ژوئن ۱۹۹۱ اعلام استقلال کرد و در پی آن جنگی چهارساله میان نیروهای کروات حامی استقلال و نیروهای صرب محلی، معروف به ارتش مردمی یوگسلاوی، در گرفت. بیشتر کرواتها از جدایی کرواسی از جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی حمایت میکردند، اما بیشتر صربهای ساکن ناحیه خواستار تشکیل دولت صرب، زیرمجموعهی یوگسلاوی، بودند که کرواسی و بخشی از بوسنی و هرزگوین هم جزئی از آن میشد. جنگ در ۱۲ نوامبر ۱۹۹۵ با پیروزی استقلالخواهان به پایان رسید. در نتیجهی این نبرد بیست هزار نفر کشته شدند، ۲۵ در صد اقتصاد کرواسی نابود و خسارتی حدود ۳۷ میلیارد دلار به زیرساختهای کشور وارد شد. فراتیو توجمان از زمان استقلال تا زمان مرگش در دسامبر ۱۹۹۹ رئیس جمهور کرواسی بود.
در کرواسی مستقل، کوشش برای تعریف یک هویت ملی کرواسیایی در طول سالیان جنگ شروع و بعد از استقلال با شدّت و حدّت بسیار ادامه یافت. و البته کرواتها پیشینهی یک جمهوری مستقل را هم در زمان جنگ جهانی دوم داشتند که از حمایت آلمان نازی برخوردار بود. موضوع به این سادگی نبود که به قول مترجم نویسندهای اهل زاگرب برای حفظ هویت ملی یوگسالویایی به تاراج رفتهاش، «قلمش را چون اسلحه بالا بگیرد». واقعیت ابهامی در هویت ملی بود. کروات بودن خود هویتی ملی است و یوگسلاو بودن هم همین طور. به این سادگی نبود که کسی بگوید «هرچه باداباد من یوگسلاوم». در آن مقطع اصرار بر حفظ یوگسلاوی و نوستالژی برای یوگسلاوی (یوگونوستالژی) میتوانست نویسنده و روشنفکر را به ورطهی حمایت از ملیگرایی صرب بیاندازد، چرا که در آن شرایط، حفظ یوگسلاوی و حتیالامکان جلوگیری از تجزیهی آن، خط مشی سیاسی صربها بود که از قومگرایان صرب در جمهوریهای غیرصرب یوگسلاوی حمایت و آنها را مسلح میکردند، کسانی که رهبرانشان میلهشوویچ و کارادیچ بعدها به عنوان جنایتکاران جنگی محاکمه شدند. موضعِ کسانی چون اوگرشیچ به منزلهی راه رفتن روی خط باریکی بود که هر آن میتوانستی از یک افراط به افراط دیگری در بغلطی.
فیلمساز بوسنیایی امیر کوستاریتسا، کارگردان فیلم مشهور زیرزمین، در موقعیت مشابهی قرار داشت. اما او زود موضع خود را آشکار کرد، و از دنیای ارتدکس در برابر غرب دفاع کرد و ابایی نداشت که حتی تغییر دین و هویت ملی خود را از بوسنیایی به صرب اعلام کند. در مورد اوگرشیچ از نوشتههای این کتاب چیزی معلوم نمیشود. هرچند تکیه و تاکید او بر فشارهایی است که فضای ملیگرایی تند و آمیخته به دروغ (هر ملیگرایی نوینی چنین است) به کسانی که با آن همراه نمیشدند وارد میآورد، هرگونه اندیشهی مستقل و هرگونه پرسش دربارهی درستی ایدههای ناسیونالیستی را با انگهایی چون خیانت به ملت و جادوگری و غیره میکوبید و در پی اجبار همگان به تن دادن به ایدئولوژی رسمی بود. اوگرشیچ در محل کارش در دانشگاه زاگرب (پایتخت کرواسی)، به خاطر مخالفت با ملیگرایی کروات مورد لعن و نفرین قرار میگیرد و سرانجام تاب تحمل فشارها را نمیآورد و وطنش را ترک میکند. اما او به نوشتن دربارهی جو جنونآمیز ناسیونالیسم کروات ادامه میدهد. به زبان کروات مینویسد، اما نوشتههایش به زبانهای غربی ترجمه میشوند. نه تنها مجموعه مقالههایش را در قالب کتاب منتشر کرده، بلکه چند رمان نوشته است و همه به انگلیسی و سایر زبانهای غربی ترجمه شدهاند.
ما در این کتاب همراه اوگرشیچ و از دید او به موقعیت مینگریم، اما داوری قطعی دربارهی موضع سیاسی او برای خوانندهی ایرانی ناآشنا با شرایط آن دوره و رفتار او در دوران تبعید مشکل است. ما نمیدانیم مخالفان او دقیقاً چه میگفتند. در جستوجوی اینترنتی هم چیز زیادی در این باره نیافتم. اتفاقاً در خود کتاب اشارههایی به این انتقادات شده است. مثلاً در صفحهی ۶۰ اوگرشیچ از مصاحبهای میگوید که یک نشریه کروات به نام «گلوبوس»، سالها بعد از ترک رویدادهایی که به جلای وطن او انجامید، با یکی از همکاران سابق او کرده است. اوگرشیچ از این همکار سابق به عنوان «استاد» یا «استاد پیر» یاد میکند:
استاد در پاسخ به این پرسش که آیا او چیزهایی را که این روزها مینویسم دنبال میکند یا نه، میگوید «از وقتی به خارج رفته، نه. از طرفی مساله روابط شخصی مطرح است، از طرف دیگر این حقیقت که به میل خودش از این جا رفت. اخراج نشد، هیچکس بیرون نیانداختش، رفت تا از کمکهزینهای تحصیلی بهرهمند شود … من برای پذیرش آثار جستارمانندش آماده نبودم. درست از لحظهای معاشرتمان قطع شد که آثارش را به چشم جنگی از خارج کشور دید و شروع کرد خودش را دگراندیش و تبعیدی معرفی کردن.»
این البته گناهی نیست که کسی تاب فشارهای غیرانسانی و انگ خوردن به عنوان «وطنفروش» و «جادوگر» و غیره را نیاورد و از کشورش برود. اما به هر رو این گونه رفتن فرق میکند با رفتن کسانی که از بیم جان یا زندان ناچار به ترک وطن میشوند. به عبارت دیگر، ترک وطن برای اوگرشیچ یک انتخاب و کنش ارادی هم بوده است؛ میتوانست بماند. و این امر نمیتواند در داوری هموطنانش، حتی آنها که با او موافق بودهاند، بیتاثیر باشد. هرچند رشد ملیگرایی تهاجمی و فشارها و جعلیات تاریخی همراه آن، به تجربهی نمونههای مشابه، کاملاً قابلدرک است، اما میتوان پرسید آیا اوگرشیچ در در افتادن با این جو فراگیر در دورهای که جنگی در کشورش در جریان بوده است، زیادهروی نکرده است؟ و اینها حقیقتاً سوال است و نه داوری. پاسخهای قطعی نیاز به تحقیق بیشتر دارد و از حوصلهی این نوشته خارج است. تنها میتوانم بگویم در اینترنت مقالهای یافتم که اوگرشیچ در زمان دستگیری کارادیچ نوشته است و در آن ناسیونالیزم کروات و ناسیونالیزم صرب هر دو را کوبیده است. از قرائنی از این دست چنین برمیآید که او توانسته روی آن خط باریکی که گفتم حرکت کند و به هیچ سو در نغلطد.
موقعیت اوگرشیچ که در تعدادی از مقالههای این کتاب تشریح شده، شاید بیش از هم به سبب این که نمونهای است از شرایطی که تعریف هویت ملی را دشوار میکنند، جالب باشد. او که مادر بلغاریالاصل دارد، در جمهوری فدرالی به نام یوگسلاوی به دنیا آمده و بزرگ شده و در یکی از جمهوریهای این مجموعه که زبانش کروات بوده زیسته و به این زبان نوشته است. بعد از فروپاشی یوگسلاوی از او خواستهاند به کلی یوگسلاوی را منکر شود و بشود کروات. و حالا میکوشد در هلند، هویت تازهای برای خودش تعریف کند. یوگسلاوی که به زبان کروات مینویسد، در هلند زندگی میکند و مخاطبش عمدتاً خوانندهی غربی است:
… اگر کسی بعد از این همه سال یقهام را بچسبد و مجبورم کند به این پرسش مهمل پاسخ بدهم که آیا اصلاً وطنی کروات دارم یا نه، جوابم این است که بله، وطنم مادرم است، یک بلغار. … (ص ۶۰)
اما مساله به این سادگیها هم نیست:
من کرواسی را ترک کرده بودم، کرواسی من را ترک نمیکرد. فکرش مدام برمیگشت و طور هیستریکی این حقیقت را به خاطرم میآورد که به او تعلق دارم؛ برای همیشه به او تعلق خواهم داشت و همیشه اوست که تصمیم میگیرد به من آسیب بزند یا عزیزم بدارد. … (ص ۵۷)
او اشاره میکند به کرواتهایی که در جلسات سخنرانیاش حاضر میشدند و او را به عنوان کسی که کلمات صرب در نوشتههایش زیاد به کار میبرد یا با نوشتن علیه حکومت کرواسی صنعت گردشگری این کشور را نابود میکند، محکوم میکردند. و اینها همه از خود به عنوان «ما» صحبت میکردند. در پی این فضای عمومی است که او سرانجام تنها جای پای محکم برای خود را مادرش میداند. محدود شدن وطن به امری ملموس چون رابطهی با مادر یا ادبیات را وطن خود تلقی کردن که باز مفهومی انتزاعی است و وطن به معنای متعارف نیست:
دربارهی خود میتوانم بگویم که یک پسایوگسلاو (پُست یوگسلاو) هستم، یک فراملیتی، یا حتی دقیقتر، پساملّی (پُست نشنال). باید بگویم که ادبیات پسا ملی رو به گسترش است، همین طور تعداد نویسندگانی که مقیم جمهوری ادبیات هستند.
سخنرانی اوگرشیچ به هنگام دریافت جایزه بینالمللی نویشتات در ۲۸ اکتبر سال ۲۰۱۶ در دانشگاه اوکلاهُما
منبع: https://lithub.com/dubravka-ugresic-who-am-i-where-am-i-and-whose-am-i/
نخستین مقالهی کتاب مورد بحث ما (روابط خطرناک) دربارهی موقعیت نویسندهی کشور کوچک در شرایط بعد از فروپاشی شوروی است. در این کشورها نویسنده یا «صدای مردم» تلقی میشود یا «خائن»، چون در این کشورها «ملیگرایی جای کمونیسم را گرفته» و همان کارها را میکند. (ص ۲۲). وطن نویسنده را میراند و میزبان با استفاده از همان کلمات نویسنده را به جایگاه قومی تنزل میدهد و همزمان وجودش را تائید میکند. (ص۲۴).
مقالهی دوم (مسالهی زاویه دید) دربارهی تجربهی مشخص نویسنده است در شرایط بعد از استقلال کرواسی و در نهایت تصمیم او به ترک وطنش. این مقاله مفصلترین است و اگر کسی بخواهد من باب آشنایی با سبک و سیاق نوشتار اوگرشیچ تنها یک مقاله را بخواند، این یکی را پیشنهاد میکنم.
در ضمن دو مقالهی اول متنهایی هستند که به طور مستقیم به موضوع وطن و انزوای خودخواسته (عنوان فرعی روی جلد کتاب) ارتباط دارند. این موضوع در نوشتههای بعدی در حاشیه جای دارد. مقالهی چهارم (ترس از مردم) دربارهی خشونت بیدلیل در جوامع غربی است که با مثالهای فراوانی از فیلمهای مشهوری چون پرتقال کوکی (استنلی کوبریک) یا بازیهای بامزه (میشائیل هانکه) تشریح شده است. مقالهی سوم (جمهوری ادبی کاکانیا) که اساساً حول محور مرکز-شهرستان سازمان یافته، در نهایت موقعیت کشورهایی مانند جمهوریهای مابعد یوگسلاوی را هم در مقولهی «فرهنگ شهرستانی» جای میدهد. و سرانجام مقالهی پنجم (ذات فرّار بایگانی) که ارتباط اندکی با موضوع شرایط جمهوریهای مابعد یوگسلاوی دارد، نوشتهی گیرایی است دربارهی یکی از ویژگیهای شاخص جهان مدرن که همانا میل به ثبت و ضبط و آرشیو کردن همه چیز باشد: شهوت بایگانی archivomania .
البته ارتباط نداشتن مقالات به تم وطن و انزوای خودخواسته عیب کتاب نیست، چون در واقع این عنوان فرعی را هم مانند عنوان اصلی کتاب، مترجم یا ناشر افزودهاند و به اصل کتاب تعلق ندارد. به گمانم آنها باید توضیح میدادند که عنوان «البته که عصبانی هستم» از کجا آمده است. چون عنوان اصلی کتاب که فرهنگ کارائوکه باشد اشاره به پدیدهی گستردهتری دارد و کتاب را به موضوع وطن محدود نمیکند. لازم بود این هم توضیح داده شود که فرهنگ کارائوکه چیست و منظور نویسنده کدام. و حالا که به این جا رسیدیم، اصلاً دلیل حذف پنج مقاله از ده مقاله کتاب اصلی چیست؟ گزینشها (حذفها) با چه ملاکی صورت گرفتهاند؟ مسائل ممیزی، دشواری مقالات برای ترجمه، بیاهمیت بودن موضوع مقالات؟ به هر رو وقتی عنوان کتابی را عوض میکنیم و بیش از نصف آن را ترجمه نمیکنیم، حق خواننده است که توضیحی به او داده شود.
4 دیدگاه در “فشار ناسیونالیسم و ابهام هویتی در جمهوری کرواسی”
پاراگراف چهارم دچار درهم ریختگی شده و امکان مطالعه اش را از من سلب کرد. لطفا تصحیح شود
آقای صافاریان عزیز، سلام.
من دبیر مجموعهی «جستار روایی» هستم. دربارهی نام کتاب که چرا «فرهنگ کارائوکه» را عوض کردهایم، میخواستم بگویم «فرهنگ کارائوکه» نام بلندترین جستار مجموعهی اصلی، و به تبع آن، نام کل کتاب است که به دلیل حجم صد صفحهایاش از قالب مجموعه بیرون میزد و کنارش گذاشتیم، در نتیجه باید نام جدیدی را هم انتخاب میکردیم. برای این مجموعه، بهطور خاص هدفمان معرفیِ صداهای مختلف در جستارنویسی است، از ملیتها و سبکهای مختلف نوشتن. تلاش این است که در هر کتاب، حولِ یکی دو موضوع جستارها را انتخاب کنیم و حجمِ هر کتاب مجموعه هم حدودی ثابت بماند. در کتابِ اصلی نه فقط ده جستار، که جستارهای خیلی خیلی بیشتری هستند که خیلیهاش بازچاپِ مقالههایی هستند که اوگرشیچ برای روزنامهها و در واکنش به اتفاق روز نوشته، که حضورشان در این کتاب با مخاطب فارسی و برای معرفیِ اوگرشیچ مناسب نبود. دربارهی نام جدید کتاب هم با خود خانم اوگرشیچ مشورت کردیم.
امیدواریم بهزودی بتوانیم جستارهای بلندتری مثل «فرهنگ کارائوکه» را هم منتشر کنیم.
خیلی ممنونم از توجهتان، حرفزدن دربارهی کتاب همیشه دلگرمکننده است.
جناب فرخی عزیز، البته که ناشر میتواند بخشهایی از یک کتاب را برای ترجمه انتخاب کند و نام کتاب را هم عوض کند، اما گمانم خواننده هم حق دارد که این را بداند که ناشر یا مترجم چنین کاری کرده است و کتابی که در دست دارد بخشهایی از کتاب اصلی است و در واقع به زبان انگلیسی یا کروات کتابی به نام «البته که عصبانی هستم» وجود ندارد. میگویید در انتخاب نام جدید با خود اوگرشیچ هم مشورت کردهاید، چه خوب که همین موضوع در مقدمه هم ذکر میشد. و آخر ممنون از توضیحاتتان.
البته دو بار گفتهایم که اصل کتاب چه بوده و ما انتخاب کردهایم (مقدمهی ناشر و مترجم)، ولی حق با شماست، دقیق نگفتهایم کدامها حذف شده و دلایل انتخابمان چه بوده.
ارادت