شرحِ نامشروحِ ویرانی
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودیمتغیر منصور با فضاهای عجیب و بکر و تردیدهای پیدرپیاش تجربهای قابل قبول از یعقوب یادعلی است.نویسندهای که روایتکردن بلد است و میداند چگونه ماجراهای متعددش را در فرمهای مختلف تجربه کند تا لایهای نو از داستان کشف شود. او در این کتاب زندگی روزمرهی آدمی را با ایجاد موقعیتهایی بهظاهر کوچک به چالش میکشد و از ارائهی فرمهای روایی تازه به مخاطبش هراسی ندارد.
متغیر منصور با فضاهای عجیب و بکر و تردیدهای پیدرپیاش تجربهای قابل قبول از یعقوب یادعلی است.نویسندهای که روایتکردن بلد است و میداند چگونه ماجراهای متعددش را در فرمهای مختلف تجربه کند تا لایهای نو از داستان کشف شود. او در این کتاب زندگی روزمرهی آدمی را با ایجاد موقعیتهایی بهظاهر کوچک به چالش میکشد و از ارائهی فرمهای روایی تازه به مخاطبش هراسی ندارد.
برای یاری در حمایت از کتابفروشیهای محلی این گزینه را انتخاب کنید.
موسسه گسترش فرهنگ و مطالعاتبرای تهیه سریع کتاب از کتابفروشیهای آنلاین این گزینه را انتخاب کنید.
بزودی 30book بزودی انتشارات آگاه بزودی بزودیشرحِ نامشروحِ ویرانی
«زندهگی همین است دیگر! یکروز جانتان برای هم در میرود، یکروز رسمیتِ مودبانهی هولناکی میتواند تا مرزِ جانکندن ببردتان.»
تکهای از «من و دنی و فیدل»، یعقوبِ یادعلی
یعقوبِ یادعلی نویسندهایست قصهگو که زندهگیِ روزمره برایاش ملاتیست برای ساختنِ روایت. واقعیتهای سادهای که در نفسِ خود بخشی از حقیقتِ زندهگی هستند و برای داستانی شدن به چیزِ بیشتری از آن احتیاج است. اما یادعلی داستاننویسیست که میتواند همین اجزای کوچک را در فرمی روایی بازتولید کند که حاصلاش داستانهایی درست و اصولی باشد.
نویسندهای که روایتکردن بلد است و میداند چهگونه ماجراهای متعددش را در فرمهای مختلف تجربه کند تا لایهای نو از داستان کشف شود. یادعلی در تازهترین مجموعهداستاناش هم به امتحان فرمهای رواییِ تازه دستزده و نهراسیده از ارائهی چیزی نو به مخاطباش.
در کتابِ متغیر منصور او بارها و بارها از همین تکنیکِ سادهی بازتولید در فرمی نو استفاده میکند. کاری که اگرچه سهل بهنظر میآید، اما اجرای صحیح آن کاریست دشوار.
در داستان «سمیرهها ۲» در همین کتاب یادعلی با انتخابِ نظرگاه و لحنی مناسب میتواند قصهی مواجههی یک دختر خردسال با برادر جانبازش را تبدیل به داستان کوتاهی کند که در حجمی کم یک جهان روایی ساخته.
در مرحلهی اول تأکید روی اصولی بودن داستانهای یعقوب یادعلیست و نه داوری دربارهی کیفیت آن.
این تاکید از اینجا میآید که او عملاً با اصول داستاننویسی بازی میکند و بسیاریشان را تغییر میدهد یا چند شیوه را با هم ترکیب میکند و همواره درک درستی نسبت به عناصر دارد و بینقص در خدمت داستان میگیردشان. اهمیت کتاب تازهاش هم در همین نهفته است.
کاری که او پیشتر در رمان آداب دنیا هم انجام داد؛ ترکیبی از شیوههای قصهگویی مختلف که گاه حتا به رمانی در ژانر جنایی نزدیک میشد و خیلی زود مسیرش را عوض میکرد و خواننده را به جایی دیگر میکشاند.
در داستانهای متغیر منصور او با جسارت بیشتری این انحرافها را تجربه کرده و با کمک همین امر خواننده را غافلگیر میکند. تغییر مسیر ریسکیست بزرگ که میتواند خواننده را سرخورده کند. اما یادعلی در نهایت به دنبال یک «کل» است. چه در رمان و چه در داستان کوتاه.
در داستان «من و دَنی و فیدل» که «متغیر منصور» با آن آغاز میشود او مدام تغییر جهت میدهد و تلاش میکند پیرنگ را پنهان کند تا در لحظهای که میخواهد ضربهی رواییاش را بزند. مدام پای حرفها و روایتهای کوچک و حتا تفسیرهای نو را به میان میکشد و در زیر متناش تفاوتهای فرهنگی چند ملت و در معرضِ دیدِ دیگران بودن را بهانه میکند. اما در کلیت روایتیست از تردیدها در واقعیت زندهگی عادی.
«کسی که چیزی برای پنهانکردن ندارد، نمیترسد خودش را در معرض دید دیگران قرار دهد.» این جمله بخشیست از «من و دَنی و فیدل»، داستان کوتاهی که روایت مردیست مهاجر که در آمریکا که از همسر ایرانیاش جدا شده و با مردی کوبایی و زنی آلمانی زندهگی میکند، در روزهایی که خبر مرگ فیدل کاسترو میرسد. داستانی کامل که مفاهیمی همچون مهاجرت و تقابل فرهنگها را به خوبی «داستانی» کرده و گنجانده میان روزمرهگی آدمها. نویسنده با هوشیاری اِلمانهایی در داستاناش پنهان کرده که دنیای آدمهایی از ایران و کوبا و آلمان را در آمریکا را نشان میدهد.
مرد ایرانی از همسرش جدا شده و هنوز برایاش سوال است که چطور وقتی زن و مرد آلمانی پساز طلاق یکدیگر را میبینند، همهچیز طبیعیست، اما برای او رسمیتِ مودبانهی هولناکی میتواند او را تا مرز جانکندن ببرد. برای مرد آلمانی چنین نیست، او میتواند بارها با همسر سابقش دربارهی بچههایشان حرف بزند.
متغیر منصور آدمهایی متنوع و متعدد را نشان میدهد در موقعیتهایی با فاصله و در هر داستان قصهی آدمهایی گونهگون عرضه میشود. یادعلی در «من و دَنی و فیدل» از تجربهی زیستاش در آمریکا به خوبی استفاده میکند و قصهای متفاوت با فضای امروزین داستانِ فارسی میسازد و آدمهایی دور از هم را در موقعیتی به هم نزدیک میکند و با ضرباهنگی تند در پایان، خواننده را غافلگیر میکند. اتفاقی که میشد در این داستان با ریتم آرامتری رخ بدهد. چرا که پساز غافلگیری داستان وارد مسیر تازهای میشود و میشد همچون بدنهی داستان همان سرعت روایی را حفظ کرد تا وقایع به شکل برقآسا به پایان نرسند.
در قصهی «سمیرهها ۲» ورژن تازهای از داستانی قدیمی در اولین کتاباش حالتها در حیاط ارائه میشود و در اتمسفری دردناک قصهی برادرِ جوانی که در جنگ دستهایاش را از دست داده، از نظرگاه دختری کوچک میگذراند و شر جنگ را نشان میدهد و آدمی را با از دستدادنهایاش مواجه میکند.
در داستان «متغیر منصور» که یکی از بهترین و عجیبترینهای مجموعه است، نویسنده ساختاری خاص برای زندهگی و دستگاهِ فکری مردی عادی میسازد که اسیرِ گناه شده و در انتظار لایهای از رنج است تا پاک شود، اما خبری از پاکی نیست و گویی روحاش گیر کرده میان انبوه اعمال بدش.
مردی که به همسرش خیانت میکند و دیگر از گناه لذت نمیبرد. یعقوب یادعلی با ریاضی قصهاش و زندهگیِ «منصورِ ب» را پیش میبرد و ذهن او را در معادلههای مختلف باز تعریف میکند. جهانی که شکل میگیرد در این داستان کاملا معطوف به سیستم فکری شخصیت محوریست. او حتا شاید مرتکب اشتباه یا گناهی نشده باشد، اما این حس گناه است که در او رسوخ کرده و در دنیای او هر عملاش به مثابهی گناه است.
نکتهی مهم این داستان شخصیتپردازیست که در جریان فکرکردن منصور دیده میشود و نه کشمکش داستانی. ما آدمی را میبینیم با جهانی خاص که گیر کرده در روزمره و هر صبح امید دارد که فردا روز تغییر است.
و داستانِ درخشان «میت»… قصهی تقابل تمثیلیِ دو آبادی و اهمیت تاریخی زمینی که حتا مردههایاش هم از سود و کینه رهایی ندارند. روایتی بهشدت تصویری با موقعیتهایی عجیب و طنزی در زیرمتن خود که توانایی بدلشدن به فیلم را هم دارد. داستان مردی که پیِ گور میگردد و ماجرای پسرِ جوانی که به جای سوگواری پی یار است، آدمهایی که به دفنکردن جنازه در عرضِ چهلسانتیمتری فکر میکنند و زمانی که زود میگذرد… یادعلی تواسته با فرم خلاقانهاش در پیشبرد زمان، داستانی خواندنی بنویسد.
متغیر منصور زندهگی روزمرهی آدمی را با ایجاد موقعیتهایی بهظاهر کوچک به چالش میکشد. از مرگ گرفته تا خیانت و حتا سرما و برف. داستانهای کتاب اساسا با یکدیگر فاصلهی زیادی دارند اما در یکی از متفاوتترین داستانها نویسنده متنی کهن را به بازی میگیرد و روایت «شرحِ نامشروحِ آرایشنامه» را مینویسد که قدرت زبانی را به رخ میکشد، و البته بالاتر از اینها توانایی تجربهکردن و قصهگفتن و گنجاندن لایههایی مختلف در یک داستان را نشانمان میدهد.
پررنگترین چیز در متغیر منصور شیوهی روایی و تکنیک نویسنده در ساختن چنین روایاتیست. قصههایی چارچوبمند که هرکدام فرمی انحصاری را دنبال میکنند و حتا زبان و لحنی متناسب را امتحان میکند. متغیر منصور با فضاهای عجیب و بکر و تردیدهای پیدرپیاش تجربهای قابل قبول از یعقوب یادعلی است. نویسندهای که میتواند داستانهایی بنویسد که بشود بسیار دربارهشان حرف زد.