سایت معرفی و نقد کتاب وینش
سایت معرفی و نقد کتاب وینش

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

عباس و صد پیرمرد دیگر

صد پیرمرد تاثیر نگذار درباره‌ی زمانی است که از دست‌ رفته و مکان‌هایی که دیگر وجود ندارند و اگر هم داشته باشند معنایشان دگرگون شده است. خیلی هم خنده‌دار است. بعضی جاهایش بیشتر خنده‌دار است و بعضی جاهایش کمتر. من که خودم، به قول مجری‌های تلویزیونی، دستی بر آتش دارم و گاهی اوقات چیزکی می‌نویسم، بر این گمانم که عباس یزدی به قصدی جاه‌طلبانه‌تر شروع به نوشتن این کتاب کرد.

 

 

 

 

 

 

اگر بدانید که سلطان محمود غزنوی اهل غزنین نبود و آتاتورک متولد یونان بود و دکتر محمد یزدی قزوینی بود و ستار همدانی تبریزی است، یزدی بودن عباس یزدی را مسلم فرض نمی‌گیرید. اما عباس یزدی برخلاف نام خانوادگی‌اش یزدی است. او در مقایسه با کسانی همچون سلطان محمود و آتاتورک و حتی در مقایسه با آدمی هم‌چون دکتر ابراهیم یزدی؛ یکی از آن مردهای تاثیرنگذار تاریخ است.

تا پیش از این کتاب، سه کتاب چاپ کرده است و هر سه تا را هم با نشر روزنه، و با این‌که آن سه تا کتاب قبلی باعث نشده‌اند که آدم تاثیرگذاری شود چهارمی را هم چاپ کرد و چهارمی را هم با همین نشر روزنه. شصت ساله است و با استانداردهای قرن بیست‌ویکمی هنوز یک دهه‌ای مانده است که یکی از آن پیرمردهای تاثیرنگذار هم بشود؛ در حال حاضر صرفا مردی تاثیرنگذار است در میانه‌ی راه میانسالی و کهنسالی.

 

کتاب عباس یزدی فقط در مورد پیرمردها نیست؛ درباره‌ی پیرزن‌ها، زن‌ها و مردها و آدم‌هاست؛ درباره‌ی گذشته و درباره‌ی زمان ازدست‌رفته است. ادای دِینی است به آدم‌های معمولی و زندگیِ این آدم‌ها و در تاثیرگذار بودن این آدم‌های تاثیرنگذار همین‌قدر بگویم که شرافت و انسانیت و اصالت و بیشتر چیزهای خوبی را که به «َت» ختم می‌شوند همین آدم‌های تاثیرنگذار پاسداری کرده‌اند. (البته به احتمال زیاد خود کلمات را آدم‌های تاثیرگذار ساخته‌اند.) بگذریم که صفات ناجور زیادی هم وجود دارد که به «َت» ختم می‌شوند و دوام آن‌ها هم کار همین تاثیرنگذارها بوده است.

 

صد پیرمرد تاثیر نگذار درباره‌ی زمانی است که از دست‌ رفته و مکان‌هایی که دیگر وجود ندارند و اگر هم داشته باشند معنایشان دگرگون شده است. خیلی هم خنده‌دار است. بعضی جاهایش بیشتر خنده‌دار است و بعضی جاهایش کمتر. من که خودم، به قول مجری‌های تلویزیونی، دستی بر آتش دارم و گاهی اوقات چیزکی می‌نویسم، بر این گمانم که عباس یزدی به قصدی جاه‌طلبانه‌تر شروع به نوشتن این کتاب کرد.

اما به‌خاطر همان ویژگی خانواده‌ی پدری، که در کتاب به آن اشاره می‌کند، به همین‌قدر رضایت داده است؛ یعنی به نوشتن کتاب خوبی که احتمالا دیگر تجدید چاپ نخواهد شد و اگر هم بشود چهل سال دیگر؛ نوادگان یا دوستانش در گرامی‌داشت صدسالگی‌اش تجدید چاپش می‌کنند.

 

 

کتاب یک جور روح پروستی دارد؛ یعنی درباره‌ی زمان و جاهاست. البته پروست اولین کسی نبود که فهمید زمان می‌گذرد و زمان و مکان پیوندی سحرآمیز با هم دارند؛ ولی چون جاه‌طلبی و اراده و پول بادآورده و رفاه و استعداد را یک‌جا داشت و فرانسوی هم بود و علاوه بر همه‌ی اینها مطلقا بیکار بود (او به غیر از نوشتن کتاب جستجوی زمان ازدست‌رفته هیچ کار مفیدی در زندگی‌اش انجام نداد.) توانست به اندازه‌ی یک وجب و چهار انگشت در مورد زمان و مکان چیز بنویسد.

 

عباس یزدی به اندازه‌ی پروست معروف نیست و به‌جزاین، اسمش هم آن‌قدر پُربسامد است که احتمالا اگر به تنهایی گوگلش کنید نتیجه‌ی مطلوبی به دست نخواهید آورد. بنابراین برای به دست آوردن نتایج مطلوب، بهتر است نام و نام خانوادگی‌ ایشان را به همراه کلمات دیگری گوگل کنید. مثلا اینجوری: عباس یزدی + کتاب + نویسنده.

 

صد پیرمرد تاثیرنگذار عکس هم دارد. بیشتر عکس‌های کتاب را مریم کتیرایی گرفته است و چند تاییش را هم خود عباس یزدی. ایشان در مقدمه‌ی کتاب به تلویح می‌گویند: عکس‌‌های بد کتاب را من گرفته‌ام و عکس‌های خوب کتاب را خانم کتیرایی. احتمالا یکی از عکس‌هایی که از دریچه‌ی دوربین ایشان ثبت شده است عکس صفحه‌ی 169 کتاب باشد؛ نمای بسته‌ای از وینستون عقابی و زیرسیگاری چینی گل‌سرخی و یک نصفه‌استکانِ کمرباریک.

 

به همه‌ی کتاب‌فروش‌هایی که تصمیم گرفته‌اند قفسه‌ی طنز کتاب‌فروشی‌هایشان را دریابند پیشنهاد می‌کنم هرچه زودتر حداقل یک نسخه از کتاب پیرمردهای تاثیرنگذار را سفارش بدهند.‌ می‌دانم که این روزها کمتر کسی کتاب طنز می‌خواند. بیشتر کتابفروشی‌ها قسمتی برای کتاب‌های طنز ندارند و اگر هم داشته باشند فقط برای این است که اگر کسی بپرسد کتابهای طنزتان کجاست «جایی» داشته باشند که نشان بدهند. کتاب‌های طنز حکم اشیای قدیمی ارزشمندی را پیدا کرده‌اند که کسی قدرشان را نمی‌داند و فعلا سر از انباری درآورده‌اند و خدا می‌داند مقصد بعدی‌شان سمساری باشد یا خدای نکرده مزبله.  

 

بیشتر کسانی که سراغ کتاب‌های طنز یا خنده‌دار را از ما می‌گیرند یا کارگران ساختمانی هستند یا خانواده‌های تراز و نمونه‌ای که انگار در راه بازگشت از مسابقه‌ی تلویزیونیِ مهران رجبی تصمیم گرفته‌اند سری هم به کتاب‌فروشی بزنند. کار گروه اول عموما با حکایت‌های ملانصرالدین و بهلول راه می‌افتد و کار گروه دوم با چهارگانه‌ی «آب‌نبات» مهرداد صدقی.

برای همین است که بیشترِ کتابفروشی‌ها کتابهای طنزشان را در متروک‌ترین و مخوف‌ترین زوایای کتاب‌فروشی پنهان کرده اند. جایی که علاوه بر کتابهای طنز، کتاب‌هایی درباره‌ی پرورش قارچ، نگهداری از گل‌های آپارتمانی، پرورش زنبور، طب سوزنی و درمان آلزایمر هم به هم می‌رسد و همچنین احتمالا ماگ‌های چای نیم‌خورده‌ی کتاب‌فروش‌ها؛ که البته این آخری به دردتان نمی‌خورد. چون به‌جزاین‌که نیم‌خورده هستند احتمالا سرد هم شده‌اند و از دهن افتاده‌اند. (این ماگ‌ها عموما مزین به تمثال تن تن و کاپیتان هادوک هستند و به طور متوسط هر دوهفته‌ یک‌بار گربه‌شور می‌شوند.) 

 ‌

اما چرا جامعه‌ی کتاب‌خوان ما  کتاب‌های طنز را جدی نمی‌گیرند؟

 

دلایل بسیار است. چند تایش را من می‌دانم. یک دلیلش این‌که بیشتر کتاب‌خوان‌های ما بر این گمان هستند که بعد از عبید زاکانی و ایرج میرزا وعلامه دهخدا و گل‌ آقا کسی چیز خنده‌داری ننوشته است که به خواندش بیارزد.

دلیل دیگرش این است که خندیدن پیوند عمیقی با جنسیت و سیاست دارد و کتاب‌خوان‌ها و حتی کتاب‌نخوان‌های ایرانی می‌دانند که دم‌ودستگاه ممیزی سر سکس و سیاست شوخی ندارد.

دیگر این‌که آدم‌های بانمک و طناز حتی از آدم‌های پولدار و قدرتمند و خوش‌قیافه هم بیشتر دشمن دارند؛ به‌خصوص مردان بامزه‌ای که می‌توانند زنان را بخندانند القاب نامبارکی به ریششان بسته می‌شود. طنازی عرصه‌ای خطیر است و اتهام بی‌نمک و بی‌مزه بودن شوخی بر نمی‌دارد.

سنگِ بزرگِ دیگر را هم آقایانی سر راه طنز و طنازی قرار داده‌اند که می‌خواهند به هر قیمت در جامعه نشاط ایجاد کنند و اصرار دارند که در چهارچوب اعتقادات و ارزش‌ها و با تکیه بر سنت‌های ملی و مذهبی مردم را خنداند. به قول نماینده‌های مجلس، «در این راستا»، کلی کتاب و فیلم و مجموعه تلویزیونی ساخته شده است که بار طنزش را پیژامه‌های راه‌راه، جوراب‌های سوراخ، پیراهن‌های آستین رکابی (که این یکی در طنزهای تصویری راه ندارد)، آفتابه‌های مسی (نوع پلاستیکی‌اش ممنوع التصویر است)، شوخی‌های نوه مادربزرگی و پدرپسری و مادر دختری، بر دوش می‌کشند.

برای همین جماعت کتاب‌خوان اساسا عطای خندیدن از طریق کلمات را به لقایش بخشیده‌اند و ترجیح می‌دهند جدی باشند و چیزهای خنده‌دار را در صفحات موبایل و با استفاده از هندزفری ببیند. خندیدن اساسا از پدیده‌ای جمعی تبدیل به موضوعی فردی و شخصی شده است و کسی که در جمع سرخوشانه و بی‌محابا می‌خندد عموما به‌شدت و به شدیدترین وجه سرکوب و تحقیر می‌شود و در پاسخ به خنده‌هایش الفاظ رکیکی نصیبشان می‌شود.

وقتی من بچه بودم جوک تعریف کردن کارکردی اجتماعی داشت. در گعده‌های دوستانه گاهی ساعت‌ها جوک تعریف می‌کردیم. بیشترِ مجله‌ها و روزنامه ها یکی دو تا صفحه یا ستون طنز داشتند؛ حتی نشریه‌های کودکان. این جوک‌ها معمولا دو تا شخصیت داشتند: اولی و دومی.

 

اولی: دیگ دیگه چیه؟

دومی: دیگ دیگه دیگه!

 

این جوک در کیهان بچه‌ها چاپ شده بود و بعد از از سی سال هنوز من را می‌خندانَد. وقتی من بچه بودم خندیدن امری گروهی بود و اگر می دیدی که کسی دارد به تنهایی می‌خندد احتمالا اولین چیزی که به ذهنت خطور می‌کرد این بود که به سرش زده است. اما الان اگر کسی در‌ تنهایی بخندد، احتمالا دارد محتوایی مثبت دوازده (تا همین اواخر می‌گفتند مثبت هجده) نگاه می‌کند یا می‌خواند.

 

به همه‌ی کتاب‌فروش‌هایی که تصمیم گرفته‌اند قفسه‌ی طنز کتاب‌فروشی‌هایشان را دریابند پیشنهاد می‌کنم هرچه زودتر حداقل یک نسخه از کتاب پیرمردهای تاثیرنگذار را سفارش بدهند. کتاب عباس یزدی را با خیال راحت به همه‌ی آدم‌های تاثیرنگذاری که پیِ کتاب‌های طنز آمده‌اند پیشنهاد بدهید؛ ضرری ندارد و اگر هم داشته باشد متوجه شما نیست!

 

 

عباس و صد پیرمرد دیگر
ادبیات ایران

  این مقاله را ۶۰ نفر پسندیده اند

اشتراک گذاری این مقاله در فیسبوک اشتراک گذاری این مقاله در توئیتر اشتراک گذاری این مقاله در تلگرام اشتراک گذاری این مقاله در واتس اپ اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین اشتراک گذاری این مقاله در لینکدین

2 دیدگاه در “عباس و صد پیرمرد دیگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *