«بوف» بسیار کلافه است. احساس میکند که مادرش از دادن اطلاعات طفره میرود و صرفا به دادن نشانههایی خیالی و قصهگونه اکتفا میکند. او که دیگر حاضر به شنیدن این قصهها نیست، اصرار میکند که بداند پدرش کیست؟ این حق طبیعی اوست. پس پافشاری میکند. مادر میپذیرد که حقیقت را بگوید؛ اما این بار از شخصی به نام «جک فراست» به معنای مرد یخی نام میبرد! مردی که نامش در قصهها آمده در کلبههای یخی قندیل بسته و زمستانهای سخت زندگی میکند و تنها گرگهای وحشی زمستان جرات نزدیک شدن به او را دارند.
با تحقیقاتی که بوف انجام میدهد، متوجه میشود نشانگانی که مادر از آن نام میبرد مردی در اسطورههای زمستانی اسکاندیناوی است. بوف این روایت را باور نمیکند. تا این که یک روز هنگامی که دچار احساسات هیجانی میشود احساس یخزدگی میکند. انگار پاهایش در یخ فرو میروند. ناگهان بخشی از موها و لای انگشتانش یخ میزنند، و اشکهایش تبدیل به قندیلهای یخ میشود. همینطور اطرافش را موجی از هوای سرد و یخ و برف و سرما فرا میگیرد. بوف متوجه میشود که حالاتش طبیعی نیست. آیا بهراستی او فرزند پدری یخی است؟
اطلاعاتی که بوف بهدستآورده حاکی از آن است که پدرش از انواع موجوداتی نیمهانسان، اسطورهای و پریانی است که قرنها پیش در افسانههای اسکاندیناوی از آنها صحبت به میان آمده است. چنین چیزی امکانپذیر نیست! حالا بوف با سوالهای بیجواب بسیاری دستوپنجه نرم میکند. از این رو در مدرسه حال و روز خوشی ندارد.
تا اینکه یکی از همکلاسیهایش، پسری به نام «البریک» متوجه حال بد بوف شده و کمکم به او نزدیک میشود. عجیبتر اینکه البریک از حالات فراطبیعی یخزدگی بوف خبر دارد! حالا البریک سعی دارد بوف را با دنیای جدیدی آشنا کند… به نظر میرسد البریک هم حالتهایی از نیمهانسانها را دارد.
زندگی «بوف» در ابتدا روایت اعتراض فرزندان تکوالد است. آنها که داشتن یک خانواده را حق خود میدانند. داستان با غرولندهای بوف از وضع زندگی خستهکنندهی دختر و مادری شروع میشود و به دنبال پدری خیالی جان میگیرد. در امتداد این جستجو تمام شخصیتهای خیالی افسانهها و اسطورهها زنده میشوند و مخاطب را به دنیای شگفتانگیز فانتزی میبرند.
در اینجا پریان کوچک و بزرگ، خدای دریاچه و باد و خاک به دیدار مام زمین میروند تا از او اطاعت کنند. پدر بوف «جک فراست» یعنی مرد یخی نیز یکی از همین کهنالگوهای افسانهها در زمستانهای سخت اسکاندیناوی است. در این اثر مشهور از «امی ویلسون» که موفق شده جوایز متعددی از جمله: «برن فورد 2018 » و «نامزد مدال کارنگی» را کسب کند، شاهد دو روایت موازی عاشقانه هستیم.
روایت عشق رویایی مادر بوف «ایزولده» با مردی یخی و روایت عشق ملایمی که میان بوف و البریک شکل گرفته است. تصویر روی جلد و ابتدای فصلها جغد است. جغد در این اثر نماد تنهایی و پرنده شبگرد سرزمینهای سرد زمستانی است. علاوه بر آن جغد که پرندهی مورد علاقهی نویسنده نیز هست در جایجای داستان در نماد جغدی چوبی به یاری قهرمان داستان میآید.
جلد دوم این اثر با نام «بوف و پسر گمشده» به چاپ رسیده است که البته میتوان آن را به عنوان اثری مستقل نیز خواند. «دختری به نام بوف» برای آن دسته از مخاطبانی که به جهان اسطورهها و افسانهها و پریان علاقهمندند بینظیر و شگفتآور خواهد بود.
Thanks for clicking. That felt good.
Close