زمستان سخت ؛ روایتی از سقوط یک بنای باشکوه
اسماعیل کاداره، نویسندهی نامدار آلبانیایی را با اورول و کافکا مقایسه کردهاند. او خود میگوید که در سالهای جوانی و در خلال سفرهایش به خارج از کشور، آثار اورول و کافکا را خوانده است. کاداره، کافکا را نویسندهی مهمتری میداند و میگوید: از مزرعهی حیوانات خوشم نیامد. آنچه در کشورهای استبدادی اتفاق میافتد به مراتب بدتر از تمام تراژدیهاییست که ادبیات خلق کرده است. کاداره میگوید اگر واتسلاف هاول در آلبانی بود، حتماً و فوراً تیربارانش میکردند. درست به همان دلیلی که در روسیهی زمان استالین هیچ مخالفی وجود نداشت. کتاب زمستان سخت میخواهد به شما نشان دهد که گاهی از هیچکس کاری ساخته نیست.
زمستان سخت
نویسنده: اسماعیل کاداره
مترجم: مهستی بحرینی
ناشر: نیلوفر
نوبت چاپ: ۳
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۵۸۸
اسماعیل کاداره، نویسندهی نامدار آلبانیایی را با اورول و کافکا مقایسه کردهاند. او خود میگوید که در سالهای جوانی و در خلال سفرهایش به خارج از کشور، آثار اورول و کافکا را خوانده است. کاداره، کافکا را نویسندهی مهمتری میداند و میگوید: از مزرعهی حیوانات خوشم نیامد. آنچه در کشورهای استبدادی اتفاق میافتد به مراتب بدتر از تمام تراژدیهاییست که ادبیات خلق کرده است. کاداره میگوید اگر واتسلاف هاول در آلبانی بود، حتماً و فوراً تیربارانش میکردند. درست به همان دلیلی که در روسیهی زمان استالین هیچ مخالفی وجود نداشت. کتاب زمستان سخت میخواهد به شما نشان دهد که گاهی از هیچکس کاری ساخته نیست.
زمستان سخت
نویسنده: اسماعیل کاداره
مترجم: مهستی بحرینی
ناشر: نیلوفر
نوبت چاپ: ۳
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۵۸۸
زمستان سخت ؛ روایتی از سقوط یک بنای باشکوه
کتاب زمستان سخت روایتگر روزهای سخت آلبانی در اوایل دههی 1960 میلادی است. یعنی دورانی که انور خوجه، دیکتاتور این کشور در مقابل نیکیتا خروشچف ایستاد. ایستادنی که به قیمت گسستن خوجه از روسیهی دوران خروشچف و چینِ پس از مائو تمام شد. اسماعیل کاداره تلاش میکند که در این کتاب، فروپاشی اتحاد بین آلبانی و شوروی را هم از دیدگاه سیاسی و هم از منظر شهروندان سادهی آلبانی بررسی کند.
زمستان سخت با حضور هیئت آلبانی (به رهبری انور خوجه) در کنفرانس کشورهای کمونیستی آغاز میشود و داستان را از زبان مرد جوانی به نام بسنیک، یک روزنامهنگار و مترجم زبان روسی روایت میکند.
قرار است که بسنیک، مسئولیت ترجمهی گفتگوها و سخنرانیهای تیم آلبانی در کنفرانس کشورهای کمونیستی را برعهده بگیرد. شاید درخشانترین نقطهی کتاب زمستان سخت، توصیفات اسماعیل کاداره از جلسات بین هیئتهای آلبانی و #شوروی باشد. او به طرز شگفتانگیزی توانسته است افزایش تنش میان بازیگران اردوگاه کمونیستی را از زبان بسنیک به تصویر بکشد. کنشها و واکنشهای بازیگران کوچک و بزرگ اردوگاه کمونیستی، از خوجه تا خروشچف، از آندروپوف تا هوشی مین و حتی اولبریخت به استادانهترین شکل ممکن توصیف شدهاند.
جالب است بدانید که خود اسماعیل کاداره هم در نوجوانی به کمونیسم گرایش داشت. اما سالها بعد از پناهندگی در فرانسه به خبرنگاران گفته بود: «این امر یک وجه ایدئالیستی داشت. آدم تصور میکرد که شاید جنبههای خاصی از کمونیسم در تئوری خوب باشند. اما میدیدیم که در عمل، همان چیزهای خوب به وحشتناکترین شکل ممکن ظهور میکنند. خیلی زود فهمیدم که کل این بنای باشکوه، سرکوبگر و فاجعهبار است.»
بسنیک به واسطهی شغلش، خیلی پیش از دیگران از واقعه خبردار میشود. او زودتر از همهی شهروندان آلبانیایی میفهمد که زندگی و رویاهای خودش و تمام کسانی که دوستشان دارد، به زودی دگرگون خواهد شد. برادر جوانش به پایگاه مشترک زیردریایی آلبانی-شوروی فرستاده میشود؛ جایی که قابل پیشبینی است مرکز تنشهای نظامی باشد.
پدرش که یک کهنهپارتیزان بود، از جدیدترین دستگاههای پرتودرمانی ساخت دانشمندان کمونیست بهرهای نبرد و بر اثر سرطان از دنیا رفت. حتی نوریهان، همسایهی پیر نامزدش زانا که یک کهنه بورژوایِ همواره در آرزوی سقوط حکومت کمونیستی بود نیز از رویاپردازی خسته شد و ناامیدانه به تماشای گردش ایام نشست.
«نوریهان مانند هر سال پیشگویی وحشتناک هانچه هایدیه، پیشگوی مشهور را به یاد آورد که در نوامبر 1944، چند روز پیش از انقلاب گفته بود: شما زنها که برای دانستن سرنوشت خود انتظار میکشید، شما در سکوت، مثل عنکبوت، خواهید بافت.
و در دل گفت: ای زن جادوگر! از میان این همه مصیبت چطور توانستی آن را که بیشتر از همه طول خواهد کشید، پیشبینی کنی؟» زمستان سخت، روایتگر تاثیرات سیاست بر زندگی روزمرهی مردم عادی است. مردمی که رویاها، اهداف و آرزوهای سادهای دارند اما آرمانهای کمونیستی تحقق هیچکدامشان را برنمیتابند.
کتاب زمستان سخت پر از شخصیتهای فرعی است. این شخصیتها میتوانند تصاویری کوچک و طرحهایی دقیق از جامعهی آلبانی را به شما نشان دهند. تصاویری آنقدر واضح که بتوانید به سادگی تمامی محدودیتهای زندگی در یک جامعهی کنترلشده را درک کنید. شاید گاهی با نمایندهی خبرگزاری فرانسه در آلبانی همذاتپنداری کنید و با شوقی بیحد به انتظار ترک برداشتن شیشهی وحدت این اردوگاه مخوف بنشینید.
شاید هم گاهی درست به اندازهی بسنیک، وقتی که در حین ترجمهی یک مکالمهی پرتنش دچار اشتباهی کوچک شد، احساس گناه کنید. بسنیک تلاش میکند که در زمان بحران بزرگ آلبانی تعهد سیاسی خود را حفظ کند. اما در نهایت اشتیاق او برای ساختن یک دنیای جدید چنان نابود میشود که انگار از اول وجود نداشته است. او میپندارد که به اشارهای تمام ارادهاش، تمام قدرتش و تمام انرژیاش هدر رفته است.
زمستان سخت، بسیار طولانی و مفصل است. نسخهی فارسیش حجمی بیش از 580 صفحه دارد و در بسیاری از بخشها، بیشتر از یک داستان، به یک مستند درام شبیه است. اگر بخواهم به شما در درک بهتر ماهیت این کتاب کمک کنم، باید بگویم که کتاب زمستان سخت چیزی شبیه به بازسازیهای تلویزیونی از وقایع تاریخی است. البته نه هر نوع بازسازیای؛ بهترین و حرفهایترین نوع آن.
خواندن این کتاب به شما احساس بودن در زمان انور خوجه و زندگی در کنار انبوه مردم آلبانی را خواهد داد. امیدها و ترسهای شخصیتهای مختلف این کتاب آنقدر واقعی هستند که میتوانید در کنارشان مزهی اولین انشعاب در اردوگاه کمونیستها و انزوای یکی از اعضای کوچکش را بچشید.
زندگی اسماعیل کاداره با یک سوال سخت، یا حتی یک معمای واقعی گره خورده است. آیا باید در برابر استبداد مقاومت کرد و به یک نویسندهی مخالف تبدیل شد؟ یا باید جلای وطن کرد و مثل نویسندههای آلمانی، بعد از به قدرت رسیدن هیتلر، کشور را ترک گفت؟ کاداره، تا پیش از ترک آلبانی در دههی 1990، عضو اتحادیهی نویسندگان این کشور بود. آثارش کمابیش چاپ میشدند و از سوی دولت، حقوق ماهیانهای دریافت میکرد.
حقوقی که برای همه، از یک شیاد تا یک نابغه، یکسان بود. حقوقی که به گفتهی خودش، یک هزارم درصد پشت جلدی بود که باید بابت فروش کتابهایش میگرفت.
اسماعیل کاداره همواره در مصاحبههایش تاکید میکند که باید از سادهانگاری پرهیز کرد. او اعتقاد دارد که نباید وضعیت کشورهای مختلف را با هم مقایسه کرد. نمیتوان در آلبانیِ انور خوجه بهاری مثل بهار پراگ به راه انداخت. و تاکید میکند که اگر واتسلاف هاول در آلبانی بود، حتماً و فوراً تیربارانش میکردند. درست به همان دلیلی که در روسیهی زمان استالین هیچ مخالفی وجود نداشت. شاید کتاب زمستان سخت هم میخواهد همین را بگوید. شاید میخواهد به شما نشان دهد که گاهی از هیچکس کاری ساخته نیست.