عباس صفاری / ناگهان غیبم میزند
عباس صفاری در ۶۹ سالگی و در اثر ابتلا به بیماری کرونا در کالیفرنیا درگذشت. صفاری ترسی از اینکه تا جای ممکن شعر را به اندیشۀ امروزی نزدیک کند نداشت و در اجرای آن نه تنها موفق که جریانساز هم بود. صفاری میدانست مرگ چه نقطه پررنگی از آن است. مضمونی که مهمترین شعرهای او را به خود اختصاص داده است. او که حالا چه ساده همۀ افعالی که دربارهاش به کار میبریم ماضی است.
عباس صفاری در ۶۹ سالگی و در اثر ابتلا به بیماری کرونا در کالیفرنیا درگذشت. صفاری ترسی از اینکه تا جای ممکن شعر را به اندیشۀ امروزی نزدیک کند نداشت و در اجرای آن نه تنها موفق که جریانساز هم بود. صفاری میدانست مرگ چه نقطه پررنگی از آن است. مضمونی که مهمترین شعرهای او را به خود اختصاص داده است. او که حالا چه ساده همۀ افعالی که دربارهاش به کار میبریم ماضی است.
ایستاده در خط مقدم زبانِ روز؛ شاید این بهترین جایی است که میتوان برای عباس صفاری و شعرش متصور بود. مردی که به یاری مهاجرت توانسته بود با رویکرد متفاوتی به زبان شعر نگاه کند و جهان ادبی خود را به دور از تمامی حواشی و محافل، طوری بسازد که نتوانیم نقش او را در شعر معاصر فارسی نادیده بگیریم.
او که علاوه بر شعر دستی بر آتش هنرهای دیگر نیز داشت در طول عمر ۶۹ ساله خود نه برای هیچ جریان و خط فکری سینه چاک داد و نه بیتفاوت از کنار رخدادهای اجتماعی گذشت. صفاری به معرفتی در هنر دست یافته بود که شاید بتوان ادعا کرد بسیاری از همعصران او که میداندارِ شعر امروز هستند، قادر به درک آن نیستند. برای دانستن این نکته هم لازم نبود او را از نزدیک بشناسید، کافی بود کتابهایش را ورق بزنید تا اندیشۀ او را دریابید. او که در شعرش بزرگنمایی نمیکرد و ادعایی فراتر از آن آدم سادهای که بود نداشت. عشق، آرمان و آرزوهایش در شعر با زندگی امروزی فاصله نداشت.
به جای نگاه سانتیمانتال بسیاری از کسانی که در جریان سادهنویسی شعر سپید قلم میزنند، او از ادارۀ (مالیات بر درآمد)، master card ، فرودگاه، استوا و پیکاسو حرف میزد. ترسی از اینکه تا جای ممکن شعر را به اندیشۀ امروزی نزدیک کند نداشت و در اجرای آن نه تنها موفق که جریانساز هم بود. این جنس از ادبیات، اینگونه خود را به شعر و شعر را به زیست بشر نزدیک کردن را بسیاری حاصل زندگی در سرزمینی دیگر میدانند. عاملی که اگرچه گاهی منجر به از دست رفتن بسیاری از تعصبات فرهنگی و زبانی میشود، اما این نکته تنها عامل موفقیت در شعر صفاری نیست.
توانایی او در واقع آمیختن روح شاعرانه، نگاه لطیف و انسانی، عاطفه و خیال در کنار استفاده از مفاهیم و زبان روز بود. صفاری شاعری بود که زندگی را فهمیده بود و میدانست مرگ چه نقطه پررنگی از آن است. مضمونی که مهمترین شعرهای او را به خود اختصاص داده است. او که حالا چه ساده همۀ افعالی که دربارهاش به کار میبریم ماضی است. که برای اندوه رفتنش بیشتر از هر چیزی شعرهایی با مضمون مرگ به جا گذاشته تا مجبور نباشیم در جستجوی پیام تسلیت دست به دامان گوگل شویم.
عباس صفاری در غربت شراب مرگ را نوشید و برایمان خاطره مردی را به جا گذاشت که به دور از هیاهوی دنیا، کار هنری کرد و ماندگار شد. برای رفتن او چه میتوان گفت بهتر از آنچه خودش در شعرهایش گفته است:
کنار خاک که نشستید
سبکیِ مرطوب آن را
در دستهای ولرم خود بیازمایید
و ترسی از آن
به دل راه ندهید
اصلاً خاک را
دیوار فروافتادهای فرض کنید
که مردگان ما آنسویش
در قابهای تمام قد
انتظارمان را میکشند.
فراموشی تدریجی نیز
از خواص بیشمار خاک است
حالا با خیالِ تخت
به خانه بازگردید
و یادتان باشد
خاکسپردۀ شما
هیچ عکسی از آخرت خویش
برایتان پست نخواهد کرد.
* تیتر برگرفته از نام یکی از شعرهای عباس صفاری