سماجت خاطرات زادگاه
از تاریکی به روشنایی
از روشنایی به تاریکی
کورمال کورمال از رنگی به رنگی میروم
از نوری به نوری …
(سونیا بالاسانیان، ص ۱۲۷ )
تولد در روستایی در ازنای لرستان در یک خانوادهی پرجمعیت ارمنی در سال ۱۳۲۱ شمسی. بعد اراک، بعد تهران. تحصیل هنر، مشارکت در گروه شاعران نوجوی گروه ادبی «نُر اِج» (nor ej ، «صفحهی نو») و سرودن شعر، تدریس در دانشکدهی هنرهای زیبا، نقاشی، مهاجرت به نیویورک. نمایش آثار در گالریهای معتبر جهان. بعد ارمنستان و مشارکت در بنیانگذاری مرکزی برای گسترش هنر نو و تجربی. زندگی در ایروان و نیویورک. و اینک ترجمهی شعرهای دههی هشتاد میلادی و پیشتر از آن، به زبان فارسی.
حقیقتاً دنیا کوچک شده است. آنچه خواندید خلاصهای بود از زندگی سونیا بالاسانیان و برای من لذتبخش بود مشارکت در انتشار این کتاب به عنوان ویراستار، کتابی شامل ترجمهی دو دفتر شعر او از ارمنی به فارسی. گروه «نُر اِج» که گفتم متشکل از شاعران نوجوی ارمنی-ایرانی بود که در دهههای چهل و پنجاه شمسی به ارمنی مینوشتند، اما ارتباطهای تنگاتنگی با فضای شعری و هنری ایران و جهان داشتند.
شعر ارمنیان ایران هنوز به ژانر اشعار میهنپرستانه محدود نشده بود و شاعران جوان میکوشیدند با جریانهای نوجوی ادبیات ایران و جهان هماهنگ و همسو شوند. این را از دو دفتر شعر سونیا بالاسانیان که اینک در یک مجلد تحت عنوان مشترک به غوغای باران منتشر شدهاند میتوان دریافت. اصل ارمنی این دو مجموعه شعر در نیویورک و در سالهای ۱۹۸۲ و ۱۹۹۱ منتشر شدهاند، اما بسیاری از شعرها زودتر نوشته شدهاند. و جالب است که دو مجموعه از نظر لحن و مضامین تفاوتهای جدی با یکدیگر دارند.
در مقدمهی کتاب به غوغای باران به قلم ادوارد بالاسانیان به این تفاوت اشاره شده است:
«در برههی تقریباً دهسالهی فاصلهی انتشار دو کتاب، تحول جالبی در وضعیت ذهنی و جهانبینی شاعر رخ داد. در کتاب اول شاعر درونگرا و سوررئالیست است. در این دفتر او از احساسات بسیار خصوصی سخن میگوید. و احتمالاً به همین سبب، برای محافظت از حریم خصوصی خود و پرهیز از حضور عریان در انظار عموم، ناخودآگاه از تمثیل و نماد و شیوههای انتزاعی بهره میگیرد.
در کتاب دوم اما، او عمدتاً تاملات جمعی و برداشتهای برونگرایانه را جایگزین احساسات شخصی کرده است. تصاویر فضاهای شهری و روستایی، همچنین آیینها و مراسم سنتی ملی و خانوادگی، بر پسزمینهی نقد اجتماعی، جایگزین احساسات درونی او شدهاند.»
ویژگی برجستهی دفتر نخست کتاب به غوغای باران تصاویری هستند که از همآمیزی حواس به دست آمدهاند. فعلهایی نسبت داده شده است به اشیایی فاعلهایی که با فهم متعارف ناپذیرفتنیاند اما خواننده به عنوان استعاره میپذیرد و اتفاقاً بدعت و بکر بودن تصویرهای به دست آمده است که جذابیت شعرها را تامین میکند:
صدایی چون فریاد زنجیرها
از ریشه تا ریشه
در خونم جاریست.
مغزم گردِ خاک خورشید را نفس میکشد. ( ص۱۴)
چشمانم از درد نعره میزدند. (ص ۱۶)
تاریکی را بغل میکنی. (ص ۱۸)
سرودی خاموش بافتم. (ص ۲۶)
نوری که بر بستر میچکد
کنیزک شب را میبوسد. (ص ۲۷)
تن ماه چون فریادی کبود مور مور شده بود
و از خورشیدی به خورشید دیگر
میدوید (ص ۳۰)
شقیقههایم
با بیتفاوتی
ضجه میکنند.
صورتم را با خاک میشویم.
سکوت بر حنجرهام فشار میآورد … (ص ۵۲)
همان طور که میبینید زنجیرها فریاد میزنند و صدا در خون جاری میشود، چشم ها نعره میزنند و تاریکی را میشود بغل کرد، سرود میتواند خاموش باشد و نور بر بستر میچکد و تن ماه از خورشیدی تا خورشید دیگر میدود. شقیقهها ضجه میکنند و صورت را با خاک میشویند. در ابتدا به نظر میرسد این گونه تصویرسازی جنبهی بصری دارد (و شاید بتوان آن را به نقاش بودن شاعر نسبت داد)، اما در واقع این اتفاقی است که در زبان میافتد. تصورِ دیداریِ «چکیدن نور» یا «ضجه زدن شقیقهها» حقیقتاً دشوار است اگر غیرممکن نباشد.
این شگرد ــ و البته شگردها و تصویرهای شاعرانهی دیگر ــ در خدمت بیان لحظههایی از احساسات لحظهای شاعر به کار میروند. احساسی شبیه این ترس نامفهوم که گاهی لحظهای گریبان همهمان را میتواند بگیرد:
من از تنفس خاک میترسم
از رویش گیاهان
از چشمان گرسنهی درختان
از خورشید
از خاک
از آب میترسم. … (ص ۵۸)
در کنار این گونه تصویرسازی خیالانگیز، گاهی روایتی کمرنگ نیز رخ مینماید که رابطه با شعر را آسانتر میسازد. این شعر شاید پررنگترین شعر روایی کتاب باشد:
مورچهی جنگلی
آخرین گندمدانه را میکِشَد
از برگی به برگی، از شاخهای به شاخهای،
به خانه میرسد و در را پشت سرش میبندد.
باد با لبهای برآماسیده میدمد،
ابر میغرد.
درختها به هم میکوبند …
مورچه نشسته بر آخرین دانهی گندم
بیغم و آرام خوابیده است.
باد سنگی را از جا میکند
به در میکوبد،
در محکم است
مورچه در خواب ناز … (ص ۱۴۶)
در دفتر دوم تصویرهای روستایی و خاطرات دوران کودکی نقش برجستهتری پیدا کردهاند. مثل این دو نمونه:
مزرعهی گندم
در مِه به ناز میرقصید
عطر نان از تنور گریخته
در کوچههای گلی میدوید.
گله در چراگاه ایستاده، سنگ شده بود.
آواز نی چوپان بر سبزهها پر میزد
و از کوهی به کوهی با سنگها میآمیخت. (ص ۸۲)
*
جیرجیرک
دهانش را
بر گوش درخت نهاده
میخواند
جیر جیر جیر …
دستهای زنبور
منافذ پوستم را بستهاند
گل غلیظ را
به صورتم میمالم. (ص ۱۱۰)
در توجیه تفاوت دو دفتر که در مقدمهی کتاب به غوغای باران نیز به آن اشاره شده است چه میتوان گفت؟ یک دلیل این امر میتواند بالا رفتن سن شاعر و دوری از خاک زادگاه باشد. این هر دو عواملی هستند در تقویت خاطرات دوران کودکی به صورت تصویرهای شیرین و از دست رفته که هیچ شباهتی ندارند به فضاهای زندگی جدید شاعر؛ شاید یک جور احساس از خودبیگانگی تلویحی.
اما این را هم بگویم که این تضاد شاید به آن شدتی نباشد که در مقدمه آمده است. در دفتر دوم نیز شاهد شگردهای زبانی مشابه دفتر اول هستیم، البته با این تفاوت که شاعر در خیال خود به روستای دوران کودکی بازگشته است. شگردهای شعری هماناند، اما دغدغههای ذهنی شاعر عوض شده است.
این شعرها باید به فارسی ترجمه میشدند و جای انتشار این کتاب در ایران بود. چه خوب که سونیا بالاسانیان، شاید قدری با تاخیر، به فکر ترجمه اشعارش به فارسی و انتشار آنها در قالب کتاب افتاده است. برای شعردوستان ایرانی و پژوهشگران فرهنگ ارمنی در ایران، این کتاب نمونهی خوبی است از کار آن دسته از شاعران ارمنی ایران که میکوشیدند با جهان هماهنگ شوند و دربارهی چیزهایی مینوشتند که علاقهی مشترک همهی انسانهاست.
سماجت خاطرات زادگاه